eitaa logo
بنیاد دعبل
389 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک عمر داغ کربلا یادش نمیرفت دلشوره هایِ عمّه را یادش نمیرفت درس و حدیثش مانعِ روضه نمیشد برپاییِ بزم عزا یادش نمیرفت بر دوش ِ دل، بار مصیبت داشت عمری جان دادن خون خدا یادش نمیرفت بالاسرِ هر پیکر بر خاک خفته لبخندِ شمرِ(لع) بی حیا یادش نمیرفت بردند بی صبرانه بعد از گوشواره- گهواره را بینِ عبا... یادش نمیرفت تب داشت بابا! سوخت خیمه! زجر(لع) آمد! زد تازیانه بیهوا! یادش نمیرفت هنگام غارت بود و در بین شلوغی... افتاد زیر دست و پا یادش نمیرفت لعنت بر آن دستی که هجده نیزه آورد سرهای روی نیزه ها یادش نمیرفت کنج خرابه...زیر نور ماه...آرام... شب-گریه هایِ بیصدا یادش نمیرفت در کنج حجره، داشت جان میداد امّا کهنه حصیر و بوریا یادش نمیرفت! مرضیه عاطفی @deabel
من از تبار باقرم مردم بدانيد دل بيقرار باقرم مردم بدانيد مست و خمار باقرم مردم بدانيد امروز يار باقرم مردم بدانيد فردا كنار باقرم مردم بدانيد دست از غم او تا قيامت برندارم اي كهكشانها آسمانها در مدارت عرش خدا عزّ و جلّ بيقرارت ختم رسل كرده سلامش را نثارت بيچاره تر از من نداري در كنارت دارم درون سينه ام شوق زيارت كي مي شود سر بر مزار تو گذارم اي ابتداي روضه ها از خانۀ تو اي هيأت عشاق در كاشانۀ تو قلب تمام قدسيان ديوانۀ تو بار تمام صحنه ها بر شانۀ تو شد خانۀ آباد من ويرانۀ تو من حاجتي جز مردن از عشقت ندارم شكر خدا امشب پريشان تو هستم مانند زهرا ديده گريان تو هستم بيچارۀ آن قبر ويران تو هستم تقدير بوده اينكه حيران تو هستم من مردۀ بوي گريبان تو هستم پس كي غم تو مي كشد بر روي دارم امشب تفأل مي زنم بر چشمهايت مثل مزارت مانده خلوت روضه هايت عيبي ندارد روضه مي گيرم برايت جاني كه دارم جان من آقا فدايت آتش زده زهر جفا بر دست و پايت اي كاش پاي غصه هايت جان سپارم اي سوز آه سينۀ تو آسمان سوز بر ما عطا فرما كمي اي مهربان سوز قبر خرابت روضه اي داغ و نهان سوز اي خاطرت آزرده از يك ظهر جانسوز بر چشمهايت چند عكس خانمانسوز امشب بياد خاطراتت لاله زارم قوم پيمبر را همه گمراه ديدي آنچه نديده هيچ چشمي، آه ديدي در بين آتش ذكر يا الله ديدي چندين ستاره در مدار ماه ديدي يك يوسف بي سر ميان چاه ديدي مي گفتي از اين غم هماره بيقرارم مجتبی روشن روان @deabel
ای جان جهان امام باقر وی قبله جان امام باقر وی کهف امان امام باقر وی فوق بیان امام باقر وی نور عیان امام باقر مولای زمان امام باقر تو باقر علم کبریایی تو اینه خدا نمایی تو قبله جان انبیایی حق است که حجت خدایی ما یکسره درد و تو دوایی ما جسم و تو جان امام باقر تو مظهر رب العالمینی تو هستی زین العابدینی عیسی مسیح افرینی سر تا قدم ایت مبینی سلطان جهان امام دینی در کون و مکان امام باقر ای دوستی تو اعتبارم من ارزوی مدینه دارم تا روی به درگه تو ارم تا چهره به تربتت گذارم شاید به بقیع جان سپارم با اشک روان امام باقر ای قله عرش خاک پایت ای جان جهانیان فدایت گلواژه وحی در صدایت تو پادشهی و ما گدایت چشم همه بر دره سرایت از پیر و جوان امام باقر افسوس که حرمتت دریدند بعد از نبی از شما بریدند در شام غریبی تو دیدند ننگ ابدی به خود خریدند بر قتل تو نقشه ها کشیدند پنهان و عیان امام باقر بودی ز حقوق خویش محروم تا شد جگرت به زهر مسموم با یاد تو ای امام مظلوم گردید قلوب شیعه مغموم از قبر غریب توست معلوم صد رنج نهان امام باقر گریه به عزای تو ثواب است دل ها ز مصیبتت کباب است قبر تو میان افتاب است از کینه دشمنان خراب است این حرمت ال بوتراب است کی بود گمان امام باقر تو جور و جفای شام دیدی خاکستر و سنگ و بام دیدی بر نیزه سر امام دیدی خوشحالی خاص و عام دیدی بیداد و ستم مدام دیدی از خورد کلان امام باقر ای وصف تو بار نخل میثم وی خاک رهت به زخم مرحم وی ریزه خور عطات ادم وی لطف و کرامتت مُسَلَّم در حشر ز اتش جهنم ما را برهان امام باقر استاد حاج غلامرضا سازگار @deabel
