این جمله به قدرت تخیل و وضوح تصویر ذهنی برای خلق یک اثر هنری، نویسندگی یا هر فعالیت خلاقانه دیگر اشاره دارد. منظور این است که برای ایجاد یک اثر یا انتقال یک مفهوم، باید ابتدا خودتان آن را به طور کامل و واضح در ذهن تصور کنید. این کار به شما کمک میکند که جزئیات، احساسات و عناصر مهم آن را درک کرده و آن را با دقت بیشتری به مخاطب ارائه کنید.
برای توضیح بهتر، به این مراحل توجه کنید:
ایجاد تصویر ذهنی واضح: اگر میخواهید چیزی را توصیف کنید (مثلاً یک منظره، شخصیت یا صحنه)، چشمانتان را ببندید و آن را با تمام جزئیات تصور کنید. به رنگها، صداها، نور، بوها، و حتی حس فضا توجه کنید.
درک احساسات مرتبط: ببینید این تصویر چه احساسی در شما ایجاد میکند. آیا آرامشبخش است؟ هیجانانگیز؟ ترسناک؟ این احساس میتواند به شما کمک کند تا حال و هوای تصویر را بهتر منتقل کنید.
تمرکز بر جزئیات: با وضوح تصویر ذهنی، میتوانید جزئیات بیشتری را به مخاطب منتقل کنید. مثلاً اگر در داستاننویسی، میخواهید یک شخصیت را معرفی کنید، از نحوه راه رفتن، لباس پوشیدن، یا حتی طرز نگاه او استفاده کنید تا شخصیت زندهتر به نظر برسد.
ترجمه تصویر ذهنی به اثر: پس از تصور کامل، نوبت به انتقال آن میرسد. این میتواند در قالب نوشتن، نقاشی، یا هر ابزار دیگری باشد که برای بیان ایدههایتان انتخاب کردهاید.
این فرآیند کمک میکند که اثر شما باورپذیرتر، زندهتر و الهامبخشتر باشد، چون از تصوری قوی و دقیق سرچشمه گرفته است. آیا برای تمرین این مهارت در داستانی که مینویسید، مثالی مد نظر دارید؟
dastannevis.com
خداحافظ گری کوپر اثر رومن گاری – در این رمان، بازیها و فعالیتهای گروهی مانند اسکی و ماجراجوییهای دیگر، به شکلی نمادین موضوعات عمیقتری را نشان میدهند. این بازیها بیشتر به شخصیتها کمک میکنند تا مسائل فلسفی و اجتماعی را بررسی کنند.
dastannevis.com
📝 چگونه از محیط برای خلق داستان فانتزی الهام بگیریم؟
در این مقاله بهطور کامل و گامبهگام به شما نشان میدهم که چطور میتوانید از محیط اطراف خود ایده بگیرید و آنها را به داستانی فانتزی تبدیل کنید. برای دستیابی به یک داستان فانتزی کامل، ابتدا باید به جزئیات محیط پیرامون خود با دقت نگاه کنید، سپس عناصر فانتزی را اضافه کنید و در نهایت دنیای جدیدی بسازید که خواننده بتواند به آن ورود کند و با آن ارتباط برقرار کند.
🔖 ادامه مقاله را در مجله داستان نویس نوجوان بخوانید:
https://dstn.ir/0t1hbz
مجله داستان نویس نوجوان 📙
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
سهشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳
dastannevis.com
"همیشه بهترین داستانها در قلب تو نهفتهاند؛ تنها باید جرأت داشته باشی آنها را آشکار کنی."
dastannevis.com
رباتها به نویسندگان فرصت میدهند تا به پرسشهای پیچیدهتری در رابطه با هویت، روابط انسانی، و معنای زندگی بپردازند. این نقشها میتوانند هم هیجانانگیز و هم الهامبخش باشند و به خوانندگان اجازه دهند دنیایی را تصور کنند که در آن انسان و ماشین در حال تعامل و همزیستی هستند.
dastannevis.com
تقویت ویژگیهای شخصیتهای داستان
فالگیری میتواند جنبههای پنهان شخصیتها را آشکار کند. برای مثال:
شخصیتی که به فال اعتماد میکند، ممکن است فردی خرافاتی، حساس یا جستوجوگر حقیقت باشد.
در مقابل، شخصیتی که فال را مسخره میکند، میتواند منطقی، سرسخت یا اهل استدلال باشد.
