#امام_صادق_ع
🔘 با شهادت مظلومانهٔ یک عدّه از مؤمنین، چه بر دل امام زمان «ارواحنافداه» میگذرد ؟!
راوی گوید:
📃 در مجلسِ امام صادق علیهالسلام نشسته بودم که آن حضرت به حاضرین فرمودند: چرا شما اینقدر ما اهلبیت را خوار و ذلیل میکنید؟!
🔎 مردی از اهالی خراسان بلند شد و گفت: پناه بر خدا از اینکه ما شما را یا چیزی که راجع به شما باشد را خوار کرده باشیم!! حضرت فرمودند: آری؛ تو خود یکی از افرادی هستی که مرا خوار کردهای!!
🔖 مرد خراسانی گفت: پناه به خدا میبرم از اینکه شما را خوار کرده باشم. حضرت فرمودند: وای بر تو، مگر وقتی که ما نزدیک منطقه جُحفه بودیم نشنیدی که فلان شخص به تو گفت: به مقدار یک مِیْل مرا سوار کن! به خدا قسم از پیادهروی خسته و عاجز شدهام! به خدا قسم تو سر بلند نکردی و با این کار او را خوار و خفیف کردی!!
📋 وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فِینَا اسْتَخَفَّ وَ ضَیَّعَ حُرْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
🔻و هر کس مؤمنی را خوار کند و نسبت به او بیتفاوت باشد، ما اهلبیت را خوار کرده و حُرمت خدا را ضایع کرده است.
📚الکافی، ج۸ ص۱۰۲
🖇 در روایتی دیگر نیز امام باقر علیهالسّلام فرمودند:
📋 وَ اللَّهِ لَأَنْ أُطْعِمَ رَجُلًا مِنْ شِیعَتِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُطْعِمَ أُفُقاً مِنَ النَّاسِ
🔻 به خدا قسم، اگر من مردی از شیعیانم را اطعام بدهم، برایم محبوبتر است از اینکه اُفُقی از مردم (غیر شیعیان و مؤمنین) را اطعام بدهم!
📃 راوی گوید: من گفتم: «افق» چه اندازه است؟ امام علیهالسلام فرمودند:«صد هزار نفر» !
📚المحاسن،ص۳۹۱
✍ همانگونه که اطعام یک شیعه بر امام زمانش محبوبتر از اطعام صدهزار غیرشیعه است، داغ مظلومانه یک شیعه نیز، از داغ صد هزار غیر شیعه بر قلب نازنین امام علیهالسلام سنگینتر است ...
👈 ظُلم قوم جنایتکار یهود به شیعیان مظلوم لبنان رسیده است ... بیتفاوت بودنِ نسبت به شهادت مظلومانهٔ شیعیان، بیتفاوت بودنِ به قلب داغدار امام زمان «ارواحنافداه» است...
🤲 مقدورترین و مؤثرترین کاری که از دست ما بر میآید، همین دعاست چرا که فرمودهاند:«الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِنِ» (ثواب الأعمال ص۲۵)
@Dastneveshtehayekomeil
#امام_خامنه_ای
📜جملات کلیدی رهبر انقلاب درباره دفاع مقدس:
💠جنگ به وسیلهی مردم اداره شد. هم ارتش و هم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و هم نیروهای گوناگون، متکی به مردم بودند؛ به ایمان مردم، به عشق مردم، به صفای مردم. (۱۳۹۰/۰۷/۲۰)
💠جنگ هشت ساله، ما را قویتر کرد. اگر جنگ هشت ساله نبود، این سرداران شجاع، این مردان برجسته نشان داده نمیشدند، در بین ملت بروز نمیکردند؛ این حرکت عظیمِ مخلصانهی مردم مجال بروز و ظهور پیدا نمیکرد.(۱۳۸۹/۱۱/۲۷)
💠هشت سال دفاع مقدس ما صرفاً یک امتداد زمانی و فقط یک برههی زمانی نیست؛گنجینهی عظیمی است که تا مدتهای طولانی ملت ما میتواند از آن استفاده کند، آن را استخراج کند و مصرف کند و سرمایهگذاری کند(۱۳۸۸/۶/۲۴)
💠آن عزتی، اعتماد به نفسی، احساس اقتداری که از ناحیهی معنویت رزمندگان ما و جامعهی اسلامی ما احساس شد و توانست آن حادثهی عجیب و شگفتانگیز - یعنی پیروزی در دفاع مقدس و شکست نخوردن در مقابل تهاجم این همه دشمن - را رقم بزند، آن خصوصیات، آن خصلتها، برای ملت ما، برای کشور ما، یکی از بزرگترین نیازهاست(۱۳۸۸/۶/۲۴)
💠این هشت سال،مظهری از برترین صفاتی است که یک جامعه میتواند به آنها ببالد و از جوانان خودش انتظار داشته باشد. یعنی دفاع مقدس مظهر حماسه است،مظهر معنویت و دینداری است، مظهر آرمانخواهی است، مظهر ایثار و از خودگذشتگی است، مظهر ایستادگی و پایداری و مقاومت است، مظهر تدبیر و حکمت است(۱۳۸۸/۶/۲۴)
@Dastneveshtehayekomeil
#امام_خمینی_ره
☀️ معنویت و چهره های نورانی جوانان سخنان حضرت امام (ره) در جمع رزمندگان اسلام ....
