eitaa logo
دعوت به نماز🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
587 ویدیو
181 فایل
بسم الله النور مطالب کانال: 🔰 شنبه: دعوت به نماز 🔰 ۱شنبه: نماز در دوره اول رشد 🔰 ۲شنبه: نماز در دوره دوم رشد 🔰 ۳شنبه: نماز در دوره سوم رشد 🔰 ۴شنبه: موانع نماز 🔰 ۵شنبه: اسرار نماز 🔰 جمعه: راهکارهای جذب به مسجد شناسه ارتباط: @namaznor
مشاهده در ایتا
دانلود
*بسم الله الرحمن الرحيم* *ماجرای گل گفتن اوستا مراد* جمعه بعد از ظهر بچه های مسجد قرار فوتبال داشتند آق قربون و اوستا مراد هم که طبق معمول پای ثابت فوتبال روستا... بازی خوبی بود آخراش دیگه نفس گیر شده بود... تیم اوستا مراد 1-0 جلو بود و داشت برای پیروزی خودشو آماده میکرد و تیم حریفم تمام توانشو گذاشته بود که گل بزنه تا حداقل مساوی بشوند...که مش قربون پرید تو هوا و با کله یه پاس داد به اوستا، اما اوستا مراد دستپاچه شد و اشتباهی توپ رو شوت کرد توی دروازه خودشون... یهو آه از نهاد هم تیمی هاش بلندشد که این چه کاری بود حواست کجاست؟ اوستا گیج و شرمنده وایساده بود وسط زمین و نمیدونست چی جواب بده که بازی برده رو خراب کرده بود😢توی همین فکرا بود که دوباره بازی به جریان افتاد... یهو توپ رسید بهش و فکر کرد که باید اشتباه سهویشو جبران کنه تا دوباره مقبول هم تیمی هاش بشه ... با آخرین سرعت ممکن خودشو رسوند به دروازه حریف و تک به تک با دروازه بان یک شوت جوندار زد و یک گل حرفه ای از خودش به جا گذاشت توی همین لحظه سوت پایان مسابقه هم زده شد و تیمشون برنده شد ... هم تیمی ها با خوشحالی همدیگه رو بغل کردند....اوستا مراد از خوشحالی پیروزی و فرصتی که پیدا کرد تا اشتباه سهویش رو جبران کنه سر به سجده گذاشت... دیگه نزدیک اذان مغرب هم شده بود همه راهی مسجد شدند. اوستا مراد وسط نماز انگار هنوز حواسش به فوتبال مونده بود و به صحنه های بازی فکر میکرد! یهو سر نماز یاد گل جبرانیش افتاد و بی اختیار گفت گللللل یه دفعه یادش افتاد ای دل غافل الان تو مسجد و سر نمازه!!! خودش رو جمع و جور کرد و سعی کرد تا آخر نماز دیگه به فوتبال فکر نکنه! بعد از نماز رفت پیش حاج آقا و ماجرای گل به خودی و... حرف زدنش وسط نماز رو تعریف کرد و بعد هم سوال کرد یعنی حالا نمازم باطله و دوباره باید نماز بخونم؟ حاج آقا لبخندی زد و گفت اوستا میدونی سهو یعنی چی؟ اوستا: نه؟! چیه؟ 🧐 حاج اقا: مثلا تو واقعا میخواستی به تیم خودت گل بزنی؟ اوستا: نه حاج آقا مگه عقلم کمه! حاج آقا: خوب به این مدل اشتباهات میگن سهوی! یعنی واقعا آدم از دستش درمیره و واقعا قصد انجام این کار رو نداره... الانم توی نماز واقعا که دلت نمیخواست حرف بزنی می خواستی؟ اوستا: نه اصلا حاج آقا: خوب چاره اش اینه که بعد از تموم شدن نماز، دو تا سجده سهو انجام بدی ... این طوری هر کاری رو که توی نماز سهوی انجام دادی اگر رکن نماز نباشه میتونی جبران کنی... مثلا یک سجده رو فراموش کنی یا وسط نماز سهوی یک حرفی بزنی، یا تشهد رو فراموش کنی مثلا... اوستا مراد: چه جالب! مثل اون گلی که من بعد از گل به خودی زدم و اشتباه سهویم رو جبران کردم! حاج آقا: بلللله باید اینجا هم جبران کنی.... حالا یادت بدم چطوری سجده سهو بخونی، باید بعد از سلام نمازت بدون این که کارهایی که نماز رو باطل میکنه مثلا حرف بزنی یا روتو از قبله برگردونی، دو تا سجده انجام بدهی و در هر سجده بگی: *بسم الله و بالله اللهم صل علی محمد و آل محمد* بعدشم تشهد رو بخونی و برای سلام فقط ذکر اخر سلام یعنی السلام علیکم ورحمت الله و برکاته رو میگی و تموم اوستا مراد خوشحال از یاد گرفتن یک حکم دیگه گفت: به به ! به چه راحتی گل به خودی جبران میشه خدا خیرتون بده حاج آقا حاج آقا: سلامت باشی اوستا فقط یه نکته! تا فردا شب وقت داری که بگی ارکان نماز کدوماست که اگه سهوی هم یادمون بره دیگه قابل جبران نیست و دیگه بازی رو باختی که باختی! اوستا: به روی چشم حاج اقا! فردا لیست ارکان نماز رو می نویسم میارم.. شما ارکان نماز رو بلدید بچه ها؟ @davat_namaz
یک روز سرد زمستونی اوستامراد و آق قربون میخواستند از ده بالا برگردند به روستای باصفای خودشون.... برف زیادی باریده بود 🌨 و دو تایی سوار بر الاغهاشون🐴 داشتند از منظره ی برف و کوه پیمائی توی برف 🗻لذت می بردند که یه دفعه طوفان و برف و بوران شدیدی شروع شد طوری که جلوی راهشونو به سختی میدیدند... نگران شده بودند اوستا مراد به آق قربون گفت نکنه توی این برف و بوران یه بهمنم بیاد و بلایی سرمون بیاد!😱 آق قربون گفت خدا نکنه توکلت به خدا باشه انشالله که عمر طولانی داشته باشی رفیق... بوران شدید و شدیدتر می شد تا جایی که پای یک درخت 🌳 توقف کردند تا یه کم شدت برف و بوران کم بشه و راه درست رو پیدا کنند...اوستا مراد حسابی ترسیده بود😰 و خیال میکرد توی این برف یخ میزنه و امیدی نداشت...کم کم شب هم از راه رسید و پیدا کردن راه برگشت سخت تر شد... آق قربون گفت اوستا میخوای نمازمونو بخونیم که هم قضا نشه خدای نکرده و هم خدا گفته توی سختی ها از صبر و نماز کمک بگیرید...اوستا مراد با صدای لرزون گفت آره بیا آخرین نمازمونو بخونیم که حداقل نماز قضا رو دستمون نباشه داریم ازین دنیا میریم! آق قربون خندید😄 ... بعد از خوندن نماز اوستا مراد گفت آق قربون من اشهدمو فراموش کردم بگم حالا چیکار کنم؟ آق قربون: بابا چقدر تو ناامیدی به جای این حرفها دعا کن که بتونیم راهو پیدا کنیم و یه کم طوفان فروکش کنه... خدا بعد هر نماز دو تا از دعاهامونو مستجاب میکنه. این بار اوستا مراد خندید و گفت اون اشهد که نه! اشهد رکعت دوممو😅 آق قربون یه عالمه خندید 😂 و گفت: خدا هدایتت کنه اوستا چقدررر تو بامزه ای آخه فکر کردم میخوای اشهدتو بگی و با دنیا خداحافظی کنی اون تشهده نه اشهد!!😂 حالا بگو کی فهمیدی تشهد رو یادت رفته؟ اوستا: رکعت سوم آق قربون: اگه رکعت سوم قبل رکوع فهمیده بودی میتونستی دوباره بشینی تشهد رو بخونی و بعد بری رکعت سوم رو دوباره بخونی اگه بعد از رکوع رکعت سوم فهمیدی تشهد رو یادت رفته، سلام نماز رو که دادی همینجوری که نشستی بدون این که حرف بزنی و رو برگردونی و اینا یک تشهد بخون و دو تا سجده سهو دیگه نمازت درست میشه اگه یه دونه سجده هم فراموش کنی حکمش همینه! خلاصه غرق صحبت و یاد گرفتن احکام نماز بودند که دیگه برف و بوران رو یادشون رفته بود حرفاشون که تموم شد، دیدند برف کمتر شده..ازون طرف یه عالمه چراغ هم به سمتشون میومد و نزدیک میشد...گوش دادنددیدند چندنفر داد میزنند قربون آهای....مراد آهااااای اوستا و آق قربون با شعف جواب دادند آهای ما اینجاییم...صداها نزدیک که شدند، دیدند حاج آقا و کلی از اهالی روستا بعد از نماز جماعت متوجه غیبت اوستامراد و مش قربون شدند و اومدند که از طوفان نجاتشون بدهند همه همدیگه رو بغل کردند و خداروشکر کردند که سلامتند...حاج آقا گفت حتما خیلی ترسیدید؟ اوستا مراد گفت نه بابا فقط اشهدمو نگفتم حاج آقا... همه زدند زیر خنده و دسته جمعی به روستای باصفاشون برگشتند. @davat_namaz