داستان شنل قرمزی یا شنلسرخ یکی از مشهورترین قصههای فولکلور اروپایی است که در طول قرنها روایتهای متنوعی از آن شکل گرفته است. اصل این داستان به افسانههای شفاهی مردم اروپا بازمیگردد و نسخههای مکتوب آن نخستین بار در قرن هفدهم و هجدهم ثبت شده است.
ریشههای اولیه:
قصههای فولکلور شفاهی: پیشینه این داستان به روایتهای شفاهی مردمی در اروپای قرون وسطی بازمیگردد. داستانی مشابه، درباره دختری که توسط گرگ فریب میخورد، در فرانسه، آلمان و ایتالیا روایت شده است.
مضمون اصلی: مضامین این قصهها اغلب هشدار به کودکان درباره خطرات غریبهها و درسهای اخلاقی درباره نافرمانی بوده است.
نسخههای مکتوب:
شارل پرو (1697):
یکی از نخستین نسخههای مکتوب این داستان در کتاب قصههای مادربزرگ نوشته شارل پرو، نویسنده فرانسوی، آمده است.
در نسخه پرو، داستان پایانی تلخ دارد و گرگ، شنل قرمزی را میخورد. این نسخه بیشتر به عنوان هشدار اخلاقی برای دختران جوان نوشته شده است.
پیام اصلی این نسخه این است که اعتماد بیجا به غریبهها میتواند عواقب خطرناکی داشته باشد.
برادران گریم (1812):
نسخه دیگری از این داستان در کتاب قصههای کودکان و خانوادهها نوشته برادران گریم، نویسندگان آلمانی، ثبت شده است.
در این نسخه، داستان کمی شیرینتر میشود. گرگ ابتدا شنل قرمزی و مادربزرگش را میخورد، اما یک شکارچی شجاع آنها را نجات میدهد.
این نسخه پیام امید و امکان نجات را به داستان اضافه میکند.
عناصر نمادین:
شنل قرمز: رنگ قرمز معمولاً به عنوان نمادی از بیگناهی، بلوغ یا خطر در نظر گرفته میشود.
گرگ: گرگ نماد فریب، خطر و هیولاهای دنیای واقعی است.
مادربزرگ و کلبه در جنگل: این عناصر اغلب با معصومیت و پناهگاه امن مرتبط هستند، اما در داستان تبدیل به مکانی برای فریب و تهدید میشوند.
تطورات مدرن:
در طول سالها، این داستان در فرهنگ عامه، ادبیات، سینما و انیمیشنهای مختلف بازآفرینی شده و گاه با تغییرات اساسی همراه بوده است. در نسخههای مدرنتر، شنل قرمزی اغلب شخصیتی شجاعتر و فعالتر است که خودش به نوعی نقشههای گرگ را خنثی میکند.
dastannevis.com
نوشتن میتواند شبیه رانندگی با ماشین در شب باشد، به ویژه وقتی که به فرآیند خلاقانه و نوشتن داستانهای پیچیده فکر میکنیم. همانطور که در شب با نور محدود ماشین رانندگی میکنید و تنها قسمتی از جاده را میبینید، در نوشتن هم شما اغلب تنها بخشی از ایده یا داستان را میبینید و مسیر کامل تا پایان داستان واضح نیست.
شباهتها:
دید محدود: در هر دو حالت، شما به تدریج میفهمید که چه چیزی در پیش روست. ممکن است احساس کنید که مسیر را به طور کامل نمیبینید، اما با ادامه دادن، تصویر کاملتر میشود.
اعتماد به حس ششم: مثل راننده که به تجربه و حس درونیش برای تصمیمگیری در شرایط کمنور تکیه میکند، نویسنده نیز به احساسات و غریزهاش در پیشبرد داستان اعتماد میکند.
پیشرفت تدریجی: در هر دو، باید با گامهای کوچک پیش بروید تا به مقصد برسید. نویسنده نمیتواند تمام داستان را یکجا بنویسد، بلکه به تدریج بخشهای مختلف آن روشن میشود.
تفاوتها:
در رانندگی ممکن است نیاز به واکنشهای فوری و تصمیمهای لحظهای باشد، در حالی که نوشتن فرصتی برای تفکر و بازنگری بیشتر فراهم میکند.
