هیچکس بدون داشتن برنامهای دقیق و مشخص و بیرعایت نظم وترتیب در کارها، موفقیتی به دست نخواهد آورد. کار هنری بخصوص نویسندگی، یک کار شبانه روزی است هر روز باید نوشت. شما حتی زمانی که قدم میزنید، غذا میخورید یا ورزش میکنید، نباید از تفکر درباره کار هنری غافل باشید.
علی اشرف درویشیان
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
تنها در ۳۷ سالگی بود که این حقیقت بزرگ برای من کشف شد که هیچکس جز من، کتابهایم را نخواهد نوشت. همه چیز در زندگی من از آن زمان تغییر کرده است.
ویلیام گولدینگ
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
قدرت ورق زدن
حتی اگر زمان زیادی برای خواندن کتابها ندارید، پیشنهادهای زیر کمک میکند تا علاقهتان را به دنیای کتابها تازه نگه دارید و میل کتابخوانیتان را روز به روز افزایش دهید:
۱. هرچند وقت یکبار به وب سایتهای مخصوص فروش کتابها سر بزنید و به عنوان کتابها توجه کنید.
۲. اخبار مربوط به کتابها و فهرست تازههای کتاب انتشارات مختلف و بزرگ را دنبال کنید.
۳. درباره کتابهایی که مطالعه میکنید با دوستانتان یا افراد کتابخوان صحبت کنید.
۴. به کتابفروشی محلهتان بروید و ببینید چه کتابهایی در ویترین آن قرار گرفته است.
۵. میان قفسه کتابها گردش کنید و به جلد و معرفی پشت کتابها نگاهی بیندازید و ببینید موضوع کلی آنها چیست یا چه نویسندگانی از کتاب تعریف کردهاند؟
۶. آیا کتابهایی را که از آن نویسندگان منتشر شده، میشناسید؟
۷. یک صفحه از هر کتاب را باز کنید و شروع کنید به خواندن.
۸. به فهرست و ترتیب مطالب کتاب نگاه کنید.
۹. از ابتدا، میانه و انتهای کتاب به صورت تصادفی سطحیخوانی کنید و به سؤالهای زیر درباره کتابها فکر کنید:
الف.برداشت کلیتان از مطالب آن چیست؟
ب.احساستان درباره ضرباهنگ کتاب چیست؟
ج. آیا عنوان کتاب و نام نویسنده آن، شما را به یاد نویسنده یا کتاب دیگری میاندازد؟
د. آیا شخصیتی در کتابها وجود دارد که به آن علاقمند باشید؟
۱۰. فهرستی از کتابهای باارزشی که دوست دارید بخوانید، تهیه کنید.
اینها جرقههایی هستند که شما را به طرف کتابها میکشاند و کنجکاویتان را برای خواندن آنها زیاد میکند.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
دربارهٔ لحظهای بنویسید که تغییری ایجاد شده است.
تجربههایی را نشانمان بدهید که به طریقی تغییرتان دادهاند. بعضی از رخدادهای زندگی عظیماند، اما لزوماً تغییرتان نمیدهند. اخراج میشوید، ترکتان میکنند، بیمار میشوید، یا جفا میبینید. این تجربهها بیتردید شرایطتان را عوض میکنند و عمیقاً بر شما اثر میگذارند، و به همین سبب حس میکنید معنایی دارند. اما آیا برای خواننده هم همانقدر معنا دارند؟ خیلی از رویدادهای ناراحتکننده در دستهی «بالاخره پیش میآید»ها قرار میگیرند. ممکن است در تلاش برای نوشتن دربارهی آنها وقت زیادی را تلف کنید.
چند وقتی خون خونتان را میخورد و یادداشتهایی مینویسید. اتفاق عظیمی به نظرتان میرسد، و عظیم هم هست. اما قربانیِ بیعدالتی بودن، قصه نیست. همتای ادبیِ با ماشین به کسی زدن و در رفتن است. شما همان شما میمانید، فقط کجخلقتر، تلختر و در مهمانیها کمنشاطتر.