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی» بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟ غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه تو دیده‌ای چه‌ها به اسارت به عمه شد در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد تو طفل روی ناقه‌ی عریان نشسته‌ای بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را علی انسانی @deabel
☘ ای عیسی! از نفرینِ ستم‌دیدگان بترس که همانا من با خود عهد کرده‌ام دری از آسمان به سوی بندگانِ ستم‌دیده خویش بگشایم و آنان را اجابت کنم ، هر چند اجابت من زمانی دراز به طول انجامد. 📖 امالی شیخ صدوق ☀️@deabel
🌷 امیرالمومنین (عليه السّلام) : ☘ اِذا قَطَّعُوا الأْرحامَ جُعِلَتِ الأْمْوالُ فى أيدىِ الأْشْرارِ . 🌿 هرگاه مردم قطع رحم كنند ، ثروت ها در دست افراد شرور قرار مى گيرد. 📖 كافى ، ج ۲، ص ۳۴۸ ☀️ @deabel
یاامام باقر علیه السلام بار بلا به شانه کشیدم به کودکی از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه دنبال عمه هام دویدم به کودکی آن شب که در مقابل من عمه را زدند فریاد الفرار شنیدم به کودکی عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی آن شب که درخرابه سر آمد میان مان چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی با کعب نی لباس همه پاره پاره شد بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست این را به گوش خویش شنیدم به کودکی در مجلس شراب که شخصیتم شکست من آستین صبر جویدم به کودکی @deabel
یا امام باقر علیه السلام من پنجمین ولی خداوند قادرم همنام مصطفی و ملقب به باقرم گنجینه ی علوم الهی است سینه ام از نسل سفره دار کریم مدینه ام مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم با یک نظر ز کار گره باز می کنم قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام شهر مدینه شاهد سائل نوازی ام همیان به دوش کوچه ام و ذره پرورم ناز گدای شهر به یک غمزه می خرم بانی روضه های غروب منا منم پرچم به دوش ماتم کرببلا منم من شاهد مصیبت عظمای عالمم من شاهد غریبی آقای عالمم سجاد زاده ام پسر مرد گریه ام من آشنای غربت هم درد گریه ام با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم از سرّ عشق بازی حق با خبر شدم آنان به کوی نسل الهی قدم زدند زیباترین منای خدا را رقم زدند دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود شخصیت امام زمان خرد می شود دور امام نیزه و شمشیر دیده ام در گودی گلو اثر تیر دیده ام دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود خنجر به دست شمر به گودال می رود زهرا کنار پیکرش از حال می رود چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای روی ضریح سینه ی جدم پرید وای این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است گودال بوسه گاه خصوصی زینب است @deabel