💦 اشک و گریه عشاق روح الله با شنیدن تمجید و بیان روحیات معنوی در جبهه ها :
🎙 تاریخ اسلام جز یک برهه از صدر اسلام، جوانانی مثل جوانهای ایران ما سراغ ندارد. و ملتی مثل ملت ایران در تاریخ ثبت نشده است. شما در کجای تاریخ- جز یک برهه در صدر اسلام آن هم نه به طور وسیع بلکه به طور محدود- سراغ دارید که جوانان یک کشور این طور عاشق جنگ باشند؟ این طور عاشق دفاع از کشور خودشان باشند؟ و این طور ملت، همه با هم یکصدا دنبال پیروزی ارتش و سپاه پاسداران و سایر قوای مُسلَّحه باشند؟ و کجا دیدید که عاشقانه دنبال شهادت باشند؟ من به این چهرههای نورانی و بشّاش شما، و به این گریههای شوق شما حسرت میبرم. من احساس حقارت میکنم. من وقتی با این چهرهها مواجه میشوم. و این قلبهائی که به واسطه توجه به خدای تبارک و تعالی این طور در چهرهها اثر گذاشته است، احساس حقارت میکنم. من غیر از دعا که بدرقه شما کنم چیزی ندارم که به شما بکنم. من چطور به این احساسات خداگونه و به این توجهاتی که شما به خدای تبارک و تعالی دارید، و به این عزم راسخ شما و این شجاعت بینظیر شما، چطور من میتوانم از شما ستایش کنم؟
@Dastneveshtehayekomeil
#داستان
✍️نقل است که : امیر نصر سامانی (یکی از امرای سامانی که از سال 301 تا 331 ه.ق سلطنت کرد) در ایّام کودکی معلّمی داشت، که نزد او درس می خواند، ولی از ناحیه ی معلّم کتک بسیار خورد .
🔸امیر نصر کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت: هر گاه به مقام پادشاهی برسم، انتقام خود را از او می کشم و سزای او را به او می رسانم.
🔹وقتی که امیر نصر به پادشاهی رسید، یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید، به خدمتکار خود گفت: برو در باغ چوبی از درخت «به» بگیر و بیاور.
🔸خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور.
🔹خدمتکار نزد معلم آمد و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کرد، معلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید، معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید: علت احضار من چیست؟
🔸خدمتکار جریان را گفت.
معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است، در مسیر راه به مغازه ی میوه فروشی رسید، پولی داد و یک عدد میوه ی «بِهِ خوب» خرید و آن را در میان آستینش پنهان کرد. هنگامی که نزد امیر نصر آمد، دید در دست امیر نصر چوبی از درخت«به» هست و آن را بلند می کند و تکان می دهد.
