نوشتن مانند روش زندگی است؛ ما باید مسیر درست را پیدا كنیم در غیر این صورت فقط مواد خامی باقی میمانند كه نمیتوان هیچ كاری با آنها كرد.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃🍃
پادشاهی دستور داد تا چند سگ وحشی تربیت کنند تا هر کسی که از او اشتباهی سر زد را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را بدرند.
روزی یکی از وزرا رأیی داد که موجب پسند پادشاه نبود دستور داد که او را جلوی سگها بیندازند.
وزیر گفت : « من ده سال خدمت شما را کردهام و ده روز تا اجرای حکم از شما مهلت میخواهم.»
پادشاه گفت این هم ده روز مهلت.»
وزیر رفت پیش نگهبان سگها و گفت : «میخواهم به مدت ده روز خدمت این سگها را بکنم.»
نگهبان پرسید : «از این کار چه فایدهای میبری..؟»
وزیر گفت : « به زودی خواهی فهمید .»
نگهبان گفت : «پس چنین کن.»
وزیر شروع به فراهم کردن اسباب راحتی برای سگها کرد و دادن غذا ، شستشوی
آنها و هر کاری که لازم بود را انجام داد.»
ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگها بیندازند. مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظارهگر ماجرا بود ولی با صحنهی عجیبی روبرو شد.
همهی سگها به پای وزیر افتادند و تکان نمیخوردند..!
پادشاه پرسید : « با این سگها چه کردهای ..!؟»
وزیر پاسخ داد : « ده روز خدمت این سگها را کردم فراموش نکردند ولی ده سال خدمت شما را کردم همه را فراموش کردید.»
پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی وزیر داد.
احتمال دارد در زندگی شما کسانی باشند که خطای کوچکی کردهاند و مدتهاست به خود اجازه نمیدهید آنها را ببخشید ، فقط کافیاست امروز به روزهای خوبی که با آنها داشتید فکر کنید ...
مطمئن هستم آنها را خواهی بخشید.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
❗️تاثیرات قصه گویی برای كودک:
▫️قلمرو شناختی: قصه ها شيوهٔ حل مشكلات را به کودک آموزش می دهند.
▫️قلمرو عاطفی: قصه به تخليهٔ هيجانی كودك كمك می كند. او از طریق همانندسازی با قهرمان داستان غم ها و اميدهايش را پردازش می كند.
▫️قلمرو بین فردی: قصه به طور غیرمستقیم مهارتهای ارتباطی و اجتماعی را به کودک آموزش می دهد.
▫️قلمرو شخصی: قصه باعث می شود كودك مشكلش را از نگاهی بيرونی ببينيد، پس به آگاهی و بصيرت میرسد.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
میدانی باید رفت یه طرف یا شروع کرد. من شروع میکنم؛ ولی همیشه نمیشود. عمر نوح هم بدک نیست؛ ولی باید قانع بود و من هستم. مثلاً یکچهارم قار قار کلاغ برای من بس است. یادم هست به یکی نوشتم: سهچهارم قناری را میشنوم.
میبینی قانع شدهام. راست است که حجم قار قار بیشتر است؛ ولی درعوض خاصیت آن کمتر است. مادرم میگفت قار قار برای بعضیها خاصیت دارد. من روزها نقاشی میکنم. هنوز روی دیوارهای دنیا برای تابلوها جا هست. پس تندتر کار کنیم.
سهراب سپهری
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍂🍁🍂
مشارکت در آفرینش
هر روز باید چیزی ساخت که با کار آفرینش خدا جور باشد. اگر به نوشتن علاقمندید اما این کار برایتان سخت است، بعد از خواندن ده خط، چهار جمله راجع به آن بنویسید. از جنبههای مختلف به آن فکر کنید و آن را در قالب جملاتی و در نهایت سادگی در دفتری مخصوص بنویسید یا در فضایی با دیگران به اشتراک بگذارید. ممکن است در ابتدا کارتان خیلی عالی نباشد اما به مرور شاهد بیان اندیشههای نو خواهید شد.
به طور مثال:
۱- بنویسید چه چیز از جملات فهمیدهاید؟
۲- شما را به یاد چه تجربهای انداخته؟
۳-آیا حرف و اندیشههایی مشابه آن جایی خواندهاید؟
۴- چه وجه جدید و بیشباهتی میتوانید به آن اضافه کنید؟
طولی نمیکشد که شیفته ثمرات این تمرین جذاب میشوید.
