eitaa logo
کانال 📚داستان یا پند📚
1.1هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
36.3هزار ویدیو
124 فایل
کارکانال:رمان و داستانک،سلام و صبح بخیر،پیامهای امام زمانی عج، کلیپ طنز،سخنان پندی،سیاسی، هنری و مداحی پیامها به مناسبتها بستگی دارد. مطالبی که با لینک کانال دیگران است با همان لینک آزاده بقیه مطالب آزاده @Dastanyapand
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 🌺لیست اول رمانهای کانال🌺 https://eitaa.com/Dastanyapand/75258 🌺لیست دوم رمانهای کانال🌺 http
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺 سلام و ارادت به اعضای محترم کانال داستان یا پند لیست پنجم رمانها تقدیم حضورتون لطفا لینکهای آبی رو لمس کنید. 🌺لیست اول رمانهای کانال🌺 https://eitaa.com/Dastanyapand/75258 🌺لیست دوم رمانهای کانال🌺 https://eitaa.com/Dastanyapand/75259 🌺لیست سوم رمانهای کانال🌺 https://eitaa.com/Dastanyapand/75260 🌺لیست چهارم رمانهای کانال🌺 https://eitaa.com/Dastanyapand/78794 🌺لیست پنجم رمانهای کانال🌺 https://eitaa.com/Dastanyapand/81166 📚﴿ماشه﴾73 https://eitaa.com/Dastanyapand/80405 📚﴿علمدارعشق﴾74 https://eitaa.com/Dastanyapand/80719 📚 ﴿هفت شهر عشق﴾75 https://eitaa.com/Dastanyapand/81156 📚🎧﴿حاج قاسم﴾76 https://eitaa.com/Dastanyapand/81317 📕🎧🎭 ﴿من زنده ام﴾77 https://eitaa.com/Dastanyapand/81425 📚﴿بینوایان﴾78 https://eitaa.com/Dastanyapand/81573 📚🎧﴿داستان راستان﴾79 https://eitaa.com/Dastanyapand/81779 📚🎧﴿گلستان یازدهم﴾80 https://eitaa.com/Dastanyapand/81758 📝📽﴿ماجرای وحشتناک گروگان گرفتن یک خانواده در رشت به مدت ۲۹ ماه!﴾ 81 https://eitaa.com/Dastanyapand/82289 📚﴿فرار از جهنم ﴾82 https://eitaa.com/Dastanyapand/82881 📚﴿یادت باشد﴾83 https://eitaa.com/Dastanyapand/83505 📚🎧﴿قصه معراج﴾84 https://eitaa.com/Dastanyapand/83631 ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽مستند حیای بمب‌ها! روایت مدافعان حرم از بمب و موشک هایی که به گنبد و حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) اصابت کردند ولی منفجر نشدند! رفقا: همین ذکرها ودعاهاو ازخودگذشتگیهاست که سپر خانوم شد..دوباره باید توسل کنیم تا خدا امام زمان عج را واسطه حفاظت از بی بی قراره بده. ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
داستان....قرآن پسرفقیر را نجات داد مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، تمام کارگرانش را برای صرف شام دعوت کرد جلوی آن‌ها یک جلد قرآن مجید و مقداری پول گذاشت و هنگامی که از صرف شام فارغ شدند از آن‌ها پرسید قرآن را انتخاب می‌کنید یا پول را...؟! اول از نگهبان شروع کرد و گفت یکی را انتخاب کنید: نگهبان گفت آرزو دارم که قرآن را انتخاب کنم ولی تلاوت قرآن را بلد نیستم پس پول را می‌گیرم که فایده‌ی آن با توجه به وضعیت من بیشتر هست و پول را انتخاب کرد. سپس از کشاورزی که پیش او کار می‌کرد خواست یکی را انتخاب کند: کشاورز گفت زن من خیلی مریض است و نیاز به پول دارم تا او را معالجه کنم اگر مریضی او نبود قطعا قرآن را انتخاب می‌کردم ولی فعلا پول را انتخاب می‌کنم. سپس از آشپز پرسید که قرآن را انتخاب می‌کنید یا پول را؟ آشپز گفت من تلاوت قرآن را خیلی دوست دارم ولی من پیوسته مشغول کار هستم ، وقتی برای قرائت قرآن ندارم بنابراین پول را بر می‌گزینم... نوبت رسید به پسری که مسئول حیوانات بود[این پسر خیلی فقیر بود] مرد ثروتمند گفت من یقین دارم که تو پول را انتخاب می‌کنی تا غذا بخری یا به جای این کفش پاره‌ی خود کفش جدیدی بخری پسر گفت: درست است که من نیاز دارم کفش نو بخرم یا اینکه مرغی بخرم و با مادرم میل کنم ؛ ولی من قرآن را انتخاب می‌کنم ، چرا که مادرم گفته است: *یک کلمه از جانب خداوند تبارک و تعالی ارزشمندتر از هر چیز است و مزه و طعم آن از عسل هم شیرین‌تر است* قرآن را برداشت ؛ بوسه‌ای بر آن زد و آن را گشود تا بخواند ؛ بین آن دو پاکت دید: در یکی از آن‌ها ده برابر آن مبلغی بود که بر میز غذا وجود داشت در دیگری وصیت‌نامه‌ای بود که ایشان را وارث تمام اموال و دارایی مرد ثروتمند قلمداد می‌کرد. مـــــــرد ثروتمند گفــــــت: *هر کسی گمانش نسبت به خداوند خوب باشد خدا او را ناامید نمی‌کند.* گمان شما نسبت به پروردگار جهانیان چگونه است؟!؟ ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
13.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭🌹بایک دستش روده هاش رو نگه داشته بود؛ بادست دیگر مشغول مقاومت. تاصبح.... 👌محاله باشنیدن این روایت جانسوز شرمنده نشی... ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
شهیدانه...✨🕊 قهر بودیم ، در حال نماز خواندن بود ، نشسته بودم و توجھی به همسرم نداشتم .. کتاب شعرش را برداشت و با یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن .ولی من باز باهاش قهر بودم؛ کتاب را گذاشت کنار و به من نگاه کرد و گفت : غزل تمام ، نمازش تمام ، دنیا مات سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد . باز هم بھش نگاه نکردم! اینبار پرسید : عاشقمۍ؟ سکوت کردم؛ گفت: عاشقم گرنیستی لطفی‌بکن نفرت بورز بی‌تفاوت بودنت هرلحظه آبم میکند! دوباره با لبخند پرسید : عاشقمۍ مگه نه؟ گفتم : نه! گفت : تو نه میگویی و پیداست میگوید دلت آری ، که این سان دشمنی یعنۍ که خیلی دوستم داری :)!😊👌 زدم زیر خنده و روبروش نشستم دیگر نتوانستم به ایشان نگویم ك وجودش چقدر آرامش بخشہ .. بهش نگاه کردم و از تہ دل گفتم: خداروشکر کہ هستۍ ♥️:) روایت ِ : همسرشھید عباس بابایی ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ذکرِ تعجیلِ فرج؛ رمزِ نجاتِ بشر است ما بر آنیم که این ذکر جهانی گردد... ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