🔹همین که چشم امیر نصر به معلم افتاد، خطاب به او گفت: از این چوب چه خاطره را می نگری؟ (آیا می دانی با چنین چوبی چقدر در ایام کودکی من، به من زدی؟)
🔸در همان دم معلم دست در آستین خود کرد و آن میوه ی «به» را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت:« عمر پادشاه مستدام باد، *این میوه ی به این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است.» ( یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم، شخصی مانند شما فردی برجسته، به وجود آمده است).*
🔹*امیر نصر از این پاسخ جالب، بسیار مسرور و شادمان شد، معلم را در آغوش محبت خود گرفت، جایزه ی کلانی به او داد و برای او حقوق ماهیانه تعیین کرد، به طوری که زندگی معلم تا آخر عمر در خوشی و شادابی گذشت.*
@Dastneveshtehayekomeil
#داستان
✍️گویند روزی سلطان محمد خدابنده
بر همسر خود خشمگین شد
و در یک جمله او را سه طلاقه کرد
و لیکن خیلی زود پشیمان شد!
🔸لذا علماء اهل سنت را گرد آورد و نظر
آنها را برای حل این مشکل پرسید
گفتند: چاره نیست جز اینکه فرد دیگری
با او ازدواج کند و او را طلاق دهد
تا پس از آن شما بتوانید باز او را
به همسری خود درآورید
🔹به غیرت سلطان برخورد و خشمگین گفت:
این کار بر من بسیار گران است
آیا در این مسأله هیچ قول دیگری ندارید؟
گفتند: نه
🔸سلطان خیلی سر این قصه غصه خورد
از شانس و اقبالش یکی از وزرا گفت:
در شهر حلّه عالمی هست که چنین طلاقی
را باطل میداند خوب است سلطان آن عالم
را احضار کند شاید مشکل را حل کند
🔹عالمان سنّی که او را میشناختند
و از شیعه بودنش آگاه بودند گفتند:
جناب سلطان علامه حلی رافضی است
مذهب باطلی دارد و رافضیان افرادی
بی خرد و کم عقل هستند و اصلاً در شأن
سلطان نیست که چنین مرد سبک سر
و بی عقلی را به حضور بپذیرد
🔸سلطان گفت:
احضار او بی فائده نیست بیاوریدش
چون علامه حاضر شد قبل از حضور او
علمای مذاهب چهارگانه اهل سنّت
در نزد سلطان حاضر بودند
هنگامی که علامه وارد مجلس شد
بدون هیچ ترس و هراسی نعلین خود را
به دست گرفت و داخل مجلس سلطانی شد
و با صدای بلند گفت: السلام علیکم
و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت
و در کنار سلطان نشست
🔹علمای سنی حاضر در مجلس گفتند:
آیا ما به شما نگفتیم که شیعیان افرادی
سبکسر و بی خرد هستند؟
🔸سلطان گفت:
درباره اعمال او از خودش سؤال کنید
آنها به علامه گفتند:
چرا برای سلطان سجده نکردی و آداب
و تشریفات لازم را انجام ندادی؟
🔸علامه گفت: رسول الله ﷺ از هر سلطانی
برتر بود و کسی بر او سجده نکرد
بلکه فقط به او سلام میدادند
و خدای تعالی نیز فرموده: پس چون
داخل خانهها شدید به یکدیگر سلام کنید
سلام و درودی که نزد خداوند خوش است
↲سوره نور، آیه ۶۱
🔹از طرف دیگر ما و شما معتقدیم که
سجده برای غیر خدا حرام است
از او پرسیدند: چرا جسارت کردی
و در کنار سلطان نشستی؟
فرمود: چون جای دیگری برای نشستن
موجود نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان
با هم مساویاند و لذا جسارتی به محضر
سلطان نکردهام
🔸از علامه پرسیدند چرا کفشهای خود را
با خود داخل مجلس آوردی؟
هیچ آدم عاقلی در محضر سلطان
چنین عمل بیادبانهای نمیکند
🔹علامه فرمود: ترسیدم حنفیها آن را بدزدند
همانطور که ابوحنیفه نعلین رسول اکرم
را دزدید
ناگهان حنفیها برآشفتند و فریاد برآوردند
که ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر ﷺ کجا؟
تولد ابوحنیفه صد سال پس از وفات
رسول اکرم واقع شده است