در واقع در کتابهای آموزش «خلاقیت» از فرد میخواهند ده مورد از موارد کاربرد یک شی را بگوید. ( به طور مثال سنجاق قفلی) اینجاست که فرد با تحت فشار قرار دادن ذهنش به مواردی اشاره میکند که تا آن وقت و به شکل عادی به ذهنش نمیرسید.
تمرین نوشتن چهار جمله هم، ورزشی بسیار مفید برای ذهن و روشی مؤثر برای انگیزه دادن به خودمان برای نوشتن است. میتوانید دو یا سه بار در روز در ساعاتی معین و برای مدتی مثلا یک هفته آن را آزمایش کنید و از تأثیرات آن در پیداکردن مطالب و موضوعات مختلف و اندیشههای جدیدی که به ذهنتان میرساند، شگفت زده شوید.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
یاد بگیر که کلمات را بر قصد و با تمام تعهد و ظرفیتی که دارند به کار ببری.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
نوشتن ترکیب عجیبی است بین دو بخش ذهن شما: بخش تحلیلی و بخشی که اصلاً چیزی نمیداند اما میتواند رویا تولید کند. فقط باید به این قسمت دوم آزادی کامل بدهید.
© رز تریمین
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
سطرهای اول رمان
اگر نگاهی به شروع رمانهای دین کونتز بیندازید، میبینید او اغلب رمانهایش را با پاراگرافهای یک سطری که در آن نام شخصیتی هم آمده شروع میکند، اما این پاراگراف در ضمن بیانگر به هم خوردن زندگی عادی است.
• کاترین سلر' مطمئن بود که هر لحظه لاستیکهای ماشین روی سطح صاف و یخ زده پیاده رو سر میخورد و کنترل ماشین از دستش در می رود/ «رقص با شیطان».
اپنی دوسون از خواب پرید. صدای چیزی را در اتاق خوابش میشنید که داشت در تاریکی یواشکی حرکت میکرد/ «غروب».
سه شنبه یکی از روزهای شاد کالیفرنیا، روزی آفتابی و امید بخش بود؛ حداقل تا وقتی که هاری لیونه مجبور شد سر ناهار کسی را با تیر بزند./«اشکهای اژدها»
چه چیزی این سطرهای شروع را جذاب کرده است ؟ اول اینکه آنها اسم شخصیتی را ذکر کرده اند. این ویژگی از همان اول جلوه ای واقعی به این سطرها میدهد. نوعی دیگر از این شیوه آن است که سطرها را با ضمایر شروع کنیم: او صدای حرکت در اتاق خوابش شنید.
من از یک چیز در شیوه کار کونتز خیلی خوشم میآید و آن این است که او با آوردن اسامی، بعدی تازه به حقیقت مانندی این سطرها می دهد و این به راحتی ناباوری ما را به حالت تعلیق در میآورد؛ یعنی ما موقتا احساس میکنیم چیزی واقعی است.
نکته جالب دیگری که باید به آن توجه کنیم اتفاقی است که برای شخصیت می افتد یا قرار است بیفتد؛ البته نه هر اتفاقی، بلکه اتفاقی خطرناک. و این اتفاق نوعی به هم زدن زندگی عادی است. کاری کنید که خواننده احساس حرکت کند. احساس کند دارد اتفاقی میافتد یا قرار است بیفتد. کاری کنید که از همان اول او چنین احساسی کند.
جیمز اسکات بل
طرح و ساختار رمان
dastannvis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶ یکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱
dastannevis.com
آنچه در آغاز نیاز دارید، این است که بنویسید تا راهی پیدا کنید که زنده بمانید و بنویسید. چیز دیگری نمیتوان گفت. در ابتدا نباید زیاد وسواس به خرج بدهید چراکه کتابی که آرزو داشتید هیچگاه به دست نمیآید. اگر کتابی شما را از جایی به جای دیگر برد و چیزی دیدید که قبلا ندیده بودید به نقطه درستی رسیدهاید و این مایه دلگرمی است و نوشتن دارد کارش را درست انجام میدهد.
جیمز بالدوین
dastannevis.com
دربارهٔ لحظهای بنویسید که تغییری ایجاد شده است.
