🛐 تصویر کردن شخصیت داستان:
معرفی شخصیت و تکامل آن دو جنبه پیوسته ولی جدا شدنی شخصیت پردازی هستند که تابع سبک و منظور نویسنده اند. با معرفی شخصیت از طریق عادات و خصلتهای ویژه اش خواننده بلافاصله او و اعمالش را باز می شناسد.
تمام شخصیتها را می توان بطور روشن معرفی کرد ولی تنها، شخصیت های چند جنبه ای تکامل پیدا می کنند و تکامل شخصیت همان سیری است که نویسنده از آن طریق نشان می دهد که شخصیت در پایان داستان همان نیست که در آغاز بوده است. نویسنده ای که خودش را گرفتار شرح تکامل همه شخصیتها می کند هرگز نمی تواند داستانی بپردازد بخصوص که شخصیت پردازی بدون عمل مورد توجه کودکان نیست.
حداقل یک شخصیت هست که بطور کامل تشریح می شود و توجه کودک را جلب می کند و کودک خود را با او همذات می پندارد.
در گذشته تشریح شخصیتهای چند جنبه ای بندرت صورت می گرفت چرا که نویسندگان، کمتر به داستانهای واقع بینانه تمایل داشته و داستانهایی می نوشتند که در آن " بچه های شیرین مامانی به شیرینی قند و عسل بودند و بچه های بد به بدی شیطان! "
@dastannevisenojavan
مهم ترین دغدغه نویسنده های آماتور ایده برای نوشتنه
اولا به هیچ عنوان ایده بد وجود نداره و نویسنده با استعداد خودش باید جوری به اون ایده بپردازه که داستان قوی ای شکل بگیره
دومن دو چیز برای یافتن ایده به نویسنده کمک می کنه . اول مطالعه بالا و دوم خلاقیت
اگه داستان خون حرفه ای نیستید و میخواید نویسنده بشید پیشنهاد می کنم اول فقط داستان خوب بخونید، بعد به سراغ مباحث تئوری داستان نویسی بروید...
@dastannevisenojavan
وضعیت روحی
یکی از عواملی که در بین نویسندگان نادیده گرفته میشود، وضعیت روحی است.
برای خوب نوشتن، نباید احساساتمان را سرکوب کنیم، نشان دادن احساسات نشانه ضعیف بودن نیست. ممکن است به عنوان یک انسان در طول روز عصبانی و یا خوشحال باشیم، با بیان کردن این احساسات بهتر میتوانیم ارتباط محکمتری با مخاطب برقرار کنیم.
در نوشتن کسل کننده نباشیم، اگر نوشتن تکراری باشد مخاطب را فراری میدهیم. باید سعی کنیم با گذاشتن کلمات درست در کنار هم، متنمان کسل کننده نباشد. یعنی باید روی احساسات مخاطب تمرکز کنیم؛ ما آدمها عاشق این هستیم که یک نوشته احساساتمان را قلقلک بدهد، اطمینان میدهم که بدین ترتیب ساعتها ذهن مخاطب مشغول میشود.
هیچ چیزی به اندازه تکرار و تمرین مهارتی خاص را تقویت نمیکند. پس مدام بخوانیم تا مهارت نوشتن را بدست آوریم، مدام بنویسیم تا در مهارتمان قدرتمند شویم. فکر نکنیم مهارت در نوشتن چیزی است که اساتید بتوانند به ما یاد بدهند. بعید میدانم، آنها نمیتوانند ما را به شیوه شخصی خودمان برسانند، فقط میتوانند به ما انگیزه بدهند.
dastannevis.com
نثر ادبی: برای او
نویسنده: گلناز تقوائی
برای خواندن این نوشته، از لینک زیر اقدام کنید! 😉👇
https://dastannevis.com/14048/
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شما هم میتونید از طریق این لینک نثر های ادبی (دلنوشته و شعر) هاتون رو ارسال کنید تا براتون رایگان توی سایت منتشر کنیم 😃:
https://dstn.ir/literary/
یک نویسنده به سه چیز نیاز دارد:
تجربه، مشاهده و تخیل. برای خود من داستان معمولا با یک ایدهٔ تنها، یا یک خاطره و یا یکتصویر آغاز میشود.
