هدایت شده از امیدانه 🌱
🌴🌲یک داستان یک تلنگر(۱۹۰)🌲🌴
🔴برگشتن فرعون از درب بهشت به سمت جهنم!
💠 روزی حضرت موسی به فرعون گفت: امروز مجلس را خلوت کن، من می خواهم چند کلمه با تو حرف بگویم.
♦️فرعون در خلوت نشست. موسی آمد و فرمود: من یک خواهش از تو میکنم، قبول کن.
در عوض من از خدای خود چهار چیز برای تو ضامن می شوم.
♦️فرعون گفت: چه بگویم، تــو چه ضامن می شوی؟
💠موسی علیه السلام فرمود: تو همین قدر اقرار کن که خدایا من بنده ام ..تا حال ادعای خدایی میکردی از این پس بندگی کن.
آن چهار چیز که من به تو وعده میکنم یکی این است که:
1⃣ خداوند تو را جوان کند، تو پیر شده ای و ریشت سفید شده ریش تو را سیاه و مشکی کند.
2⃣ یکی دیگر آن که خداوند ملک تو را وسیع کند و به تو مملکت بسیار عطا کند.
3⃣ دیگر آن که تا خودت میل به مردن نکنی عزرائیل نباید به قبض روح تو بیاید
4⃣ آن وقتی که دانستی آخرت بهتر از دنیاست، خودت ترک میکنی دنیا را...
♦️فرعون گفت: مرا مهلت بده من باید با وزیرم #هامان #مشورت کنم. او عقل من است، اگر او هم صحه گذاشت من قبول میکنم.
فرستاد هامان را آوردند. تعظیم کرد و ایستاد و گفت چه فرمایشی بود؟
گفت: تو را خواستم به جهت اینکه از تو مشورت بگیرم.
موسی میگوید اقرار کــن بـه بندگی آن وقت من چهار چیز برای تو ضامن میشوم تو چه
مصلحت میدانی؟
سپس قضیه را تعریف کرد.
🟤 هامان گفت: خاک بر سر من کنند، گمان میکنم موسی تو را سحر کرده است!
این حرف است که بعد از چهار صد سال که آمده ای ادعای خدایی کرده ای و گفته ای خدایی غیر از من نیست (انا ربكم الأعلـى) حــالا می خواهی بگویی به مردم که این چهارصد سال من راه غلط رفته بودم؟؟
🔷آن قدر گفت تا پشیمانش کرد!
فرعون تا دم بهشت رفته بود، هامان وزیر، ریشش را گرفت و رو به آتش جهنم کشید...
📒کتاب ناگفته ها: استاد #فاطمی_نیا
✳️ کانال امیدانه🔻
https://eitaa.com/joinchat/3128557605Cb4a6594f1d