تجربههایی را نشانمان بدهید که به طریقی تغییرتان دادهاند. بعضی از رخدادهای زندگی عظیماند، اما لزوماً تغییرتان نمیدهند. اخراج میشوید، ترکتان میکنند، بیمار میشوید، یا جفا میبینید. این تجربهها بیتردید شرایطتان را عوض میکنند و عمیقاً بر شما اثر میگذارند، و به همین سبب حس میکنید معنایی دارند. اما آیا برای خواننده هم همانقدر معنا دارند؟ خیلی از رویدادهای ناراحتکننده در دستهی «بالاخره پیش میآید»ها قرار میگیرند. ممکن است در تلاش برای نوشتن دربارهی آنها وقت زیادی را تلف کنید.
چند وقتی خون خونتان را میخورد و یادداشتهایی مینویسید. اتفاق عظیمی به نظرتان میرسد، و عظیم هم هست. اما قربانیِ بیعدالتی بودن، قصه نیست. همتای ادبیِ با ماشین به کسی زدن و در رفتن است. شما همان شما میمانید، فقط کجخلقتر، تلختر و در مهمانیها کمنشاطتر.
شش ماه است که شما و برادرتان با هم حرف نزدهاید. بعد، او میمیرد. وقتی چهاردهساله بودید آزارِ جنسی میدیدید ولی مادرتان هیچ کاری نمیکرد که جلویش گرفته شود. سالها فکر و ذکرتان کسی بوده است که در نهایت فهمیدهاید آدمِ چندشآوری است (ما خوانندهها در همان صفحهی دوم این را فهمیدهایم). بگذارید از رخدادهای اثرگذاری که با وجودِ اثرگذاریشان، نشانی از تغییر ندارند مثالی بزنم:
خواهرم نورا برایم تعریف کرد که در شهر تایپه در خیابان فرعیِ تاریکی تاکسی گرفت تا به جلسهای کاری در یک هتل برود، اما راننده اما راننده ناگهان از ماشین بیرون پرید و پا به فرار گذاشت. نورا با چمدان و ساک آبیرنگ کوچکش در تاکسیِ خالی تنها ماند. حتی نمیتوانست تابلوهای خیابانها را بخواند و هیچ نمیدانست کجاست. اما دست آخر، بیاینکه زیاد دردسر بکشد، راه برگشت به هتل را پیدا کرد.
روزی از او پرسیدم «این تجربه تغییرت داد؟»
جواب داد «فهمیدم اگه لازم باشه میتونم گلیمم رو از آب بیرون بکشم.»
پرسیدم «قبل از اینکه سوار اون تاکسی بشی، فکر میکردی نمیتونی گلیمت رو از آب بیرون بکشی؟»
گفت «خب، نه. همیشه فکر میکردم میتونم.» تغییری در کار نبود. بعد از آن تجربه، او همان آدمِ با اعتمادبهنفسی بود که قبلش هم بود. هیچ چیز تازهای دربارهی خودش کشف نکرده بود.
اینکه در کافهای در نیویورک به میک جَگِر برخوردهاید هیجانانگیز است، اما کشمکش کجاست؟ تغییرتان کجاست؟ نقاط تغییر (نقاط عطف، نقاط یادگیری) را در زندگیتان پیدا کنید. اینطوری، مادهٔ خامتان را خواهید یافت. حواستان باشد که موضوع تغییر شرایط نیست؛ بلکه باید از تغییر در خودتان حرف بزنید.
نویسنده: اَدایر لارا
مترجم: الهام شوشتریزاده
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
قاعده اصلی نوشتن این است که اگر اعتماد به نفس و باور داشته باشی و تزلزلناپذیر ادامه دهی، میتوانی هر چه میخواهی بنویسی. پس داستانت را صادقانه بنویس و هر چه میخواهی بگو. فکر نمیکنم قانون ديگری وجود داشته باشد و اگر هم وجود داشته باشد، خیلی مهم نیستند.
نیل گیمن
dastnnevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃 معرفی کتاب مرزبان نامه
مرزبان نامه کتابی شامل داستانها و حکایتهایی به زبان وحوش و طیور و حاوی پند و حکمت تالیف مرزبان بن رستم بن شروین از شاهان طبرستان که آن را در قرن چهارم هجری به لهجه قدیم طبرستان تالیف کرده است. این کتاب دوبار به زبان فارسی دری ترجمه شده است. در قرن ششم به وسیله محمد بن غازی ملطوی که آن را روضه العقول نامیده، و در اوایل قرن هفت به وسیله سعد الدین وراوینی که آن را به نام یکی از اتابکان آذربایجان ترجمه کرده است.