شش ماه است که شما و برادرتان با هم حرف نزدهاید. بعد، او میمیرد. وقتی چهاردهساله بودید آزارِ جنسی میدیدید ولی مادرتان هیچ کاری نمیکرد که جلویش گرفته شود. سالها فکر و ذکرتان کسی بوده است که در نهایت فهمیدهاید آدمِ چندشآوری است (ما خوانندهها در همان صفحهی دوم این را فهمیدهایم). بگذارید از رخدادهای اثرگذاری که با وجودِ اثرگذاریشان، نشانی از تغییر ندارند مثالی بزنم:
خواهرم نورا برایم تعریف کرد که در شهر تایپه در خیابان فرعیِ تاریکی تاکسی گرفت تا به جلسهای کاری در یک هتل برود، اما راننده اما راننده ناگهان از ماشین بیرون پرید و پا به فرار گذاشت. نورا با چمدان و ساک آبیرنگ کوچکش در تاکسیِ خالی تنها ماند. حتی نمیتوانست تابلوهای خیابانها را بخواند و هیچ نمیدانست کجاست. اما دست آخر، بیاینکه زیاد دردسر بکشد، راه برگشت به هتل را پیدا کرد.
روزی از او پرسیدم «این تجربه تغییرت داد؟»
جواب داد «فهمیدم اگه لازم باشه میتونم گلیمم رو از آب بیرون بکشم.»
پرسیدم «قبل از اینکه سوار اون تاکسی بشی، فکر میکردی نمیتونی گلیمت رو از آب بیرون بکشی؟»
گفت «خب، نه. همیشه فکر میکردم میتونم.» تغییری در کار نبود. بعد از آن تجربه، او همان آدمِ با اعتمادبهنفسی بود که قبلش هم بود. هیچ چیز تازهای دربارهی خودش کشف نکرده بود.
اینکه در کافهای در نیویورک به میک جَگِر برخوردهاید هیجانانگیز است، اما کشمکش کجاست؟ تغییرتان کجاست؟ نقاط تغییر (نقاط عطف، نقاط یادگیری) را در زندگیتان پیدا کنید. اینطوری، مادهٔ خامتان را خواهید یافت. حواستان باشد که موضوع تغییر شرایط نیست؛ بلکه باید از تغییر در خودتان حرف بزنید.
نویسنده: اَدایر لارا
مترجم: الهام شوشتریزاده
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
حکایت
پارچه فروشی می رود در یک آبادی تا پارچه هایش را بفروشد. در بین راه خسته می شود و می نشیند تا کمی استراحت کند. در همان وقت سواری از دور پیدا می شود. مرد پارچه فروش با خود می گوید: بهتر است پارچه ها را به این سوار بدهم بلکه کمک کند و آن ها را تا آبادی بیاورد.
وقتی سوار به او می رسد، مرد می گوید: «ای جوان! کمک کن و این پارچه ها را به آبادی برسان». سوار می گوید: «من نمی توانم پارچه های تو را ببرم» و به راه خود ادامه می دهد.
مرد سوار مسافتی که می رود، با خود می گوید: «چرا پارچه های آن مرد را نگرفتم؟ اگر می گرفتم، او دیگر به من نمی رسید. حالا هم بهتر است همین جا صبر کنم تا آن مرد برسد و پارچه هایش رابگیرم و با خود ببرم». در همین فکر بود که پارچه فروش به او رسید. سوار گفت: «عمو! پارچه هایت را بده تا کمکت کنم و به آبادی برسانم.» مرد پارچه فروش گفت:«نه! آن فکری راکه تو کردی من هم کردم»
dastanevis.om
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
چند توصیه برای نوشتن خلاقانه
۱. زاویه دید «اول شخص جمع»، یکی از خلاقانهترین زاویه دیدها است. هرازگاهی از آن برای تمرین نوشتن روزانه استفاده کن. این زاویه دید به تو مجال میدهد تا به چیزها از منظر تازهای نگاه کنی.
۲. باید بتوانی میان اجزا به ظاهر نامرتبط ارتباطی پیدا کنی. یکی از نشانههای نبوغ ارتباط دادن میان امور نامتناسب است.
۳. ساده بنویس اما یادت باشد قرار نیست حقیقت را ساده کنی. باید بتوانی تناقضها و تضادها را با ظرافت نشان بدهی.
۴. وظیفه اصلی نویسنده فقط نقل گذشته نیست بلکه پیش بینی آینده است.