من چیزی به نام الهام نمیشناسم. اصلا نمیدانم الهام چیست. چیزهایی دربارهاش خواندهام اما هرگز آن را ندیدهام.
ویلیام فاکنر
dastannevis.com
تقلید کنیم یا نه؟
کپی یا تقلید کردن در آغاز نوشتن اشکالی ندارد و گاهی حتی توصیه هم میشود که از نویسندگانی که به آنها علاقه داریم برای شروع کار خودمان تقلید کنیم. به مرور اگر علاقهای به نوشتن داشته باشیم شیوه خودمان را پیدا خواهیم کرد. ما حتی در راه رفتن هم تقلید میکنیم.
dastannevis.com
ملت عشق - قسمت شصت و ششم - داستان نویس نوجوان.mp3
9.35M
#داستان_شبانه 🌙
🔹 ملت عشق ❤️
🔸 قسمت شصت و ششم (بخش چهارم: آتش - قسمت سوم: شمس، قونیه، شعبان ۶۴۳)
📕 پرفروشترین کتاب رمان در ترکیه و ایران
تهیه اختصاصی در داستان نویس نوجوان
داستان نویس نوجوان 😎
نسخه جدید مجله داستان نویس نوجوان هم اکنون در دسترس است!
اینجا منبع بهترین مقالات داستان نویسی تو ایرانه! 😉
🔹 ورود به بخش مجله:
https://dastannevis.com/blog/
داستان نویس نوجوان 😎
🍂🍁🍂
روزی که نویسنده تصمیم میگیرد هیچکس دیگری را خشنود نکند، نبوغ خود را کشف میکند.
dastannevis.com
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
شنبه ۳۰ مهر ۱۴۰۱
dastannevis.com
🍂🍁🍂
روزی یک کشتی پر از عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود...
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت:
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت...
سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد
آن مرد تعجب کرد وگفت
از تو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او میدهی؟
تاجر جواب داد:
ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم...
پروردگارا...
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمق اند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم...
آرزوهايتان را به دستان خدا بسپاريد
dastannevis.com
من شش خدمتکار وفادار دارم و همه چيز را مديون آنها هستم. اسمشان: کی؟ چرا؟ چه موقع؟ چی؟ کجا؟ و چطور؟
dastannevis.com
🍂🍁🍂
چگونه یک متن خوب بنویسیم؟
نوشتن به طور مداوم دشوار است. همهٔ ما مشغولیتهای مهمتری در زندگی داریم. پس چگونه به خودمان یاد بدهیم که به طور پیوسته بنویسیم؟
۱.موضوعی را پیدا کنید که به نوشتنش مشتاقید.
۲. زمان و مکان آن را مشخص کنید.
۳. خودتان را هر روز و در زمان مشخص غرق نوشتن کنید.
۵. نوشتن داستان، آسان نیست و گاهی اوقات نویسنده دلش میخواهد وقت بیشتری صرف کامل کردن متن کند، اما همیشه مهلتی برای تمام کردن آن، در نظر بگیرید.
۶. اگر موضوع و زمان خود را برای نوشتن داستان پیدا کنید، به فردی شاد تبدیل میشوید و بیش از پیش مشتاق نوشتن میشوید.
dastannevis.com
اگر از کلمات مینوشیدیم
چنانکه از چشمهای
و از کلمات میخوردیم
چون نان گندم
و با کلمات میزیستیم
شاید هرگز نمیمردیم
dastannevis.com
شما مجبور نیستید هر روز چیز بسیار خوبی بنویسید، با این حال همیشه میتوانید یک صفحهٔ ضعیف را ویرایش کنید و غیر ممکن است که بتوانید یک صفحه خالی را ویرایش کنید.
dastannevis.com
✍️تمرین:
در این مورد آزادانه بنویسید:
در حالی که به صدای باران گوش میدادم صفحات روزنامه را ورق زدم. افکارم پریشان بودند. نمیدانستم از این به بعد چه باید بکنم و جهان پیرامونم چه تغییراتی را برایم رقم خواهد زد...
dastannevis.com
♦️ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ
ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ!
ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ...
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ!
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ
ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ
ﺭﺍ
ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ!