از این کتاب بازنویسی های زیبایی برای نوجوانان انجام گرفته است.
@dastannevisenojavan
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
خوشحالی یعنی،
«هنوز قلبت داره میتپه!
این یعنی…
هنوز زمان داری واقعاً زندگی کنی؛
کاری که خیلیها نتونستند بکنن!
📚 کتاب خوشحالی یعنی...
رالف لزر، لیزا سورلینگ
@dastannevisenojavan
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃 خلق شخصیت با استفاده از گفتگو
گفتگو یکی از ظریف ترین و مشهورترین ابزار نویسنده است و صحت گفته های وی را درباره اشخاص تایید می کند فرضا اگر نویسنده با استفاده از روایتی توضیحی به خواننده بگوید که شخصیتی از استاد دانشگاه متنفر است صرفا عقیده خود را بیان کرده است، اما اگر شخصیت تنفر خود را از طریق گفتگو ابراز کند واقعیتی قانع کننده بیان شده است:
مثال: احمد توی صندلی اش مچاله شده بود از استاد محمودی متنفر بود چون همیشه کاری می کرد که او احساس حماقت کند. استاد به او اشاره کرد و در حالیکه کجکی نگاهش می کرد گفت:
" احمد سعیدی ! به همکلاسی هایت بگو که لاکتونیم از چه عناصری تشکیل شده؟"
" تشکیل شده از .... از ....ا، نمی دانم"
" فکر نمی کنم چیز زیادی بدانی، نه؟"
دانشجوها خندیدند، احمد داد زد:" چرا می دانم که از شما به شدت متنفرم"
@dastannevisenojavan
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃 تعلیق در داستان
تعلیق حاصل موقعیتی است که خواننده مایل است آینده داستان را حدس بزند اما نمی تواند. تدارک چنین وضعیتی ضمن ایجاد جذبه در روایت مخاطب را ترغیب می کند تا خواندن داستان را تا انتها پیش ببرد. نمونه های افسانه ای چنین موقعیت هایی در داستان های هزارو یک شب برای همیشه جاودانه شده است.
تعلیق ها باید چنان طراحی شوند که همواره دو اصل مهم در آنها لحاظ شده باشد. اول برانگیختن حس تمایل دانستن ادامه داستان در مخاطب و دوم عدم توانایی خواننده در پیش بینی قاطع ادامه ماجرا.
@dastannevisenojavan
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃 عناصر داستان
هنرمندی و خلاقیت داستان نویس در فرایند تبدیل طرح به داستان نمود و ظهور پیدا می کند.
نسبت طرح به داستان تا حد زیادی شبیه نسبت فیلمنامه است به فیلم در سینما.
@dastannevisenojavan
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ،
ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ،
یک ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ.
ﺑه همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ
. ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ ﺑه خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ در روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ. ﮐﺎﺭﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ.
ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑه شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ
ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ...
ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید.
ﭘﺲ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺍﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ،
ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ!
ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮔﻔﺖ:
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ
ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯾﺶ ﺑﻮﺩﻩ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻨﺪ ﺭﻭح هاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﺭاضی اند ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺭﻭﺯﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎن ها ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ.
@dastannevisenojavan
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃 شخصیت های فرعی در داستان
شخصیت های فرعی با شرکت در حوادث می توانند در خلال حوادث، مانع ایجاد کنند و داستان را وادارند که در جهت جدیدی به راه خود ادامه دهد.
بدون مانع، داستان گسترش نمی یابد.
شخصیت های فرعی می توانند طرح داستان را از راکد ماندن نجات دهند.
@dastannevisenojavan
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🍃 تاریخچه داستان نویسی
داستان نویسی برخلاف داستان گویی، تاریخ دور و درازی ندارد. اگر عمر داستان گویی به دوره غارنشینی انسان های اولیه برگردد که آنها شب ها هنگام خوردن گوشت شکار، وقایع روزانه را برای هم تعریف می کرده اند تاریخ داستان نویسی فقط به کمتر از چهار قرن پیش می رسد. رمان نویسی به شیوه کلاسیک و امروزی آن اوایل قرن هفدهم و با رمان معروف دن کیشوت اثر سروانتس زاییده شد.