این تفاوتها میتوانند تضادهای جالبی بین شخصیتها ایجاد کنند و تعاملات آنها را پویاتر سازند.
dastannevis.com
داستان شنل قرمزی یا شنلسرخ یکی از مشهورترین قصههای فولکلور اروپایی است که در طول قرنها روایتهای متنوعی از آن شکل گرفته است. اصل این داستان به افسانههای شفاهی مردم اروپا بازمیگردد و نسخههای مکتوب آن نخستین بار در قرن هفدهم و هجدهم ثبت شده است.
ریشههای اولیه:
قصههای فولکلور شفاهی: پیشینه این داستان به روایتهای شفاهی مردمی در اروپای قرون وسطی بازمیگردد. داستانی مشابه، درباره دختری که توسط گرگ فریب میخورد، در فرانسه، آلمان و ایتالیا روایت شده است.
مضمون اصلی: مضامین این قصهها اغلب هشدار به کودکان درباره خطرات غریبهها و درسهای اخلاقی درباره نافرمانی بوده است.
نسخههای مکتوب:
شارل پرو (1697):
یکی از نخستین نسخههای مکتوب این داستان در کتاب قصههای مادربزرگ نوشته شارل پرو، نویسنده فرانسوی، آمده است.
در نسخه پرو، داستان پایانی تلخ دارد و گرگ، شنل قرمزی را میخورد. این نسخه بیشتر به عنوان هشدار اخلاقی برای دختران جوان نوشته شده است.
پیام اصلی این نسخه این است که اعتماد بیجا به غریبهها میتواند عواقب خطرناکی داشته باشد.
برادران گریم (1812):
نسخه دیگری از این داستان در کتاب قصههای کودکان و خانوادهها نوشته برادران گریم، نویسندگان آلمانی، ثبت شده است.
در این نسخه، داستان کمی شیرینتر میشود. گرگ ابتدا شنل قرمزی و مادربزرگش را میخورد، اما یک شکارچی شجاع آنها را نجات میدهد.
این نسخه پیام امید و امکان نجات را به داستان اضافه میکند.
عناصر نمادین:
شنل قرمز: رنگ قرمز معمولاً به عنوان نمادی از بیگناهی، بلوغ یا خطر در نظر گرفته میشود.
گرگ: گرگ نماد فریب، خطر و هیولاهای دنیای واقعی است.
مادربزرگ و کلبه در جنگل: این عناصر اغلب با معصومیت و پناهگاه امن مرتبط هستند، اما در داستان تبدیل به مکانی برای فریب و تهدید میشوند.
تطورات مدرن:
در طول سالها، این داستان در فرهنگ عامه، ادبیات، سینما و انیمیشنهای مختلف بازآفرینی شده و گاه با تغییرات اساسی همراه بوده است. در نسخههای مدرنتر، شنل قرمزی اغلب شخصیتی شجاعتر و فعالتر است که خودش به نوعی نقشههای گرگ را خنثی میکند.
dastannevis.com
نوشتن میتواند شبیه رانندگی با ماشین در شب باشد، به ویژه وقتی که به فرآیند خلاقانه و نوشتن داستانهای پیچیده فکر میکنیم. همانطور که در شب با نور محدود ماشین رانندگی میکنید و تنها قسمتی از جاده را میبینید، در نوشتن هم شما اغلب تنها بخشی از ایده یا داستان را میبینید و مسیر کامل تا پایان داستان واضح نیست.
شباهتها:
دید محدود: در هر دو حالت، شما به تدریج میفهمید که چه چیزی در پیش روست. ممکن است احساس کنید که مسیر را به طور کامل نمیبینید، اما با ادامه دادن، تصویر کاملتر میشود.
اعتماد به حس ششم: مثل راننده که به تجربه و حس درونیش برای تصمیمگیری در شرایط کمنور تکیه میکند، نویسنده نیز به احساسات و غریزهاش در پیشبرد داستان اعتماد میکند.
پیشرفت تدریجی: در هر دو، باید با گامهای کوچک پیش بروید تا به مقصد برسید. نویسنده نمیتواند تمام داستان را یکجا بنویسد، بلکه به تدریج بخشهای مختلف آن روشن میشود.
تفاوتها:
در رانندگی ممکن است نیاز به واکنشهای فوری و تصمیمهای لحظهای باشد، در حالی که نوشتن فرصتی برای تفکر و بازنگری بیشتر فراهم میکند.
این قیاس نشان میدهد که نوشتن یک سفر تدریجی و پر از کشف است، جایی که شما نمیدانید دقیقا چه اتفاقاتی در انتهای جاده انتظار شما را میکشد، اما با پیشروی در مسیر، داستان خود را میسازید.
dastannevis.com
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳
dastannevis.com