👳🏻♀️🧔🏻ملا و درویش🧔🏻👳🏻♀️
یک ملا و یک درويش كه مراحلي از سير و سلوك را گذرانده بودند و از ديري به دير ديگر سفر مي كردند، سر راه خود دختري را ديدند در كنار رودخانه ايستاده بود و ترديد داشت از آن بگذرد.. وقتي آن دو نزديك رودخانه رسيدند دخترك از آن ها تقاضاي كمك كرد. درويش بلا درنگ دخترك رابرداشت و از رودخانه گذراند.
دخترك رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتي طولاني را پيمودند تا به مقصد رسيدند. در همين هنگام ملا كه ساعت ها سکوت كرده بود خطاب به همراه خود گفت:«دوست عزيز! ما نبايد به جنس لطيف نزديك شويم. تماس با جنس لطيف برخلاف عقايد و مقررات مكتب ماست. در صورتي كه تو دخترك را بغل كردي و از رودخانه عبور دادي.» درويش با خونسردي و با حالتي بي تفاوت جواب داد: « من دخترك را همان جا رها كردم ولي تو هنوز به آن چسبيده اي و رهايش نمي كني.»
◾️ @de_bekhand ◾️
🕊 پرنده نصیحتگو🕊
یک شکارچی، پرندهای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خوردهای و هیچ وقت سیر نشدهای. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمیشوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو میدهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو میدهم. اگر آزادم کنی پند دوم را وقتی که روی بام خانهات بنشینم به تو میدهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم. مرد قبول کرد. پرنده گفت:
پند اول اینکه: سخن محال را از کسی باور مکن.
مرد بلافاصله او را آزاد کرد. پرنده بر سر بام نشست..
گفت پند دوم اینکه: هرگز غم گذشته را مخور.برچیزی که از دست دادی حسرت مخور.
پرنده روی شاخ درخت پرید و گفت : ای بزرگوار! در شکم من یک مروارید گرانبها به وزن ده درم هست. ولی متاسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود. و گرنه با آن ثروتمند و خوشبخت میشدی.
مرد شگارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و نالهاش بلند شد.
پرنده با خنده به او گفت: مگر تو را نصیحت نکردم که بر گذشته افسوس نخور؟ یا پند مرا نفهمیدی یا کر هستی؟
پند دوم این بود که سخن ناممکن را باور نکنی. ای ساده لوح ! همه وزن من سه درم بیشتر نیست، چگونه ممکن است که یک مروارید ده درمی در شکم من باشد؟
مرد به خود آمد و گفت ای پرنده دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست. پند سوم را هم به من بگو.
پرنده گفت : آیا به آن دو پند عمل کردی که پند سوم را هم بگویم.
📚📚پند گفتن با نادان خوابآلود مانند بذر پاشیدن در زمین شورهزار است.📚📚
◾️ @de_bekhand ◾️
پای شکارچی ( Rigal ) درخشان ترین ستاره صورت فلکی شکارچی است. این ستاره یک ابرغول آبی رنگ است که قطر آن حدودا ۷۰ بار از قطر خورشید بزرگ تر و ۴۰ هزار بار درخشان تر از خورشید است. این ستاره حدود ۸۶۰ سال نوری با زمین فاصله دارد.
🌏 #عجایب #دانستنی
─⋅⊰⊱─⋅⊰⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ─
◾️ @de_bekhand ◾️
در این نوشته به ۱۵ واقعیت جالب راجع به مرغ ، خروس و جوجه ها می پردازیم:
١- آن ها حافظه بسيار خوبي دارند و مي توانند ١٠٠ چهره متفاوت در انسان ها و ساير حيوانات را تشخيص دهند.
٢- آن ها داراي ديد رنگي كامل هستند.
٣- در خواب رويا مي بينند.
٤- آن ها درد و پريشاني را احساس مي كنند.
٥- عاشق بازي كردن هستند.
٦- مرغ هاي مادر با جوجه هاي خود وقتي هنوز در تخم هستند صحبت مي كنند.
