eitaa logo
davat-ammar114
202 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
22 فایل
طرح تبلیغی دعوت _ گروه أین عمار ؟ تا آخرین نفس ایستاده ایم ...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸حواستون بیشتر به ما باشه🔸 _ حَرِک زائر. حَرِک.  پیرزن‌ها قبول نمی‌کردند. دوتا بودند. چادرهایشان افتاده بود روی شانه‌ها و پته چادر را زده بودند زیر بغلشان. _ به خدا اگه بریم. این‌همه راه از ایران اومدیم که وایسیم جلوی حضرت علی، امین‌الله بخونیم. حالا بریم. خادم‌ها اصرار کردند، بی‌فایده بود. بی‌خیال شدند. دوتایی ایستادند به زیارت خواندن. بلندبلند می‌خواندند و غلط‌های هم را می‌گرفتند. _ مَترعَه نه، مُترَعَه. _ این چی‌چیه؟ _ مَثوای خودم را چسبانده بودم به میله‌های کنار دیوار تا خادم‌ها گیر ندهند و همه‌ی حواسم رفته بود پی زیارت‌نامه خواندن آن‌ها. امین‌الله که تمام شد، یکی از پیرزن‌ها همان‌طور که چادرش پخش زمین شده بود و داشت کتابش را می‌گذاشت توی کیفش، رو به امام گفت:  "دیدید آقا! دیدید! رییسی هم رفت. وای..." سرش را تکانی داد و چادرش را از روی زمین برداشت و سرش کرد: "حواستون به ما بیشتر باشه." پیرزن کناری‌اش هم گفت: "انتخاباته دوباره. شما شفیع شید یه خوب بیاد سر کار." بعد با بغض گفت: "بمیرم براش، بمیرم. سوخت. خدا رحمتش کنه. وااااای" بعد هم دوتایی دستانشان را بردند بالا و تکانی دادند و آخرین نگاه و رفتند. چقدر کوتاه خبر را دادند. چقدر عمق فاجعه را با آه‌هایشان رساندند. چقدر ظریفانه غر زدند و شکایت کردند و چه جمع‌وجور خواسته‌شان را گفتند و رفتند. چه بَلَدِ کار بودند. چقدر باور داشتند که امام حی و حاضر است. معلومم شد که دود از کُنده بلند می‌شود. ✍ملیحه نقش‌زن اصفهان، ۱۷خرداد۱۴۰۳ 🇮🇷@davat114