12.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتی لاتها به این عیب مومنها معترضند...واقعا چرا⁉️ ماجرای لاتی که از نشست و برخاست با مذهبی‌ها کناره گیری میکرد! ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
🍎 چرا نذرسیب⁉️حکمتش چیه⁉️ ازکجا اومده⁉️ شهید برزگر عاشــــق میوه سیب بود. شبهای یلدا سیب و انار می خرید.. 🍏وقتی پیکر شهیدبرزگر گمنام شد مادرش تمـــــام سیبهای درختی منــــزل پسرعموی شهیدکه یتیم بوده رو میخره و به نیت برگشت پیکر فرزندش به جبهه می فرسته وبعد چندماه شهید پیدامیشه... 🍎شــهــــید محمد علی برزگر دوستی صمیمی بنام آقای مَوَدّت داشته ودارندکه موقع تدفین شهید؛چندبار از شدت گریه بیقرارشدند وازحال رفتنداما پس ازساعتی بطور ناگهانی ساکت شدند... 🍏همـــون شــــب شهید برزگر به خواب برادرش میاد:برادر ازش می پرسه محمد دیدی دوســــتــت چقدر بی تابی کرد. گفت:آره..از اول تا آخر پیشـــتون بودم . وقتی دیدم از حال رفت.یکی از سیبهای باغ بهشتی خودم رو آوردم جلوی شامّه اون قراردادم وآرامش گرفت... 🍎چندین نفردیگه شهیدرو باسیب خواب دیدند.... 👈از اون موقع هرکس حاجتی داره مثل مادر شهید برزگر؛ به نیت فرج امام‌ زمان وشهید و حاجتش نذرسیب میکنه ؛که اگر کلیدحاجتش درخونه شهید بخوره انشالله گره ازکارش باز بشه... این هفته دلیل نذرسیب رو خیلی پرسیدین⁉️خواستم اینطور به تمام عزیزان پاسخ داده باشم. نذرسیب🍎 ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
5.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
....👈مراقب باشید.... ⚖ به هیچ وجه سفته ندهید! مگر با رعایت شرایط👆👆 اما اگه ناچار به این کار شدی با رعایت این سه مورد، به هیچ مشکلی بر نمیخوری اینو بفرست برای دوستانت تا چرخه خیانت رو کند کنی....ثواب داره👌 ⚖حقوقی ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌻 📚 یکی از علمای بزرگ را خوابش را دیدند. دیدند وضعش بد است. گفتند: چرا؟ گفت که الحمدلله از نظر جا و مکان و مونس و باغ، «وَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» دارم و خیلی عالی است، امّا صبح به صبح یک عقرب می‌آید یک نیش به پای من می‌زند و می‌رود. من باید بسوزم و بسازم تا دو دفعه سروکله‌اش پیدا بشود. گفتند برای چه؟ گفت که یک زخم زبان به یک نفر زدم، باید توبه می‌کردم، باید پشیمان می‌شدم، باید این عقرب را می‌کشتم، نکشتم و این عقرب شد و باید برویم به قیامت تا به‌واسطۀ شفاعت کشته شود. چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی چرا حرفی زنیم که دلی رنجانده شه؟ چرا فکر را قوی نکنیم که بعدش مرتکب دهها گناه مختلف شویم؟ ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌻
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌻 📚 📚داستانک ❤️ بسیار زیبا و خواندنی... ❤️روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: "امروز میخواهیم بازی کنیم!" ❤️سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد. ان خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان،هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت. ❤️سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت ❤️تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند;نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش...کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود. ❤️استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد. ❤️استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست... ❤️استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!" ❤️والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!! ❤️دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد" ❤️پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!! ❤️همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با انان در میان گذاشته بود برایش کف زدند. 📗داستانک ❤️ بسیار زیبا و خواندنی... ❤️روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: "امروز میخواهیم بازی کنیم!" ❤️سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد. ان خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان،هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت. ❤️سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند.زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت ❤️تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند;نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش...کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود. ❤️استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند.کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد. ❤️استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!"زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست... ❤️استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!" ❤️والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!! ❤️دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت.همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند.زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد" ❤️پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!! ❤️همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با انان در میان گذاشته بود برایش کف زدند. ﴿أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج﴾ برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات @Dastanyapand 📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌻