#حضرت_زینب
دست بر دامان آن زن میشوم کز شوکتش
قرنها افتاده هر مردی به پای عزتش
قدر اگر زهراست!قدر فاطمه این دختر است
باخبر هرگز نباشد هیچکس از قیمتش
با همان دستی که آتش را گرفت از خیمه ها...
آبرو بخشیده ابراهیم را با ملتش
آستینپاره نه با خود ذولفقار آورده است...
کاخ استبداد را ویران کند با قدرتش!
می نویسند عالمان از معجزات خطبه اش
می نشینند انبیا هرروز پای صحبتش
سوختن پای حسین از واجبات زینب است
او بلا را میخرد هرقدر باشد قیمتش
بین این بزم عزا هرکس حسینی میشود
مطمئنا بوده با امضای زینب دعوتش
چادرش را بر کمر میبنند و بالای تل
منتظر می ایستد پس کی بیاید نوبتش
سهم آبش را میان بچه ها تقسیم کرد
تشنه تر بود از همه حرفی نمیزد از عطش..
سیدپوریا هاشمی
@deabel
#حضرت_زینب
سوگند به ربنای زینب
من سجده کنم به پای زینب
زینب علیِ پس حجاب است
او امِّ ترابِ بوتراب است
او صاحب معجزات تام است
شمشیر برنده اش کلام است
هشتاد و چهار اسیر هرشب
بودند دخیل صبر زینب
هم معنی پنج اصل دین است
هم بر دل پنج تن نگین است
یک ممتحنه مثال زهراست
در قامت او جلال زهراست
معنای صراط مستقیم است
شاگرد خطابه اش کلیم است
هرچند غم است روزگارش
یک ذره نشد کم از وقارش
گیرم برسد هزارلشگر
هیچ است به پیش دخت حیدر
بانوی دوعالم است زینب
نام دگرش غم است زینب
او دیده هرانچه کس ندیده
از کوچه به کربلا رسیده
ای کاش اگرسوار میرفت
بامحمل پرده دار میرفت
ای کاش اگر به شام میرفت
باعزت و احترام میرفت
درغصه و غم نشست زینب
درکوچه سرش شکست زینب
سیدپوریا هاشمی
@deabel
#حضرت_زینب
میداند آسمان که کبوتر چه نعمتی ست
پرواز کن که پی ببری پر چه نعمتی ست
سرگشته شو که درک کنی سر چه نعمتی ست
از خواهران بپرس برادر چه نعمتی ست
خواهر همیشه محو نگاه برادر است
کنج حیاط، چشم به راه برادر است
اصلا مصیبتی ست برادر نداشتن
حسّی شبیه بودن و دلبر نداشتن
مشتاق آسمان شدن و پر نداشتن
حسّ غزل سرودن و دفتر نداشتن
صد بار اگر زمین و زمان زیر و رو شود
مهر برادر از دل خواهر نمی رود
تا چشم باز کرد جمال حسین دید
خود را همیشه مست وصال حسین دید
با چشم دل شکوه و جلال حسین دید
گوهرکلام شد چو کمال حسین دید
زینب تمام دار و ندارش حسین بود
بعد از حسن همه کس و کارش حسین بود
این روزها مدام دلم پیش زینب است
تا میدهم سلام، دلم پیش زینب است
از کوفه تا به شام، دلم پیش زینب است
سیراب و تشنه کام، دلم پیش زینب است
لب تشنه بین زخم زبان ها چه می کند!؟
با چشم زخمِ چشم چران ها چه می کند!؟
ناموس خاندان طهارت کجا رود!
در ازدحام ظلم و جسارت کجا رود!
خورشید در لباس اسارت کجا رود!
آواره ی دیار محبت کجا رود!
با دستهای بسته و قلب شکسته اش
بغض نهان و نافله های نشسته اش
باید پیاده محو تماشای سر شود
با قاتل برادر خود همسفر شود
از حال تک تک اسرا باخبر شود
گاهی میان زجر و رقیه سپر شود
باید شود مراقب ایتام در مسیر
باید رباب را کند آرام در مسیر
محسن مرادنوری
@deabel
#حضرت_زینب
کیست زینب آسمان در مَحضَرَش اُفتاده است
پیشِ او خورشید با خاکسترش اُفتاده است
شام چیزی نیست تا ویران کُنَد با خطبه اش
بالِ عزرائیل پایِ شَهپَرَش اُفتاده است
چادرش را می تکاند می تکاند کوفه را
کیست زینب کوفه یادِ حیدرش اُفتاده است
می کَنَد از جا زمینِ شام را با کاخها
راهِ مولا باز هم بر خیبَرَش اُفتاده است
کیست زینب لحظه هایی که علی در رزم بود
ذوالفقار اینَک به دستِ دخترش اُفتاده است
قبل از آنیکه یزید از پیشِ خانم پا شود
دید یِکجا سقفِ ظلمش بر سرش اُفتاده است
مرتضیٰ بر دستمالِ زرد خود می زد گِره
یا که زینب دو گره بر معجرش اُفتاده است
هر کجا می رفت چشمی سویِ او جرات نکرد
بر سرِ او سایه یِ آب آورش اُفتاده است
کارِ او پیغمبریِ کربلا تا شام بود
بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است
یادِ ایامی که شد سایه برادر با سرش
ظهر در گرمایِ سوزان بسترش اُفتاده است
داشت بر سینه لباسی را که مادر داده بود
یادِ مادر یادِ روزِ آخرش اُفتاده است
رو به قبله بستر است و رو به دَر چشمانِ او
باز اشکی سرخ از چشمِ تَرَش اُفتاده است
بادِ گرمی می وزید و بویِ سیبی می رسید
دید از تَل آنطرف تَر پیکرش اُفتاده است
وای دستِ حرمله گهواره ای پاشیده بود
آه دستِ ساربان انگشترش اُفتاده است
محملش را دید وقتی می رود از کربلا
می رود با دختری که زیوَرَش اُفتاده است
می شنید از مَحمِلی لالاییِ گرمِ رُباب
حق بده چشمانِ او بر اصغرش اُفتاده است
خُطبه اش را گیسویِ از نِی رهایی قطع کرد
ردِ خونی رویِ چوبِ منبرش اُفتاده است
چشم را بالا گرفت اما برادر را ندید
تاب خورده نیزه و حتماً سرش اُفتاده است
زیر دست و پا نگاهی کرد دنبالِ حسین
دید سَر این سو و آن سو مادرش اُفتاده است
حسن لطفی
@deabel
دیگر بیا که دیده به راه تو مانده ام
دیگر بس است دوری من با تو یا حسین
مانند قتلگاه تو در زیر آفتاب
جان می دهم به یاد تو ای سر جدا حسین
جانی که روی پای بمانم نمانده است
گشتم شبیه دخترک ناز دانه ات
بی تو نفس کشیدن زینب تمام شد
یعنی خموش مانده صدای ترانه ات
پیراهنت دهد هنوز بوی قتلگاه
آنجا که شمر آمد و بر سینه ات نشست
دیدم هجوم گله ی گرگان کوفه را
دیدم که بند بند تن تو ز هم گسست
ای که به زیر سمّ ستوران شکسته ای
آیا هنوز سینه ی تو درد می کند؟
لبهای من به یاد لبت مانده پر ترک
تا یاد چوب خیزر نامرد می کند
دیدم که سنگ بوسه، به زخم تو میزند
من هم زدم به چوبه ی محمل سرم شکست
مُردم، نشد که زخم تو را مرهمی نهم
باتو شدم همینکه مقابل سرم شکست
**
ای بی کفن تو فکر کفن کن برای من
هر چند چیزی از تن زینب نمانده است
یک دسته گل برای مزارم تهیه کن
دیگر گلی به گلشن زینب نمانده است
جواد حیدری
@deabel
382 _شهادت حضرت زینب سلام الله علیها
روز ازل شد اینگونه قسمت
حسین شهادت زینب اسارت
آه یا حجت الله بقیه الله آجرک الله
محراب خونین مسمار خونین
طشتی پر از خون طشتی سر دین
آه جان آمد بر لب گریم روز و شب
بر دل زینب
فلک تو بستی دستان دین را
بر دی به بازار پرده نشین را
آه از کوفه و شام از ملاا عام
از سنگ و دشنام
نا محرمی را ندیده این زن
چه شد به گودال رو زد به دشمن
آه تشنه برادر در زیر خنجر
میزند پرپر
#شهادت_حضرت_زینب_س
#زینب_کبری_س
@deabel