غزل مصیبت امام باقر علیه السلام هجوم ِ موجِ بلا را به چشم خود دیدم غروبِ کرببلا را به چشم خود دیدم به سر زنان پیِ عمه به روی تل رفتم ذبیحِ دشتِ منا را به چشم خود دیدم میانِ آن همه نیزه به دست در گودال سنان ِبی سروپا را به چشم خود دیدم به زورِ نیزه زِرِه را ز تن در آوردند مُرَملٌ بدماء را به چشم خود دیدم زقتلگاه همه دستِ پُر که می رفتند به دوشِ خولی عبا را به چشم خود دیدم زمان حملة آن ده سوارِ تازه نفس غبارِ رویِ هوارا به چشم خود دیدم میانِ پنجة هر نعل تازه و میخش لباسِ خون ِ خدارا به چشم خود دیدم سلام بر بدنِ بی سری که عریان شد تنِ به خاک ،رها را به چشم خود دیدم میانِ طایفه ها رأسها که قسمت شد سرِهمه شهدا را به چشم خود دیدم عمو که خورد زمین رویِ حرمله واشد تمام واقعه هارا به چشم خود دیدم به پشتِ خیمه به دنبال ِ قبر اصغربود شکارِ رأسِ جدارا به چشم خود دیدم فرارِ دختری آتش گرفته در صحرا میانِ هلهله را به چشم خود دیدم گذشته از همه اینها به شهرِ بد نامان زمانِ قحطِ حیارا به چشم خود دیدم میانِ مجلسِ نامحرمان وبزمِ شراب ورودِ آل عبا را به چشم خوددیدم تَهِ پیالة خود را کنارِ سر می ریخت قمار وتشتِ طلا را به چشم خود دیدم ضریحِ صورتِ جدم دوباره ریخت به هم شتابِ چوبِ جفارا به چشم خود دیدم عزیز کردة زهرا کنیزِ مردم نیست اشارة دو سه تا را به چشمِ خود دیدم @deabel
 عاقبت آه کشیدم نَفسِ آخر را نفسِ سوخته از خاطره‌ای پرپر را روضه‌خوانیِ مرا گرم نمودی امشب روضه‌یِ آنهمه گُل ، آنهمه نیلوفر را آخرین حلقه‌یِ شب‌هایِ محرّم هستم شُکر اِی زَهر ندیدم سحری دیگر را باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده‌است باورم نیست تماشایِ تَنی بی سر را باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود دیدنِ سوختنِ چـارقَدِ دختر را غارتِ خود و عَلَم ، غارتِ گهواره و مَشک غـارتِ پیرهن و غارتِ انگشتر را ذوالجَناحی که زِ یالَش به زمین خون می‌ریخت نیزه‌هایی که رُبودند سَرِ اکبر را آه در گوشه‌ی ویرانه که دِق مرگ شدیم تا که همبازیِ من زد نَفسِ آخـر را کمکِ عمّه شدم تا بدنَش خاک کنیم بیـن زنجیر نهان کرد تَنی لاغر را چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم سرخ دیدم بدنش ، تکّه‌ای از معجر را حسن لطفی @deabel
چقدر ناله ی بی جان و بی صدا داری به زیر لب تو فقط ذکر ربنا داری گمان کنم که رسیده زمان پرزدنت که زهر کینه اثر کرده و نوا داری چه کرده با تو که اینگونه محتضر شده ای "شهادتین"به لب های خود چرا داری ؟؟ نفس کشیدنت آقا چه سخت تر شده است میان هر نفس خسته ات دعا داری کشانده پای تو را روبه قبله ، زهر جفا گمان کنم که شما درد بی دوا داری کنار بستر تو مادری عزا دارد که گشته غرق غم و نوحه و عزاداری لبان خشک تو ذکر " حسین " می گویند دوباره گریه و مرثیه را بنا داری هنوز هم تو به یاد سه ساله غمگینی هنوز هم به دلت داغ کربلا داری تو در لباس اسارت چه صحنه ها دیدی... چه زخم ها که تو از کعب نیزه ها داری دل شکسته ی من وقف ماتم تو شده شما هوای دل خسته ی مرا داری به خواب دیده ام آقا که مرقدی زیبا شبیه صحن و سرای امام رضا داری کبوتر دل من پرکشیده چون زائر به قصد مرقد خاکی حضرت باقر اسماعیل شبرنگ @deabel
بار بلا به شانه کشیدم به کودکی از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه دنبال عمه هام دویدم به کودکی آن شب که در مقابل من عمه را زدند فریاد الفرار شنیدم به کودکی عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی آن شب که درخرابه سر آمد میان مان چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی با کعب نی لباس همه پاره پاره شد بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست این را به گوش خویش شنیدم به کودکی در مجلس شراب که شخصیتم شکست من آستین صبر جویدم به کودکی قاسم نعمتی @deabel