٧- آن ها بيش از ٣٠ صداي مختلف دارند. هر صداي معني ويژه اي و زبان مخصوص خود را دارند.
٨- اضافاتي كه توسط يك مرغ در طول زندگي اش توليد مي شود مي تواند برق يك لامپ ١٠٠ وات را به مدت ٥ ساعت را تأمين كند.
٩- آن ها طعم شوري را حس مي كنند ولي شيريني را نه.
١٠- آن ها مي توانند براي يكديگر سوگواري كنند.
١١- وقتي مضطرب مي شوند پَر هايشان مي ريزد.
١٢- نوك آن ها در صورت جراحت خونريزي مي كند.
١٣- خروس براي جلب توجه مرغ ميرقصد.
١٤- مرغ هاي مادر معلمان خوبي هستند. آن ها مي توانند به جوجه هاي خود بياموزند چه چيزهايي براي خوردن خوب و يا بد است و از بعضي دانه هايي كه رنگ هايشان را مي شناسند و براي آن ها بد است دوري كنند.
١٥- بهترين دوست آن ها حمام خاك است. آن ها دوست دارند زمين را بكنند و حمام خاكي به اندازه ي خود حفر كنند. اين كار را براي تميز نگه داشتن خود و خنك ماندن در طول تابستان انجام مي دهند.
#دانستنی #جوجه #مرغ
─⋅⊰⊱─⋅⊰⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─♥️🧘♂️🎄↬❳•🚎🌻•
⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─⋅⊰
𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @funnything
⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─⋅⊰
#ادمین
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 تربیت قبل از تولد
ملا محمد تقی مجلسی از علمای بزرگ اسلام است. وی در تربیت فرزندش اهتمام فراوان داشت و نسبت به حرام و حلال، دقت فراوان نشان می داد تا مبادا گوشت و پوست فرزندش با مال حرام رشد کند.
محمد باقر، فرزند ملا محمد تقی، کمی بازیگوش بود. شبی پدر برای نماز و عبادت به مسجد جامع اصفهان رفت. آن کودک نیز همراه پدر بود. محمد باقر در حیاط مسجد ماند و به بازیگوشی پرداخت. وی مشک پر از آبی را که در گوشه حیاط مسجد قرار داشت با سوزن سوراخ کرد و آب آن را به زمین ریخت.
با تمام شدن نماز، وقتی پدر از مسجد بیرون آمد، با دیدن این صحنه، ناراحت شد، دست فرزند را گرفت و به سوی منزل رهسپار شد. رو به همسرش کرد و گفت: می دانید که من در تربیت فرزندم دقت بسیار داشته ام. امروز عملی از او دیدم که مرا به فکر وا داشت. با این که در مورد غذایش دقت کرده ام که از راه حلال به دست بیاید، نمی دانم به چه دلیل دست به این عمل زشت زده است. حال بگو چه کرده ای که فرزندمان چنین کاری را مرتکب شده است.
زن کمی فکر کرد و عاقبت گفت: راستش هنگامی که محمد باقر را در رحم داشتم، یک بار وقتی به خانه همسایه رفتم، درخت اناری که در خانه شان بود، توجه مرا جلب کرد. سوزنی را در یکی از انارها فرو بردم و مقداری از آب آن را چشیدم. ملا محمد تقی مجلسی با شنیدن سخن همسرش آهی کشید و به راز مطلب پی برد.
اگر در روایات اسلامی تاکید شده که خوردن غذای حرام ولو اندک در نطفه تأثیر سوء دارد به همین جهت است. لذا بزرگان علم تربیت گفته اند: تربیت قبل از تولد شروع می شود.
📗 #خانواده_در_اسلام، ص 161
✍ حسین مظاهری
◾️ @de_bekhand ◾️
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 خداوند مشتاق کیست؟
خداوند به یکی از صدیقین وحی فرمود که من در میان بندگانم کسانی را دارم که مرا دوست دارند و من هم آنها را دوست دارم. آنها مشتاق من هستند و من نیز مشتاق آنها. مرا همواره یاد می کند، من نیز به یاد آنها هستم. در تمام کارها به من نظر دارند، من هم توجهم به آنهاست.