این قیاس نشان میدهد که نوشتن یک سفر تدریجی و پر از کشف است، جایی که شما نمیدانید دقیقا چه اتفاقاتی در انتهای جاده انتظار شما را میکشد، اما با پیشروی در مسیر، داستان خود را میسازید.
dastannevis.com
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳
dastannevis.com
"هر خطی که مینویسی، قدمی به سوی بیان کاملتر و عمیقتر از خودت است."
dastannevis.com
برای خلق شخصیت یک شوفر سرخوش که در داستان جذاب و واقعی به نظر برسد، باید جنبههای رفتاری، گفتاری، و گذشته او را به گونهای طراحی کنید که احساس سرزندگی و شوخطبعی او به خواننده منتقل شود. در اینجا چند نکته و ایده برای طرحریزی چنین شخصیتی آورده شده است:
۱- ویژگیهای شخصیتی
شوخطبعی: او ممکن است با لطیفهها، کنایههای دوستانه، یا جملات غیرمنتظره فضای داستان را روشن کند.
خوشبینی: حتی در شرایط سخت، او تلاش میکند جنبههای مثبت را ببیند.
صمیمیت: به راحتی با دیگران ارتباط برقرار میکند و حتی غریبهها را با رفتار گرم خود جذب میکند.
خلاقیت در گفتار: ممکن است از ضربالمثلهای محلی یا اصطلاحات بامزه استفاده کند.
۲- ظاهر و جزئیات رفتاری
ظاهر: لباس ساده اما مرتب، یک کلاه مخصوص رانندگان، یا شاید عینکی آفتابی که همیشه به چشم دارد.
رفتار: عادت به زدن آهنگهای قدیمی یا ترانههای شاد هنگام رانندگی، یا ضرب گرفتن روی فرمان با موسیقی رادیو.
اتومبیل: ممکن است ماشینش را با جزئیاتی شخصیسازی کرده باشد؛ مثلاً بوی خوشبوکننده خاص، عروسک کوچک روی داشبورد، یا استیکرهای جالب روی شیشه.
۳- گذشته و انگیزهها
پیشینه جالب: شاید او قبلاً کاری کاملاً متفاوت انجام میداده (مثلاً بازیگر تئاتر یا یک معلم)، اما به دلایلی شوفر شده است.
علایق خاص: ممکن است به موسیقی، تاریخچه ماشینها، یا حتی نوشتن علاقهمند باشد.
هدف یا انگیزه: شاید او از شغلش برای ملاقات با آدمهای مختلف و گوش دادن به داستانهایشان لذت میبرد یا به دنبال ماجراجوییهای روزانه است.
۴- نقش او در داستان
عامل طنز: میتواند در موقعیتهای...
داستان نویس نوجوان
برای خلق شخصیت یک شوفر سرخوش که در داستان جذاب و واقعی به نظر برسد، باید جنبههای رفتاری، گفتاری، و
جدی یا پرتنش با شوخطبعی خود تعادل ایجاد کند.
دوست و همراه: به شخصیت اصلی کمک میکند تا از موانع عبور کند، چه از طریق یک گفتوگوی صمیمانه، چه با ارائه یک ایده عملی.
نقش الهامبخش: شخصیت سرخوش او میتواند به دیگران انگیزه بدهد تا زندگی را سبکتر بگیرند.
۵- دیالوگها و زبان گفتاری
استفاده از اصطلاحات و عبارات خاص مثل:
"زندگی مثِ جادهست، چالهچوله داره، ولی بالاخره صاف میشه!"
"این فرمون رو هر کی گرفته، بالاخره یه جایی به مقصد رسیده!"
او ممکن است عادت داشته باشد داستانهای کوتاه و خندهدار از مسافرهای قبلی یا زندگی خودش تعریف کند.
۶- نمونه: شخصیت شوفر سرخوش
نام: جعفر (معروف به جعفری)
ویژگی برجسته: عاشق آهنگهای قدیمی است و همیشه میگوید: "این ترانهها روح جادهن!"
اتومبیل: یک تاکسی قدیمی زردرنگ که اسمش را "پیک شادی" گذاشته.
گذشته: او زمانی کمدین بوده و حالا از طریق رانندگی، همچنان لبخند را به مردم هدیه میدهد.