🔸علامه فرمود: آه، ببخشید، اشتباه کردم
لابد سارق نعلین رسول خدا شافعی بوده است
این بار شافعیها برآشفتند:
شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده
است و دویست سال پس از رحلت رسول
خدا متولد شده است
🔹علامه گفت: باز هم معذرت میخواهم
شاید کار مالک بوده است
مالکیها هم مثل حنفیها و شافعیها
اعتراض و انکار کردند
علامه فرمود: آهان الآن فهمیدم
قطعاً سارق کفشهای پیامبر ﷺ
احمد بن حنبل بوده است
حنابله هم به انکار و تکذیب او پرداختند
🔸در این لحظه علامه رو به سلطان کرد
و فرمود: ای سلطان دانستی که هیچ یک
از مؤسسان اصلی و رؤسای این مذاهب
اهل سنت در زمان حیات رسول الله ﷺ
و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبودهاند
🔹اینکه ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد
بن حنبل را به عنوان مجتهد و رئیس مذهب
پذیرفتهاند از بدعتهای ایشان است
🔸در اینجا سلطان به حالت پرسش از اهل
سنت سؤال کرد: آیا درست است که
هیچیک از رؤسای مذاهب أربعه
در زمان رسول خدا و صحابه او نبودهاند؟
علماء عامه همگی گفتند: آری نبودهاند
🔹آنگاه علامه گفت: ولی ما شیعه هستیم
و پیروی میکنیم از امیرالمؤمنین علیهالسلام
که جان رسول الله برادر، پسر عمّ
و وصیّ و جانشین و خلیفه اوست
در غدیر و بسیاری از جاهای دیگر او را
به عنوان جانشین معرفی کرد
🔸سلطان چون متوجه حقانیت مذهب
علامه شد از او پرسید نظر شیعه درباره
این طلاقی که دادهام چیست؟
🔹علامه فرمود: آیا سلطان طلاق را
در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل
جاری نموده است؟
سلطان گفت: نه
🔸علامه فرمود: در این صورت طلاقی را که
سلطان جاری کرده باطل میباشد
زیرا فاقد شرایط صحت است
🔹آنگاه سلطان به دست علامه به مذهب
شیعه مشرف شد و به خطباء و حاکمان
شهرها و سرزمینهای تحت سیطرهاش
پیام فرستاد که از این پس با نام ائمه
دوازده گانه علیهم السلام خطبه بخوانند
و به نام ائمه اطهار سکه ضرب کنند
و نام ایشان را بر دیوار مساجد و مشاهد
مشرفه حضرات ائمه علیهم السلام بنویسند
@Dastneveshtehayekomeil
#داستان
پدری پسرش را برای تعلیمات مذهبی به صومعهای فرستاد. پس از چند سال که پسر به روستای خود بازگشته بود، روزی پدرش از او پرسید: «پس از این همه تعلیمات مذهبی، آیا میتوانی بگویی چگونه میتوان درک کرد که خدا در همه چیز وجود دارد؟»
پسر شروع کرد به نقل از متون کتاب مقدس، اما پدرش گفت: «اینهایی که میگویی خیلی پیچیده است، راه سادهتری نمیدانی؟»
پسر گفت: «پدر من فرد دانشمندی هستم و برای توضیح هر چیزی باید از آموختههایم استفاده کنم.»
🌱پدر آهی کشید و گفت: «من تو را به صومعه فرستادم و فقط پولم را هدر دادم.»
پدر دست پسر را گرفت و او را به آشپزخانه برد. ظرفی را پر از آب کرد و در آن مقداری نمک ریخت. از پسر پرسید که آیا نمک را در آب می بیند؟ پسر هم گفت که بله، نمکها ته ظرف جمع شده است. سپس پدر قاشقی برداشت و آب را هم زد تا نمکها در آب حل شدند. از پسر پرسید: «نمکها را میبینی؟»
پسر گفت: «نه، دیگر دیده نمیشوند!»
پدر گفت: «کمی از آب بچش.»
پسر گفت: «شور است.»
🌱پدر گفت: «سالها درس خواندی و نمیتوانی خیلی ساده توضیح بدهی خدا در همه چیز وجود دارد. من ظرف آبی برداشتم و اسم خدا را گذاشتم نمک، و به راحتی این را توضیح دادم که خدا چگونه رد همه چیز وجود دارد طوری که یک بیسواد هم بفهمد. پسرم دانشی که تو را از مردم دور میکند کنار بگذار و به دنبال دانشی برو که تو را به مردم نزدیک کند.»