@dastannevisenojavan
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
نخستین کلاس صمد بهرنگی، چند ماه پس از فارغالتحصیلی از دانشسرای مقدماتی پسران (تبریز) در سال
@dastannevisenojavan
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
دوران فعالیت سیاسی و زندان
در اوایل دههٔ ۲۰ خورشیدی، پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیدهٔ ژاندارمری به گرگان و ترکمنصحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در بحبوحهٔ جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به خاک ایران، در فعالیتهای سیاسی علیه متفقین در شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر و به بازداشتگاه سیاسی شهربانی و از آنجا به زندان شوروی در رشت منتقل شد. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه (ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشهوری و فرقه دموکرات آذربایجان همراه پدرش دستگیر شد و تا کسب تکلیف از مقامات بالاتر دو ساعت مقابل جوخه آتش قرار گرفت. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت. او برای همیشه ترک تحصیل کرد و در یک کتابفروشی مشغول به کار شد.
در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق و با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه شعر آهنها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزاندهشد و با یورش مأموران به خانهٔ او، ترجمهٔ طلا در لجن اثر زیگموند موریس و بخش عمدهٔ کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر مور یوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشتهٔ خودش و کتابها و یادداشتهای کتاب کوچه از میان رفت و با دستگیری مرتضی کیوان، نسخههای یگانهای از نوشتههایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بیآفتاب توسط پلیس ضبط شد که دیگر هرگز به دست نمیآید. شاملو موفق به فرار میشود اما پس از چند روز فرار از دست مأموران در چاپخانه روزنامهٔ اطلاعات دستگیرشده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده میشود. در زندان، در کنار شعر، به بررسی شاهنامه هم میپردازد و دست به نگارش پیشنویس دستور زبان فارسی میزند و قصهٔ بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن مینویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین میرود. مرتضی کیوان به همراه ۹ افسر سازمان نظامی حزب توده اعدام میشود و او در زمستان ۱۳۳۳ پس از تحمل یک سال حبس، از زندان آزاد میشود.
با اینحال «مردی که قلبش از سنگ بود» پس از سالها توسط نشر ثالث بهچاپ رسید.
رویدادهای مهم در زندگی شعری
آشنایی با نیما یوشیج
برخی از بنیانگذاران انجمن ادبی شمع سوخته.
از راست به چپ: هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، نیما یوشیج، احمد شاملو و مرتضی کیوان.
در سال ۱۳۲۵، شاملو که هنوز به عنوان شاعری نوپرداز شناخته نمیشد با نیما یوشیج، پدر شعر نو فارسی آشنا میگردد. او تصویر نیما یوشیج، نقاشی رسام ارژنگی و شعر ناقوس، سروده نیما را در روزنامه «پولاد» میبیند و اندکی پس از آن، رابطهای ادبی میان آن دو شکل میگیرد. شاملو میگوید:
«نشانیاش را پیدا کردم رفتم درِ خانهاش را زدم. دیدم مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود آمد دمِ در. به او گفتم استاد، اسم من فلان است، شما را دوست دارم و آمدهام به شاگردیتان. فهمید کلک نمیزنم. در من صمیمیتی یافته بود که آن را کاملاً درک میکرد. دیگر غالباً من مزاحم این مرد بودم و بدون اینکه فکر کنم دارم وقتش را تلف میکنم، تقریباً هر روز پیش نیما بودم.»
این آشنایی که باعث به وجود آمدن رابطهای عاطفی و خانوادگی میان آنها گشته بود، تا سالها ادامه پیدا کرد. در ۱۴ خرداد ۱۳۳۰، نیما یوشیج با نوشتن یادداشتی برای شاملو و هدیه جلدی از کتاب «افسانه» از او قدردانی میکند:
«عزیز من، این چند کلمه را برای این مینویسم که این یک جلد افسانه از من، در پیش شما یادگاری باشد. شما واردترین کس به کار من و روحیه من هستید و با جرأتی که التهاب و قدرتِ رؤیت لازم دارد، واردید…»
در این سالها، شاملو به گفته خود، تحت تأثیر نیما و نوآوریهای او در شعر بودهاست و در کتابهایی که به چاپ رسانید، شعرهای بسیاری در قالب نیمایی میسراید. او به قصد معرفی شعر نیما، دست به انتشار مجلات کوچک مقطعی (چون سخن نو، هنر نو (ساعت ۴ بعد از ظهر)، روزنه، راد، آهنگ صبح و… زد؛ اما پس از آشناییاش با فریدون رهنما و انتشار دفتر شعر «قطعنامه»، مسیر شاعری او به گونهای دیگر رقم میخورد.