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ..
ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ!
ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ؛
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ؛
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺳﺖ.
ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ، ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺏ...!
dastannevis.com
شما مجبور نیستید هر روز چیز بسیار خوبی بنویسید، با این حال همیشه میتوانید یک صفحهٔ ضعیف را ویرایش کنید و غیر ممکن است که بتوانید یک صفحه خالی را ویرایش کنید.
dastannevis.com
🍂🍁🍂
قانون نانوشتهٔ نوشتن
آریستان رماشین
آن دسته از نویسندگانی که شخصیتهای جالب خلق کردند، فقط با استفاده از یک فرمول خاص به آن نرسیدند بلکه خودشان هم شخصیتهای جالب و چند جانبهای داشتند.
بدون شک باید فنون «شخصیتپردازی» را بدانیم، چون مهم است که بتوانیم از تکنیکها استفاده کنیم. اما اگر خود نویسنده شخصیتی خسته کننده یا تک بعدی داشته باشد چگونه میتواند شخصیتهایی زنده و جاندار خلق کند؟
یکی از قوانین نانوشتهٔ نوشتن به ما میگوید: به شخصیت یک قطعه از خودتان بدهید.
چطور میتوانیم شخصیت خودمان را آنچنان بپروانیم که مناسب خلق شخصیتهای قدرتمند باشد؟
کنجکاویتان را توسعه دهید. کتابهایی ازجریانهای ادبی مختلف بخوانید. به اصول و آرمانهایتان وفادار باشید، اما از مطالعهٔ دیگران هم دریغ نکنید. نویسنده با درک انگیزههای زندگی اجتماعی، موقع نوشتن داستان، شروع به درک شخصیتهای داستانیاش میکند و امکان مییابد تا شخصیتهایی جذاب خلق کند.
dastannevis.com
دفترچه یادداشت و انفجار ایدهها
چند روزی است که در حال تایپ مطالب دفترچههای یادداشت روزانه ام به ترتیب تاریخیشان هستم. در این یادداشت ها اطلاعات پراکندهای وجود دارد که به مرور از یاد بردهام و خواندنشان برای خودم تازگی دارد. جملات، مفاهیم و ایدههای کوچک و بزرگی که به مرور در آنها یادداشت کردهام و در حکم شمعهای کوچکی هستند که لحظه حالام را گرم و پرنور میکنند.
نوشتن یادداشت ها را در نوجوانی با دیدن مستند لئوناردو داوینچی شروع کردهام. داوینچی در فاصله سالهای ۱۴۵۲ تا ۱۵۱۹ یادداشتهایی به زبان ایتالیایی و به صورت آینهای مینوشت.
در آن سالها کمتر شخصيتی به اندازه او برایم شگفت انگيز بود و از وجوه این شگفتانگیزیاش یکی این بود که به هر کجا که میرفت دفتری با خود بههمراه داشت و هر زمان که ایدهای به ذهنش میرسید یا چیز جالبی میدید آن را در دفترش مینوشت. حتی زمانی تحت تأثیر او بخشی از یادداشت هایم را به صورت آینهای و از چپ به راست، مینوشتم.
دفترچه یادداشت داوینچی صفحاتی بود که در آن فهرست کارهایی را میآورد که در طول روز انجام میداد: کارهایی مانند پیدا کردن یک جمجمه سر متعلق به انسان، خرید کتاب های آناتومی، بررسی پردههای مغزی و تشریح فک سوسمار و حتی کارهای روزانه معمولیتری مانندخرید گچ، کاغذ و مداد سیاه.
و فهرستی از لوازمی را که باید در سفرهایش با خود همراه میداشت: ابزارهایی مانند تیغ، ارهای که با آن استخوان ها را ببرد، گیره و تحقیقات آنتومیاش.
از آنجا که به ضرب المثل های عاميانه بسیار علاقه داشت؛ صفحاتی از دفترچه را به مثال ها و چيستان هایی که میشنید اختصاص میداد. در دوستون، پيش بينی های مربوط به آينده را مینوشت. در زير صفحه، فهرستی از اشياء خانه اش را يادداشت می کرد و در بالای همان صفحه، به اصول پرواز پرندگان می پرداخت و در صفحات بعدی، مطالعات و آزمايش های گستردهاش را درباره خواص آينه ها و علم نورشناسی ترسيم میکرد. به همین خاطر دانشمندان امروزه آن را انفجار ایدهها میدانند.
