«من» و «او» ،«ما»و «شما» هر چه که می‌گردم نیست نکند نام « تو» در خانه ی «آنها» مانده ؟ #م_ع

کتاب عشق همی خوانم که درس عاشقی بیاموزم که رسم مدرسه ی عشاق به غیر این نمی باشد #م_ع

ای عشق؛ بدان اگر تو آتش زنی وجودم هرگز نگیرم از تو حق و حقوق خود را #م_ع

نیست ترسی ز موی سپیدوعصای پیری ام تا آن زمان که تو هستی هم مسیر من #م_ع

در مسیر وصل تو هر رنج با جان می خرم هر غم و هر درد را پیدا و پنهان می خرم بی تو دنیای قشنگی نیست این دنیای من مرگ، گرچه دشوار است برایم لکن آسان می‌خرم من به قربان تو و آن روی همچون ماه تو قیمت نازت چقدر است؟ با دل و جان می خرم گر نیابم از تو من نام و نشانی ای عزیز من برای دیدگانم ابر و باران می خرم #م_ع

ز هر دردی دوایی هست به جز این درد دل بستن که هرکس شد گرفتارش به عمق جان می سوزد #م_ع

چنان شوقی فتد در دل چون از یارم خبر آید که همچو بچه آهویی به یک جایم قراری نیست #م_ع

کویر گشت این دل من او سخن ز باران گفت خزان چو گشت زندگی ام به قصد از بهاران گفت هرچندکه شدحال من پریشان، ولی میکنم سکوت «که از جفای گل آن میکشم که نتوان گفت » #م_ع

فقط با گفته های مردم این شهر شدم دل بسته ات ای دوست در آن هنگام دیدارت چه خواهی کرد تو با این دل؟ خدا داند! #م_ع

هرچه میخواهی بگو دیوانه ام اصلا بخوان چون‌نجف‌روی‌زمین‌است‌من‌بهشت‌خواهم‌چه‌کار #م_ع