آن صدیق گفت: معبود من! نشانه آنها که مورد توجه تو هستند چیست؟
فرمود: آنها کسانی هستند که در انتظار غروب آفتاب هستند تا شب فرا برسد و تاریکی همه جا گسترده شود و آنها در دل شب با من به راز و نیاز بایستند. صورتهاشان را از روی خضوع روی خاک بگذارند و به مناجات بپردازند. در دل شب به خاطر نعمتهایی که به آنها داده ام مرا خالصانه سپاس می گویند. تا سحر با ضجه و استغاثه در قیام و رکوع و سجودند. به خاطر عشقی که به من دارند، خودشان را در رنج و سختی می اندازند. اولین چیزی که به آنها می دهم این است که از نور خود به دلهاشان می تابانم تا به واسطه آن نسبت به من معرفت یابند.
📗 #رساله_لقاء_الله، ص 133
✍ میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
◾️ @de_bekhand ◾️
یه نگاه به ایشون بندازید☝️
این مارمولک شده الگوی دانشمندان برای ساخت ریهی مصنوعی انسان!🤔
اینو داشته باشید
〰〰〰〰〰〰〰
#دانستنی #مارمولک
─⋅⊰⊱─⋅⊰⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ─
◾️ @de_bekhand ◾️
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈مجازات همسفر عيسى علیه السلام بر اثر خودبينى
يكى از مهمترين كارهاى حضرت عيسى عليه السلام براى تبليغ دين برنامه سياحت و بيابانگردى بود. در يكى از اين سياحت ها، يكى از دوستانش كه قد كوتاه بود و همواره در كنار حضرت عيسى عليه السلام ديده مى شد، به همراه عيسى عليه السلام به راه افتاد، تا با هم به دريا رسيدند.
عيسى با يقين خالص و راستين گفت: بسم الله، سپس بر روى آب حركت كرد، بى آن كه غرق شود. آن شخص قد كوتاه هم وقتى كه عيسى عليه السلام را ديد كه بر روى آب راه مى رود، با يقين خالص گفت: بسم الله، و سپس بر روى آب به راه افتاد، بى آن كه غرق بشود، تا به عيسى عليه السلام رسيد.
ولى در همين حال، خودبينى او را گرفت و با خود گفت: اين عيسى روح الله است كه بر روى آب، گام بر مى دارد، من نيز روى آب حركت مى كنم، فَما فَضلُهُ عَلىَّ؟ بنابراين، عيسى عليه السلام چه برترى بر من دارد؟ همان دم زير پايش بى قرار شد و در آب فرو رفت و فرياد زد: اى روح الله! دستم به دامنت، مرا بگير و از غرق شدن نجات بده.
عيسى عليه السلام دست او را گرفت و از آب بيرون كشيد و به او فرمود: اى كوتاه قد! مگر چه گفتى كه در آب فرو رفتى؟ كوتاه قد: گفتم؛ اين روح الله است كه بر روى آب مى رود، من نيز بر روى آب مى روم. بنابراين چه فرقى بين ما هست، خودبينى مرا فراگرفت و در نتيجه به مكافاتش رسيدم.
عيسى عليه السلام فرمود: تو خود را (بر اثر خودبينى) در مقامى كه خدا آن را براى تو قرار نداده، نهادى. خداوند بر تو غضب كرد، اكنون از آن چه گفتى توبه كن. او توبه كرد، آن گاه به مرتبه اى كه خدا برايش قرار داده بود، بازگشت.
📗 #اصول_كافى، ج 2،ص 306
✍ ثقةالاسلام کلینی
◾️ @de_bekhand ◾️
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 نسخه ای برای گناه كردن!
مردی خدمت امام حسين عليه السلام رسيد، و عرض كرد كه شخص گنه كاری هستم و نمی توانم خود را از معصيت نگه دارم، لذا نيازمند نصايح شما می باشم. امام عليه السلام فرمودند: پنج كار را انجام بده، بعد هر گناهی می خواهی بكن!