داوینچی امیدوار بود بتواند این یادداشتها را که مجموعه ای نامنظم از موضوعات گوناگون بود، بعدا در فرصتی مناسب و مطابق با موضوعی که دربرمیگیرد، مرتب کند.
خوب است هر از چندی بخشی از وقتتان را صرف سروسامان دادن و تایپ دفترچههای یادداشتروزانهتان کنید. این کار خیر و برکت زیادی برایتان دارد از جمله اینکه میتواند لحظهحالتان را سرشار از شادی کند.
dastannevis.com
❗️داشتن دفترچه خاطرات، سلامت جسمی را تقویت می کند.
▫️کسانی که اختلالات غذا خوردن دارند یا از افسردگی رنج میبرند، می توانند از دفترچه خاطرات استفاده کنند.
▫️داشتن دفترچه خاطرات سیستم ایمنی را تقویت می کند، به مبارزه با استرس کمک می کند.
▫️و حتی علائم آسم را کاهش میدهد و مهم تر از همه فرصت دارید درباره اشتباهاتتان فکر کنید تا در آینده اتفاق نیفتند.
➕لازم نیست زیاد بنویسید: کافی ست یک دو جمله در روز بنویسید، و ترجیحا در یک زمان مشخص. این یادداشت ها به شما کمک می کند احساساتتان را بیان کنید و شرایط را تجزیه و تحلیل کنید
dastannevis.com
🍂🍁🍂
کلاس پرنده
نویسنده: اریش کستنر
مترجم: علی پاک بین
ناشر:کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
اریش کستنر، نویسنده ی پر آوازه ی آلمانی، در آخرین سال قرن نوزده، در شهر ورسدن بدنیا آمد.اریش کسنتر در دوران نازی ها اجازه ی چاپ آثارش را نداشت، اما سرزمین آلمان را ترک نکرد و به کار نوشتن ادامه داد.آثار او در زمینه های گوناگون مجموعه ی بزرگی را تشکیل می دهد که سهم بزرگی از آن، داستان هایی است که برای کودکان و نوجوانان نوشته است.در همه ی این داستان ها، اریش کستنر مانند پدری مهربان برای فرزندان خود قصه می گوید؛ گوشه های روشن و تاریک زندگی را به آن ها نشان می دهد،آن ها را می خنداند، می گریاند و مهم تر از همه،
آن ها را به تفکر وادار می کند.
اریش کسنتر در سال 1960به خاطر مجموعه آثارش برای کودکان و نوجوانان، موفق به دریافت مدال هانس کریستین شد.
این کتاب داستان دانش آموزانی است، که در مدرسه ی شبانه روزی یوهان زیگسموند در کرشبرگ زندگی می کنند.قصه ی ماتیاس، ئولی، فریدولین و... و مدیر خوب مدرسه دکتر یوهان بوخ است، نویسنده قصه را، در روزهای برفی و نزدیک سال نو برایمان نوشته است.
در روزهای آخر مدرسه بچه ها برای رفتن به خانه خوشحال هستند؛ اما اختلافی بین بچه ها پیش می آید و عده ای از آنان برای اینکه پیروز شوند خلاف مقررات مدرسه عمل می کنند، که منجر به ناراحتی مدیر مدرسه می شود، اما وقتی مدیر خاطراتی از دوران کودکی اش تعریف می کند قصه وارد مرحله ی جدیدی می شود.
مدیر مدرسه هیچ گاه دانش آموزانش را تنها نمی گذارد و همواره مراقب آن هاست و حتی باعث می شود یکی از بچه های مدرسه به آرزویش برسد و پایان کتاب برای خواننده به یاد ماندنی باشد.
و در آخر اینکه قسمت جذاب و خواندنی داستان در مورد نام کتاب،کلاس پرنده است. کلاس پرنده نام یک نمایشنامه ی جالب است که
بچه ها؛ برای اجرایش تلاش می کنند.
#عاطفه_مشتری
dastannevis.com