آشنایی با فریدون رهنما
آشنایی با فریدون رهنما، که از اروپا برگشته بود و با شعر روز جهان آشنا بود، تأثیر زیادی بر شاملو گذاشت.
احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴ – ۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد و الف. صبح، شاعر، فیلم نامه نویس، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود. شاملو تحصیلات مدرسهای نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از شهری به شهری گسیل میشد، و از همین روی خانوادهاش هرگز نتوانستند مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی پایانِ همان تحصیلات نامرتب بود.
شهرت اصلی شاملو بهخاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی که هماکنون یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفادهٔ ایران بهشمار میرود و تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور شناخته میشود. شاملو که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. «نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷، از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای احمد شاملو ترتیب داده شد. شاملو، گذشته از شعر، فعالیتهایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده نیز دارد. مجموعهٔ کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران است. بعضی از آثار وی به زبانهای سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده. او از سال ۱۳۳۱ به مدت دو سال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود. شاملو در سینما نیز فعّال بود و برای فیلمسازان نامداری چون ساموئل خاچیکیان و ناصر ملکمطیعی و ایرج قادری فیلمنامه نوشتهاست.
پارهای از شهرت شاملو نیز از نگرش جنجالیاش به شعر و موسیقی کلاسیک و سیاست روز سرچشمه میگیرد: تصحیحِ دیوان حافظ او کمارزش شمرده شد، فردوسی و سعدی را سخت مینکوهید و بعضی از شاعران اروپایی چون فدریکو گارسیا لورکا و پل الوار را میستود، و در اواخر عمر از موسیقی کلاسیک ایرانی بیزاری میجست. در سیاست نیز شیوهای دوگانه داشت: ضدّ حکومت ایران شعر میسرود، و در عین حال مخارج درمانی خود را از سفارت ایران میگرفت.
احمد شاملو پس از یک دورهٔ طولانی بیماری، در تاریخ ۲ مرداد ۱۳۷۹ درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شدهاست. سنگ گور او بارها توسط افرادی ناشناس شکسته شدهاست. از سال ۱۳۹۴ به مناسبت بزرگداشت این شاعر، جایزه شعر احمد شاملو راهاندازی شدهاست، مراسم پایانی این رقابت ادبی روز ۲۱ آذر و همزمان با سالروز تولد این شاعر برگزار میشود.
سرگذشت
تولد و سالهای پیش از جوانی
احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه تهران از پدری بنام حیدر (که اصالتاً از قریه شاملو در۲۰کیلومتری تبریز بعداز بخش خواجه و از تبار اسماعیل میرزای صفوی) و مادری بنام کوکب، چشم به جهان گشود و به گفتهٔ شاملو در شعر «من بامدادم سرانجام…» از مجموعه مدایح بیصله مادرش کوکب شاملو، از مهاجران قفقازی بود که طی انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، به همراه خانوادهاش بالاجبار به ایران کوچانده شده بود.
دورهٔ کودکی را بهخاطر شغل پدر که افسر ارتش رضا شاه بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (آیدا میگوید: «چون مدت کوتاهی بعد از تولد، خانوادهاش رفتهاند رشت و بعد دوباره آمدهاند تهران، محل تولدش را اشتباهی رشت ثبت کردهاند») دوران دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان، مشهد، بیرجند و قریه شاملو در (۲۰ کیلومتری تبریز بعداز بخش خواجه) گذراند و از دوازده ـ سیزده سالگی شروع به ضبط لغات متداول عوام (که در فرهنگهای رسمی ثبت نمیشود) کرد.
دورهٔ دبیرستان را در بیرجند، مشهد، گرگان و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را مدتی در دبیرستان ایرانشهر و مدتی در دبیرستان فیروز بهرام تهران خواند و به شوق آموختن زبان آلمانی در مقطع اول هنرستان صنعتی ایران و آلمان ثبتنام کرد.