1⃣ روزی خدا را نخور، هر گناهی مايلی بكن!
2⃣ از ولايت خدا خارج شو، هر گناهی می خواهی بكن!
3⃣ جايی را پيدا كن كه خدا تو را نبيند، سپس هر گناهی می خواهی بكن!
4⃣ وقتی ملك الموت برای قبض روح تو آمد اگر توانستی او را از خودت دور كن و بعد هر گناهی می خواهی بكن!
5⃣ وقتی مالك دوزخ تو را داخل جهنم كرد، اگر امكان داشت داخل نشو و آن گاه هر گناهی مايلی انجام بده!
📗 #بحارالانوار، ج 87، ص 126
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
◾️ @de_bekhand ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدنیها♦️
🎞کلیپ زیبایی از پدیده شفق قطبی❄️☘
والله احسن الخالقین😍😍😍
#فیزیک
─⋅⊰⊱─⋅⊰⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─
◾️ @de_bekhand ◾️
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 زهد مولای متقیان
سوید بن غفله می گوید: زمانی که مردم به خلافت با امیرمؤمنان علی(ع) بیعت کرده بودند، روزی خدمت ایشان شرفیاب شدم. دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است. در آن خانه جز آن حصیر چیز دیگری نبود.
عرض کردم: یا علی! بیت المال در اختیار شما است، در این خانه جز این حصیر چیزی دیگر از لوازم یافت نمی شود!
فرمود: سوید بن غفله! عاقل در مسافرخانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند، تهیه وسایل نمی نماید. ما خانه امن و راحتی داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا نقل می دهیم. به زودی من به سوی آن خانه رهسپار خواهم شد.
📗 #بحارالانوار، ج 67، ص 321
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
◾️ @de_bekhand ◾️
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 آقا جان شما كه مستاجر نيستيد
عبدالكريم كفاش؛ پيرمرد كفاشی بود كه وجود نازنين بقيه الله هر هفته به مغازه او می آمدند. روزی از او سوال كردند كه اگر يك هفته نيايم چه می كنی؟ عرضه داشت: آقا قطعا دق می كنم. آقا فرمودند: اگر غير از اين بود نمی آمدم.
مرحوم سید عبدالکریم کفّاش اجاره نشین بود. روزی صاحب خانه ایشان را جواب کرد. وی بلافاصله اسباب و اثاثیه خود را از منزل بیرون آورده و در کنار کوچه ای گذارده بود و از این بابت بسیار نگران به نظر می رسید.
در همان حال خدمت امام زمان(ارواحنا فداه) مشرّف می شوند. مرحوم آقا سید عبدالکریم می گوید: حضرت به من فرمودند: صابر باش.
عرض کردم: چَشم! اما مصیبت اجاره نشینی مصیبتی است که شما و خانواده گرفتار آن نشده اید. آقا لبخندی زدند و فرمودند: برای تو منزل فراهم می شود. چیزی نگذشت که برخی از اهل خیر برای او منزلی خریدند و خیال ایشان از این جهت آسوده گردید.
📗 #روزنه_هایی_از_عالم_غیب
✍ آیت اللَّه سید محسن خرازی
◾️ @de_bekhand ◾️
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 نماز شب نخوانده بود گریه می کرد
حجت الاسلام علی محدّث زاده درباره پدرش مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی (ره) می گوید: یک روز صبح پدرم برخاست و شروع به گریه کردن نمود، از او پرسیدم: چرا اشک می ریزید؟
فرمود: برای این که دیشب نماز شب نخواندم!
گفتم: پدر جان! نماز شب که مستحب است و واجب نیست، شما که ترک واجب نکرده اید و حرامی به جا نیاورده اید، چرا این طور نگرانید؟ فرمود: فرزندم! نگرانی من از این است که من چه کرده ام که باید توفیق نماز شب خواندن از من سلب شود؟
📗 #داستانهای_شیرین_از_نماز_شب
✍ سید عبدالله حسینی
◾️ @de_bekhand ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🍃
کمی بریم گردش
یه هندزفری هم بزنید بعد ببینید 😍
#دیدنی
─⋅⊰⊱─⋅⊰⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─
◾️ @de_bekhand ◾️
#دیدنیها😍☘
روییدن درخت روی کشتی غرق شده؛🚢🌊
این منظره ی زیبا رو ساخته!🌳🌳
─⋅⊰⊱─⋅⊰⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ─
◾️ @de_bekhand ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدنی🦋
─⋅⊰⊱─⋅⊰⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─
◾️ @de_bekhand ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🍃
آرامشِ محض😍🌸
#دیدنی
─⋅⊰⊱─⋅⊰⊱⊱⋅─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─
◾️ @de_bekhand ◾️
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 با نماز خوب مردم را جذب کنیم
شخصی آمد پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و گفت: یا رسول الله من بامدادان نمی توانم به نماز جماعت حاضر شوم زیرا پیشنماز ما نماز را طول می دهد، و خسته می شوم. رسول خدا صلی الله علیه و آله با شنیدن این سخن چنان در خشم شدند که بی سابقه بود.
سپس فرمود: بعضی از شماها مردم را از دین منزجر می کنند، هر کس برای مردم، نماز جماعت می خواند باید نماز را طول ندهد و سبک بخواند. زیرا پشت سر او اشخاصی ناتوان و پیرمرد، صاحبان حاجت و کسانیکه کار عجله ای دارند به نماز ایستاده اند.
📗 #داستانها_و_حکایتهای_نماز
✍ رحیم کارگر محمدیاری
◾️ @de_bekhand ◾️
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 فقیر واقعی کیست؟
روزی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از اصحاب خود پرسید: فقیر کیست؟ اصحاب پاسخ دادند: فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد.
حضرت فرمود: آنکه شما می گویید فقیر واقعی نیست، فقیر واقعی کسی است که روز قیامت وارد محشر شود در حالی که حق مردم در گردن اوست، بدین گونه که یکی را فحش و ناسزا گفته، مال کسی را خورده، خون دیگری را ریخته، کسی را زده،
اگر اعمال نیکو و کار خیری داشته در مقابل حقوق مردم از او می گیرند و به صاحبان حق می دهند، و چنانچه کارهای نیکویش کفایت نکند، از گناهان صاحبان حق برداشته و بر او بار می کنند، و روانه آتش دوزخ می نمایند، فقیر و بینوای واقعی چنین کس است.
📗 #بحارالانوار، ج 72، ص 6
✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى
◾️ @de_bekhand ◾️
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 توفیقات مقام معظم رهبری در خدمت به والدین است
از مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای نقل شده است که ایشان در مورد رمز موفقیت خود (با تواضع حکیمانه) می فرمایند: بنده اگر در زندگی خود در هر زمینه ای توفیقاتی داشته ام، وقتی محاسبه می کنم به نظرم می رسد که این توفیقات باید از یک کارنیکی که من نسبت به یکی از والدینم انجام داده ام باشد. سپس در ادامه خاطره ای را نقل می فرمایند که به نظر ایشان رمز موفقیت ایشان می تواند حساب شود، و ما به اختصار آن را نقل می کنیم ایشان می فرمایند:
پدرم در سنین پیری (بیست و چند سال قبل از فوت) به بیماری آب چشم که موجب نابینائی می شود مبتلا شد بنده در آن موقع در قم مشغول تحصیل و تدریس بودم، از قم مکرراً به مشهد می آمدم و ایشان را به دکتر می بردم، و دوباره باز می گشتم تا اینکه در سال 1343 هجری شمسی به ناچار برای معالجه، ایشان را به تهران آوردم، اطباء در ابتداء ما را مأیوس کردند گرچه بعد از دو سه سال یک چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم میدید، اما آن زمان مطلقاً نمی توانست با چشمهایش جائی را ببیند و باید دستشان را می گرفتیم.
و این برای من یک غصه بزرگ شده بودم، زیرا اگر به قم می آمدم، ایشان مجبور بود در گوشه ای از خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبود، و انس و الفتی هم که با من داشت با دیگر برادران نداشت، با من به دکتر می رفت ولی همراه شدن با دیگران و رفتن به دکتر برایش آسان نبود، وقتی بنده نزد ایشان بودم برایشان کتاب می خواندم و با هم بحث علمی می کردیم و از این رو با من مأنوس بود، به هر حال احساس کردم اگر ایشان را در مشهد مقدس تنها رها کنم و به قم برگردم، ایشان به یک موجود معطل و از کار افتاده تبدیل می شود که برای خود ایشان بسیار سخت بود، برای من نیز خیلی ناگوار بود.
از طرفی دوری از قم نیز برای من غیر قابل تحمل بود، زیرا که من با قم انس داشتم و تصمیم گرفته بودم که تا آخر عمر در قم بمانم. بر سر دو راهی گیر کرده بودم، این مسأله در ایامی بود که ما برای معالجه پدرم در تهران بودیم، روزهای سختی را در حال تردید گذارندم.
عصر تابستانی بود که سراغ یکی بزرگان و دوستانم در چهار راه حسن آباد تهران رفتم او اهل معنا و آدم با معرفتی بود، جریان را برای ایشان تعریف کردم، در ضمن گفتم: من دنیا و آخرت خودم را در قم می بینم، اگر اهل دنیا باشم دنیای من در قم است و اگر اهل آخرت هم باشم آخرت من در قم است، خلاصه من باید از دنیا و آخرت خودم بگذرم که با پدرم به مشهد بروم و در آنجا بمانم!
آن بزرگوار تأمل مختصری کرد و فرمود: شما برای خدا از قم دست بکش و به مشهد برو، خداوند متعال می تواند دنیا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل کند. من در سخنان ایشان تأملی کردم عجب حرفی است! انسان می تواند با خداوند معامله کند، با خودم گفتم برای خاطر خدا، پدرم را به مشهد می برم و همانجا می مانم، خداوند هم اگر اراده فرمود، می تواند دنیا و آخرت مرا از شهر قم به مشهد مقدس بیاورد، تصمیم خود را گرفتم، دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم یعنی کاملاً راحت شدم و با حالت بشاش و آسودگی خاطر به منزل آمدم.
والدین من که چند روزی بود که مرا ناراحت میدیدند، از بشاش بودن من تعجب کردند به آنها گفتم: من تصمیم گرفتم با شما به مشهد بیایم و آنجا بمانم، آنها اول باورشان نمی شد که من از قم دست بکشم، با آنها به مشهد مقدس رفتم و آنجا ماندم و خداوند متعال بعد از آن، توفیقات زیادی به ما داد و به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم، اگر بنده در زندگی خود توفیقی داشتم اعتقادم این است که ناشی از همان بر و نیکی است به پدر و مادرم انجام داده ام.
📗 #اخلاق_در_خانواده_و_تربیت_فرزند
✍ سید محمد نجفی یزدی
◾️ @de_bekhand ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستش خالیه😂😂😂✌️
این عالیه 😂😁
😂 @de_bekhand 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به بچه فامیل که رو میدی این میشه نتیجهش 🤦🏻♀😂
😂 @de_bekhand 😂
اندر احوالات کنکوری ها : 😂
😂 @de_bekhand 😂
نمیدونم چه حکمتیه که با خوردن کرانچی آتیشی درد میکشی ولی ناراحت میشی که تموم شد😋😁😀
😂 @de_bekhand 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیل مکانیکی کوچیک دیده بودین؟😁
😂 @de_bekhand 😂
خیلی خوب شد که هیچوقت جراح نشدم چون تا میومدم این دستکش های لاتکس رو دستم کنم مریض حداقل ۶ بار مُرده بود😁
😂 @de_bekhand 😂