@Dastneveshtehayekomeil
#امام_علی_ع
در بهشت، «خورشید» نیست اما به یکباره نوری میتابد که تمام بهشتیان را مات و مبهوت میکند...
در روایت آمده است:
📝 پس از آنکه بهشتیان در بهشت ساکن شدند، نوری را مشاهده میکنند که بهشت را به شکل عجیبی نورانی کرده است.
🪧 از خدا میپرسند: تو در قرآن فرمودی که بهشتیان در آنجا آفتاب را نمیبینند {لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا...} ؛ پس این نور از کجا است؟! در پاسخ به آنان میگویند:
📋 لَیْسَ هَذِهِ بِشَمْسٍ وَ لَکِنَّ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ علیهماالسلام ضَحِکَا فَأَشْرَقَتِ الْجِنَانُ مِنْ نُورِ ضَحِکِهِمَا
🔻این نور خورشید و ماه نیست، بلکه نور امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلاماللهعلیهما است که خندیدند و بهشت از نور خنده آنان نورانیتر شد!
📚الأمالی،شیخصدوق، ص۳۳۳
@Dastneveshtehayekomeil
« دریا باش »
#داستان
روزی شاگرد یک استاد از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد ؛ استاد از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد . سپس مشتی از نمک را داخل یک لیوانی نیمه پُر از آب ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد و شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد ، آن هم به سختی ...
سپس استاد پرسید : « مزه اش چطور بود ؟! »
شاگرد پاسخ داد : « خیلی شور و تند است ، اصلاً نمی شود آن را خورد »
سپس استاد از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند . سپس با یکدیگر رفتند تا رسیدند کنار دریاچه ای 🏝
استاد این بار از او خواست تا نمک ها را داخل دریاچه بریزد و سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد . شاگرد به راحتی تمام آب داخل لیوان را سر کشید .
استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید . شاگرد پاسخ داد : « کاملا معمولی بود »
استاد گفت : رنج ها و سختی هایی که انسان در طول زندگی با آن ها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیع تر می شود ، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را به راحتی تحمل کند .
در نهایت استاد به شاگرد گفت :🔻
« سعی کن یک دریا باشی ، نه یک لیوان آب »
@Dastneveshtehayekomeil
دعاى منقول از امام زمان براى آسان شدن كارهاى سخت به دستخط شهید آیتالله سید حسن نصرالله
«يا مَن إذا تَضايَقَتِ الاُمورُ فَتَحَ لَها باباً لَم تَذهَب إلَيهِ الأَوهامُ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَافتَح لِاُمورِيَ المُتَضايِقَةِ باباً لَم يَذهَب إلَيهِ وَهمٌ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ»
يا بقية الله أغثنا
يا بقية الله أدركنا
«اى كه چون كارها به تنگنا مىافتد، درى به روى ما مىگشايى كه به خيال كسى هم نرسيده است! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و براى كارهاى به تنگنا افتادهام، درى بگشاى كه به خيال كسى هم نرسيده است. اى رحيمترين رحيمان!»
يا بقية الله به فریاد ما برس.
يا بقية الله ما را دریاب.
⬅️قصص الأنبياء؛ راوندى؛ ص ۳۶۵
@Dastneveshtehayekomeil
🌱
#داستان
مسجدی کنار مشروب فروشی قرار داشت و امام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هر روز دعا می کرد : "خداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود ."
روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت . و میخانه ویران شد . صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت و گفت : "تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی !"
امام جماعت گفت : "مگر دیوانه شدی ! مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود !"
پس هر دو به نزد قاضی رفتند . قاضی با شنیدن ماجرا گفت : "در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد ، ولی تو که امام جماعت هستی به خدای خود ایمان نداری!!
@Dastneveshtehayekomeil
💮سلام متنی جدید و فوق العاده عمیق 👇👇👇👇👇👇👇👇
⚽️ بازي فوتبال 90 دقيقه
🔵 سريال تلوزيوني 60 دقيقه
🔘 فيلم سينمايي 130 دقيقه
⭕️ نماز 5 دقيقه
⚪️ و جهنم طول زندگی
♦️ برای خردمندان :
💮 درواتساب 300 دوست
💮 دربلاک بیری 500 دوست
💮 درتلفن 80 دوست
💮 درمحله 50 دوست
🔺 درسختی ( یک نفر )
🔻 درجنازه ات ( خانواده )
🔺 درقبرت ( خودت تنها )
💮 تعجب نکن !
