💖📚داستان یا پند📚💖
بنــ﷽ــام خــ💖ـــدا
#صاحبان_باغ_سوخته
داستاني عبرتانگيز در سوره قلم به نام اصحاب الجنه(صاحبان باغ) آمده است چند نفر از کشاورزان ثروتمند پدري خير و نيکوکار داشتند که داراي باغي سبز و خرم بود و همه ساله کارش اين بود که در هنگام ميوه چيني ، فقرا و مساکين را از محصول باغ بهرهمند ميساخت و سپس مصرف سالانه خود را برداشت ميکرد. اين عمل هم چنان ادامه داشت تا جايي که فقرا و مساکين روز شماري ميکردند تا اين موسم برسد.
اين مرد خَير اينگونه رفتار ميکرد چرا که خود را شريک و سهيم فقرا ميدانست عاقبت وقتي اين مرد بزرگ و داراي سعه صدر ، دار فاني را وداع گفت ، بعضي از فرزندانش که داراي صفت زشت خست و بخلبودند ، بقيه وراث را هم تحريک کرده و گفتند: ما عائلهمنديم و خود به محصول باغ نيازمندتريم.
در نتيجه با هم تصميم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از محصول باغ بهرهمند ميشدند، محروم سازند.
خداوند ميفرمايد: آنان هم قسم شدند که صبحگاه ميوه را بچينند يعني همه را خود بردارند؛ و هيچ استثنا نکردند. قرائن نشان ميدهد خودشان آن چنان هم نيازمند نبودند بلکه به علت بخل اين کار را کردند و حتي موقع تصميمگيري و يا رفتن ، انشاءا... هم نگفتند.
خداوند هم از اين حرکت آنان خوشش نيامد از اين رو شبانگاه که همه آنها خواب بودند ، و بلايي بر سر اين باغ فرود آمد و همچون صاعقهاي تمام آن را سوزاند و چيزي جز مشتي زغال و خاکستر سياه باقي نماند.
فرزندان ، صبحگاه طبق قرار قبلي هم ديگر را صدا زدند و گفتند که اگر ميخواهيد ميوه بستان را بچينيد برخيزيد تا به باغستان برويم.
صبحگاه آماده شدند و به سوي باغ حرکت کردند در حالي که آهسته با هم سخن ميگفتند: که مواظب باشيد حتي يک فقير هم داخل باغ نشود چنان آهسته صحبت ميکردند که کسي صداي آنها را نشنود.
چنين به نظر ميرسد که به خاطر سابقه همه ساله عمل خیر پدر ، جمعي از مساکين و فقرا چشم به راه بودند که ميوهچيني شروع شود و آن ها هم به نوا برسند لذا اين فرزندان ناخلف چنان مخفيانه حرکت کردند که هيچکس احتمال ندهد و به اين ترتيب صبحگاهان با چنين قصدي به سوي باغ ، آن هم با عزم خودداري از بخشش به مستمندان حرکت کردند زيرا از تمناي مستمندان عصباني بودند.
ليکن وقتي وارد باغ شدند ، تعجب کردند و گفتند شايد ما راه را گم کردهايم و عوضي آمدهايم. سپس متوجه شدند ، بلايي باغ را درهم نورديده و هيچچيز باقي نمانده است.
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖📚داستان یا پند📚💖
بنــ﷽ــام خــ💖ـــدا
#صاحبان_باغ_سوخته
داستاني عبرتانگيز در سوره قلم به نام اصحاب الجنه(صاحبان باغ) آمده است چند نفر از کشاورزان ثروتمند پدري خير و نيکوکار داشتند که داراي باغي سبز و خرم بود و همه ساله کارش اين بود که در هنگام ميوه چيني ، فقرا و مساکين را از محصول باغ بهرهمند ميساخت و سپس مصرف سالانه خود را برداشت ميکرد. اين عمل هم چنان ادامه داشت تا جايي که فقرا و مساکين روز شماري ميکردند تا اين موسم برسد.
اين مرد خَير اينگونه رفتار ميکرد چرا که خود را شريک و سهيم فقرا ميدانست عاقبت وقتي اين مرد بزرگ و داراي سعه صدر ، دار فاني را وداع گفت ، بعضي از فرزندانش که داراي صفت زشت خست و بخلبودند ، بقيه وراث را هم تحريک کرده و گفتند: ما عائلهمنديم و خود به محصول باغ نيازمندتريم.
در نتيجه با هم تصميم گرفتند تمام مستمندان را که هر ساله از محصول باغ بهرهمند ميشدند، محروم سازند.
خداوند ميفرمايد: آنان هم قسم شدند که صبحگاه ميوه را بچينند يعني همه را خود بردارند؛ و هيچ استثنا نکردند. قرائن نشان ميدهد خودشان آن چنان هم نيازمند نبودند بلکه به علت بخل اين کار را کردند و حتي موقع تصميمگيري و يا رفتن ، انشاءا... هم نگفتند.
خداوند هم از اين حرکت آنان خوشش نيامد از اين رو شبانگاه که همه آنها خواب بودند ، و بلايي بر سر اين باغ فرود آمد و همچون صاعقهاي تمام آن را سوزاند و چيزي جز مشتي زغال و خاکستر سياه باقي نماند.
فرزندان ، صبحگاه طبق قرار قبلي هم ديگر را صدا زدند و گفتند که اگر ميخواهيد ميوه بستان را بچينيد برخيزيد تا به باغستان برويم.
صبحگاه آماده شدند و به سوي باغ حرکت کردند در حالي که آهسته با هم سخن ميگفتند: که مواظب باشيد حتي يک فقير هم داخل باغ نشود چنان آهسته صحبت ميکردند که کسي صداي آنها را نشنود.
چنين به نظر ميرسد که به خاطر سابقه همه ساله عمل خیر پدر ، جمعي از مساکين و فقرا چشم به راه بودند که ميوهچيني شروع شود و آن ها هم به نوا برسند لذا اين فرزندان ناخلف چنان مخفيانه حرکت کردند که هيچکس احتمال ندهد و به اين ترتيب صبحگاهان با چنين قصدي به سوي باغ ، آن هم با عزم خودداري از بخشش به مستمندان حرکت کردند زيرا از تمناي مستمندان عصباني بودند.
ليکن وقتي وارد باغ شدند ، تعجب کردند و گفتند شايد ما راه را گم کردهايم و عوضي آمدهايم. سپس متوجه شدند ، بلايي باغ را درهم نورديده و هيچچيز باقي نمانده است.
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e