۵. یک ربع از وقتت را صرف دست گرفتن کتاب کن. قدرت الهام بخشی سه صفحه کتاب کاغذی برابری میکند با سی گاه حتی سیصد صفحه کتاب غیرکاغذی.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
به نظر من داستان نویسی، نتیجه خشم است. کافی است از چیزهایی بگویید که احساسی قوی در شما ایجاد میکند.
رابرت لادلوم
dastannevis.com
🍃
نقش آب و هوا در داستان
همه میدانیم که هوا بر خلقیات ما تأثیر میگذارد. داستاننویس این موقعیت ممتاز را دارد که میتواند هر هوایی را که مناسب حال یا وصف حال باشد ابداع کند. بنابراین، خیلی وقتها هوا مقدمهٔ آن نمودی است که جان راسکین «زندهنمایی» مینامید، یعنی انتساب احساسات و عواطف انسانی به پدیدههای جهان طبیعی. او نوشته است: «همهٔ احساسهای تند و تیز ... در دریافت ما از اشیاء خارج نوعی پندار به وجود میآورد که من بهطور کلی آن را زنده نمایی میخوانم.»
«زنده نمایی» اگر با هوشمندی و تدبیر به کار برود، صنعتی است که نمودهای تأثیرگذار و قدرتمندی دارد، و بدون چنین نمودهایی فن داستاننویسی بخشی از توش و توان خود را از دست میدهد.
جین آستین هم به شکل ضمنی از «زندهنمایی» استفاده میکند. وقتی حال و روز اِما خیلی بد است، وقتی حقیقت را دربارهٔ جین فیرفاکس درمییابد و به معانی و تبعات آن در رفتار خودش پی میبرد، وقتی خیلی دیر متوجه میشود که آقای نایتلی را دوست دارد اما به دلایلی نیز خیال میکند آقای نایتلی میخواهد هریت را بگیرد، بله، در همین بدترین روز زندگیاش «هوا هم این غم و افسردگی را تشدید میکرد». جان راسکین لابد تذکر میداد که هوا نمیتواند چنین منظوری داشته باشد. اما طوفان تابستانی همان قرینهٔ احساسهای اِما دربارهٔ آیندهٔ اوست، زیرا موقعیت محکم و مهم او در محیط کوچک و بستهٔ هایبری فقط این «منظرهٔ متلاطم» ازدواج هریت با نایتلی را «طولانیتر» میکند. ولی این هوا چون نابهنگام است ناپایدار هم هست: روز بعد، باز خورشید درمیآید و جورج نایتلی از راه میرسد و از اِما خواستگاری میکند.
بخشی از کتاب «هنر داستاننویسی،با نمونههایی از متنهای کلاسیک و مدرن»
نوشتۀ دیوید لاج
ترجمه رضا رضایی
نشر نی
dastannevis.com
برگ برندهٔ نویسنده
پیش نویس داستانم آماده شده است. قرار است بعد از یک روز استراحت دوباره بخوانمش و زیر بخشهایی که نیاز به بازنویسی دارد، خط بکشم. در این مرحله باید به چند نکته توجه کنم که در پیشنویس اولیه معمولا از دستم درمیرود.
۱) حس و لحنی را که میخواهم در اثر حس شود، با واژگان مناسب جا بیندازم.
۲) در پاراگرافهای آغازین، دنیای داستانم را به خواننده معرفی کنم و متن چیزهایی درباره زمان، محل وقوع و وضعیت داستان بگوید.
۳) کاری کنم که شخصیت حرکت کند و با توصیف شروع نکنم. بلکه شخصیت را در گرماگرم یک اتفاق نشان دهم.
۴) نیروهای روبهروی شخصیت اصلی را معرفی کنم و مشخص کنم چه چیز یا چیزهایی نمیگذارد شخصیتم به هدف اصلیاش برسد.
۵) ببینم آیا اتفاقی نگران کننده، در همان شروع داستان، زندگی شخصیت اصلی را به هم زده است یا نه؟ و اگر اینطور نیست چطور زندگی عادی او را به هم بریزم؟
۶) نیروی مخالف را همانقدر قوی تصویر کنم که شخصیت اصلی. به قول استیون کینگ اگر نیروی مخالف قوی تر از شخصیت اصلی باشد، بهتر است.
۷) و هفتمین نکته که آن را از لورا ویتکامب در کتاب «میانبرهای رمان» یاد گرفتم این که در هر بار بازنویسی فقط ایرادات کار را برطرف کنم و از وسواس دوباره نویسی کامل مطالب پرهیز کنم.
dastannevis.com
نوشتن روی کاغذ سفید با شجاعت تمام و بدون ذره ای ترس که در مغز و روحمان خانه کرده، کار بسار خوبی است. اینکه سعی کنی این اصطلاحات را با دقت بنویسی هم خوب است اما لازم است گاهی ولنگارانه بنویسی و سرانجام یک موضوع از میان آنچه نوشتهای، انتخاب کنی و بتوانی در برگ آخر بقول کیهان خانجانی :«کوکو را شش انداز کنی» (:
dastannevis.com
به هر روشی که دوست دارید بنویسید. داستان از کلماتی ساخته میشود که بر صفحه نقش میبندد؛ واقعیت از جنس دیگری است. مهم نیست داستان شما چقدر «واقعی» است یا چگونه «ساخته شده است»، مهم ضرورت آن است.
آن انریت
dastannevis.com
ده قانون نویسندگی «مایکل مورکاک»
۱) اولین قانونم را از تی. اچ. وایت گرفتهام، نویسنده کتاب «شمشیر در سنگ» و سایر داستانهای فانتزی درباره شاه آرتور. و آن قانون این است: بخوانید... هر چیزی را که به دستتان میرسد، بخوانید!
۲) من همیشه به کسانی که میخواهند داستان علمی و تخیلی یا عاشقانه بنویسند، توصیه میکنم که از خواندن داستانهایی در این ژانرها دست نگه دارند و شروع کنند به خواندن هر چیز دیگری؛ از بانیان گرفته تا بایات.
۳) نویسندهای را که بیش از همه تحسین میکنید در نظر داشته باشید (نویسنده محبوب من کنراد بود) و برای گفتن داستان خود، پیرنگ و شخصیتهای او را کپی کنید، مثل هنرجویان نقاشی که کارشان را با کپی کردن از روی استاد آغاز میکنند.
۴) شخصیتها و تم اصلیتان را در یکسوم اول رمان ارائه کنید.
۵) اگر یک رمان عامهپسند بر اساس پیرنگ مینویسید، حتماً مولفههای پیرنگ یا تم اصلی را در یکسوم اول، که به آن «درآمد» میگویند، ارائه کنید.
۶) تمها و شخصیتها را در یکسوم میانی، که به آن «بسط» میگویند، بپرورانید.
۷) تمها، رموز و غیره داستان را در یکسوم پایانی، که به آن «خاتمه» میگویند، به سرانجام برسانید.
۸) برای نوشتن یک ملودرام خوب «دستورالعمل جامع پیرنگ» لستر دنت را مطالعه کنید. میتوانید از طریق اینترنت نیز به آن دسترسی پیدا کنید. این دستورالعمل برای نوشتن یک داستان کوتاه عامهپسند است، اما میتوان بیشتر داستانها را در هر ژانر و با هر طولی از روی آن با موفقیت نوشت.
در صورت ممکن هنگامی که شخصیت داستان در حال نظریه دادن یا فلسفهپردازی است، ماجرایی را ترتیب دهید. این کار به حفظ تنش دراماتیک کمک میکند.
۹) از روش ترغیب و تهدید استفاده کنید، قهرمان داستان را تحت تعقیب (توسط یک مشغله ذهنی یا یک شخصیت منفی) و در حال تعقیب (یک فکر، شی، شخص، راز) قرار دهید.
۱۰) تمام قوانین از پیش تعیینشده را نادیده بگیرید و قوانین خود را که مناسب با حرفتان است، وضع کنید.
dastannevis.com
شاهنامه - قسمت ۷۷ - داستان نویس نوجوان.mp3
3.88M
#داستان_شبانه 🌙
🔹 شاهنامه
🔸 قسمت ۷۷
🎙 راوی: ایراندخت
داستان نویس نوجوان 😎
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶ جمعه ۲۹ مهر ۱۴۰۱
dastannevis.com
نکته اصلی برای تمرین نوشتن، نگارش با زمان تعیینشده است. شاید زمانی که برای خود تعیین میکنید، ۱۰ یا ۲۰ دقیقه یا یکساعت باشد. این به خودتان بستگی دارد. شاید نخست بخواهید از ده دقیقه شروع کنید و پس از یک هفته بر آن بیفزایید.
ناتالی گلدبرگ
📚تا میتوانی بنویس
dastannevis.com
نقش مغز در مطالعه کردن
مغز ما مثل تمام اعضای دیگر بدن شگفت انگیز است. یک مفهوم در مغز ما تجزیه و تحلیل میشود؛ خواندهها، شنیدهها و دیدهها در مغز پردازش شده و باعث زایش مفاهیم نو میشوند. ثمره این زایش، مفاهیم تازه است. هر چه این مفاهیم بیشتر تهنشین و لبریز شوند، ما برای نوشتن آمادهتر خواهیم بود! یکی دیگر از ثمرات خواندن، یاد گرفتن چگونه نوشتن است. اگر خوب خوانده باشیم و مفاهیم را دقیق وارد ذهنمان کرده باشیم، بدون دست و پا زدن میتوانیم راحتتر بنویسیم.
اساس و پایه هرگونه تولید محتوایی نویسندگی است. مهم نیست میخواهیم مقاله و کتاب بنویسیم یا فیلم و موسیقی تولید کنیم؛ اگر متن خوبی نداشته باشیم، قطعا محتوای خوبی هم خلق نخواهد شد. پس مهم است که اساس و چهارچوب تولید محتوا را بدانیم تا بتوانیم هر چه بهتر بنویسیم.
محتوای مفید، شما را در نظر مخاطب بالا میبرد. در حالی که، محتوای نامفید شاید زود و پرشتاب مخاطب پیدا کند اما ماندگار نخواهد بود.
dastannevis.com
افکار ما نیز مانند گوشی هایمان هر روز به کمی شارژ نیاز دارند؛
کمی تمرکز، کتاب خواندن و تفکر چیزیست که ما را در مسیر آگاهی و موفقیت نگه می دارد ...
dastannevis.com
برای اینکه به نویسنده بهتری تبدیل شوید روی این ۱۵ نکته تمرکز کنید
۱- در مورد چیزی بنویسید که برایتان الهامبخش است
۲- یک روتین مشخص برای نوشتن داشته باشید و از آن پیروی کنید
۳- بیشتر مطالعه کنید
۴- با نوشتن متنهای کوتاه شروع کنید
۵- بنویسید، بنویسید و بنویسید
۶- خودتان را یک نویسنده در نظر بگیرید
۷- یک خود ویرایشگر سختگیر باشید
۸- به یک گروه نقد نویسندگی ملحق شوید
۹- عناصر نویسندگی را یاد بگیرید
۱۰- از همان ابتدا خواننده را درگیر کنید
۱۱- صدای مجهول را پیدا کرده و آن را نابود کنید
۱۲- از افعال قوی استفاده کنید. از کاربرد قیدها اجتناب کنید
۱۳- همیشه اول به خواننده فکر کنید
۱۴- ایست فکری نویسنده را یک واقعیت در نظر نگیرید
۱۵- از توصیههای افراد حرفهای پیروی کنی
dastannevis.com
❣️
پادشاهی دید که خدمتکاری بسیار شاد است، از او علت شاد بودنش را پرسید؛ خدمتکار گفت: قربان؛ همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم.
پادشاه موضوع را به وزیر گفت؛
وزیر هم گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است...
پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟ وزیر گفت: قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید، و چنین هم شد.
خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه وسکه ها بسیار شادشد و شروع به شمردن کرد ۹۹ سکه!؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا۱۰۰ تا نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود.
او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند، او از صبح تا شب سخت کار میکرد و دیگر خوشحال نبود...
وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت: قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانیند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.
@dastannevisenojavan
🎯🎯🎯
این روزها باسوادی، توانایی خواندن و نوشتن و تسلط بر زبان و کامپیوتر نیست، بلکه باسواد کسی است که بتواند با استفاده از آموختههایش، تغییری در زندگی خود ایجاد کند.
@dastannevisenojavan
🛐 بیاموزیم: یگانگی شخصیت در داستان کودکان
کودکان از طریق همذات پنداری خود با شخصیت اصلی داستان ( قهرمان) به ادبیات علاقه مند می شوند و با غرق شدن در داستان، عملا به شخصیتی تبدیل می شوند که خود را با او همذات پنداشته اند. اما برای اینکار، باید شخصیت ها صفاتی داشته باشند تا کودکان قادر به ایجاد رابطه با آنها بشوند.
@dastannevisenojavan