👈 این واقعیت زندگی است
💮 ( چیزی جز نمازت برایت منفعتی ندارد )
🍁 چند دقیقه نشستن بعد از نماز ، بهترین وقتی است که خداوند رحمتش رانازل می کند
🍁 استغفار کن و تسبیح بگو وآیة الکرسی بخوان فراموش نکن که تو دراین دنیا ماندگاری نداری و چندروزی دراین دنیا مهمان پروردگارت ھستی
الله الله الله الله الله الله ..
حتما بخونین خیلی قشنگ و دردناکه
!) ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺁﻣﺪ : .... ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ !
(!) ﺯﻧﺎ ﺁﻣﺪ : .... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻓﺖ
(!) ﺳﻮﺩ ﺁﻣﺪ : .... ﺑﺮﮐﺖ ﺭﻓﺖ !
(!)ﻣُﺪ ﺁﻣﺪ : .... ﺣﯿﺎ ﺭﻓﺖ!
(!) ﻓﺴﺖ ﻓﻮﺩ ﻭ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﺁﻣﺪ : ... ﺳﻼﻣﺖ ﺭﻓﺖ !
(!) ﺭﺷﻮﻩ ﺁﻣﺪ : .... ﺣﻖ ﺭﻓﺖ !
(!)ﺩﯾﺮ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺁﻣﺪ: ... ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺖ!
(!) ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﺁﻣﺪ : .... ﻗﻨﺎﻋﺖ ﺭﻓﺖ !
(!) ﻗﻮﻡ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺁﻣﺪ ..: ﺑﺮﺍﺩﺭﯼ ﺭﻓﺖ !
(!) ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺁﻣﺪ ...: ﺣﺠﺎﺏ ﺭﻓﺖ !
(!) ﺟﻮﺍﯾﺰ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﻭ ﮔﺎﻭﺻﻨﺪﻭﻕ ﺁﻣﺪ ...: ﺯﮐﺎﺕ ﺭﻓﺖ !
(!) ﺗﻠﻔﻦ ﺁﻣﺪ ...: ﺻﻠﻪ ﺭﺣﻢ ﺭﻓﺖ!
ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﯿﻢ !!!
ﭼﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﺪ،ﭼﻪ ﻫﺎ ﺭﻓﺖ !.... ؟
ﺁﯾﺎﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﺳﺘﺖ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ
ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ، ﻭ ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﮔﺮﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﻔﺮﺳﺘﯽ
ﭘﺲ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ. ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺁﺗﺶ
ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﮑﻨﺪ !!!...
بخونین اگه دوست داشتین انتقالش بدین شاید تاثیر داشت,
چرا ما هميشه سر نماز خوابمون مياد؟
ولی تا ساعت سه شب برای ديدن يک فيلم بيداريم؟
چرا هر وقت می خواهيم قرآن بخونيم خيلی خسته ايم؟
اما برای خوندن کتابهای ديگه،یامتنهاومطالب شبکه های اجتماعی هميشه سرحاليم؟
خدافرمودند:اگرمن رادرمقابل دوستانتان ردكنيد,,,
من هم شمارادرقيامت ردخواهم كرد!
??قال رسول الله :
◄ ??قـــبـــر هـــر روز پنـــج مرتبـــه انسان را صـــدا مي زند :
??1- من خانه فقر هستم با خودتان گنج بياوريد
??2- من خانه ترس هستم با خودتان انيس بياوريد
??3- من خانه مارها و عقرب ها هستم با خودتان پادزهر بياوريد
??4- من خانه تاريکي ها هستم با خودتان روشنايي بياوريد
??5- خانه ريگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش (زير انداز) بياوريد
1) گنج : لا اله الا الله
2) انيس : تلاوت قرآن
3) پادزهر: صدقه , خيرات
4) چراغ : نماز نماز شب
5) فرش : عمل صالح
اگر جوک بود برای همه میفرستادید
@Dastneveshtehayekomeil