دیالوگ نمونه:
مسافر: "چرا هر جا میری خوش میگذره؟"
جعفری: "چون تو آینه جلو فقط لبخند خودمو میبینم!"
۷- نکته مهم
در کنار سرزندگی، به این شخصیت عمق بدهید. مثلاً ممکن است لحظاتی از داستان نشان دهد که او هم مشکلاتی در زندگی دارد، اما با رویکرد مثبتش بر آنها غلبه میکند. این کار باعث میشود خواننده بیشتر با او ارتباط برقرار کند.
اگر داستان خاصی در ذهن دارید، میتوانم جزئیات بیشتری برای این شخصیت ارائه دهم! 😊
dastannevis.com
ایجاد جاذبه فرهنگی و فضای اسرارآمیز
فالگیری اغلب ریشه در سنتها و فرهنگها دارد. استفاده از این عنصر میتواند به داستان هویتی منحصر به فرد بدهد. برای مثال:
فال قهوه در داستانهای شرقی،
تاروت در داستانهای اروپایی یا گوتیک،
آیچینگ در داستانهای شرقی و عرفانی.
این عناصر میتوانند به ایجاد فضایی جذاب و غنی کمک کنند.
dastannevis.com
خوابها اغلب سرشار از نمادهای روانشناختیاند. این نمادها را تحلیل کنید و از آنها در ایجاد فضا یا شخصیتهای داستانی استفاده کنید. مثلاً اگر خواب خانهای متروک را دیدهاید، میتوانید آن را به عنوان صحنهای در داستانتان به کار ببرید.
dastannevis.com
هابیتها، که شخصیتهایی اصلی در دنیای تخیلی جی. آر. آر. تالکین هستند (مانند هابیت و ارباب حلقهها)، معمولاً لباسهایی ساده و هماهنگ با طبیعت میپوشیدند. رنگ لباسهایشان بیشتر از طیفهای خاکی، سبز، قهوهای و زرد انتخاب میشد. این انتخاب رنگها و لباسها به چند دلیل داستانی و مفهومی اهمیت دارد:
۱- سادگی و ارتباط با طبیعت
هابیتها در شایر زندگی میکنند، جایی که طبیعت اهمیت زیادی دارد. لباسهای آنها نهتنها نشاندهنده محیط طبیعی است، بلکه منعکسکننده سبک زندگی ساده و بیآلایش آنها نیز هست. این ویژگی باعث میشود مخاطب با دنیای آنها بهعنوان جامعهای بیادعا و آرام ارتباط برقرار کند.
۲- پنهانکاری و گمنامی
رنگهای خاکی و طبیعی که هابیتها میپوشند، به نوعی نماد تمایل آنها به گمنامی و ناپیدایی است. این مسئله در داستانهای تالکین اهمیت ویژهای دارد، بهخصوص در ارباب حلقهها، جایی که هابیتها (مانند فرودو و سم) به خاطر قد کوتاه و لباسهای سادهشان به راحتی از چشم دشمنان دور میمانند. این ویژگی باعث میشود بتوانند مأموریت خود را در مخفیکاری به انجام برسانند.
۳- تضاد با شخصیتهای دیگر
سادگی لباسهای هابیتها در تضاد با شکوه و زرقوبرق لباس شخصیتهای دیگری مثل الفها، انسانها و حتی اورکها قرار میگیرد. این تضاد باعث میشود هابیتها بهعنوان نمادی از ارزشهای پاک و اصیل (مانند دوستی، شجاعت و فروتنی) در داستان برجسته شوند.
۴- نماد صلح و آرامش
لباسهای ساده هابیتها بازتابدهنده زندگی مسالمتآمیز آنها در شایر است. در حالی که جهان اطراف پر از جنگ و آشوب است، رنگ و سبک لباسهای آنها نمادی از آرمان صلح و زندگی روستایی ساده است.
بهطور خلاصه، لباسهای هابیتها نه فقط جزئی از ظاهر فیزیکی آنها، بلکه نمادی از ارزشهای عمیق داستانی است که تالکین در دنیای خود به تصویر کشیده است. این لباسها به هابیتها کمک میکنند در دنیایی پر از تضاد و درگیری نقش قهرمانان فروتن را ایفا کنند.
dastannevis.com