در میان قنوت چشمانم عکس یک قبر خاکی افتاده سنگ غربت شکسته بغضم را دیده ام، صبر خود ز کف داده کاروان دل شکسته ی من ره سپار بقیع ویران است زائرم، زائر امامی که از غمش سینه بیت الاحزان است... با سلامی به محضرت آقا! پر کشیدم شبیه بال نسیم السلام علیک یابن شهید السلام علیک یابن کریم آسمان کبود چشمانم باز امشب بهانه می گیرد در جوار مزار خاکیتان مرغ دل آشیانه می گیرد روز و شب دارم این نوا آقا از چه بی بارگاه گردیدی؟! با هزاران مُرید درگاهت از چه رو بی پناه گردیدی؟! ای امامی که غربت ارث شماست! شعله می بارد از گلستانت!!! زهر کینه چه بر سرت آورد؟! پدر و مادرم به قربانت گر چه از زهر کینه می سوزی شعله های غم تو دیرینه است قدر کرب و بلا، بلا داری این همان راز آه آیینه است خاطرات درون ذهنت را نیمه شب ها مرور می کردی یاد غم های روز عاشورا پلک خود را نمور می کردی دیده ای در سنین کودکی ات بین گودال، جسم بی سر را چه کشیدی در آن غروب غریب تا شنیدی صدای مادر را ضرب سیلی و صورت نیلی ظلم های امیه را خواندی زیر لب با نوای جان سوزت روضه های رقیّه را خواندی لا به لای صدای تیر و کمان ناله های رباب می آمد‌ چه بلایی سر علی آمد؟ که حسین با شتاب می آمد . مشک سقّا و اشک اهل حرم گویی از حلقه اش نگین افتاد لحظه ها لحظه های غارت شد تا که عباس بر زمین افتاد محمد فردوسی @deabel
نینوا را سوزاند ناله‌ام عاقبت این بیتِ عزا را سوزاند به عبا پیچیدم میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند بازهم سوخت لبم کفِ آبی ، عطشم کربُبلا را سوزاند کربلا گفتم باز جگرم را نَفَسم را ، سر و پا را سوزاند شد غروب و گودال دیدم آتش همه‌جا را ، همه‌جا را سوزاند خیمه‌ای اُفتاد و بدنِ غرقِ به خونِ شهدا را سوزاند مشعلی روشن شد دامنِ دخترکی غرقِ دعا را سوزاند شعله تا بالا رفت گیسوانِ زِ سرِ نیزه رها را سوزاند وای از نامحرم حرمله باز دلِ عمه‌ی ما را سوزاند... نینوا را سوزاند حسن لطفی @deabel
من پنجمین ولی خداوند قادرم همنام مصطفی و ملقب به باقرم گنجینه ی علوم الهی است سینه ام از نسل سفره دار کریم مدینه ام مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم با یک نظر ز کار گره باز می کنم قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام شهر مدینه شاهد سائل نوازی ام همیان به دوش کوچه ام و ذره پرورم ناز گدای شهر به یک غمزه می خرم بانی روضه های غروب منا منم پرچم به دوش ماتم کرببلا منم من شاهد مصیبت عظمای عالمم من شاهد غریبی آقای عالمم سجاد زاده ام پسر مرد گریه ام من آشنای غربت هم درد گریه ام با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم از سرّ عشق بازی حق با خبر شدم آنان به کوی نسل الهی قدم زدند زیباترین منای خدا را رقم زدند دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود شخصیت امام زمان خرد می شود دور امام نیزه و شمشیر دیده ام در گودی گلو اثر تیر دیده ام دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود خنجر به دست شمر به گودال می رود زهرا کنار پیکرش از حال می رود چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای روی ضریح سینه ی جدم پرید وای این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است گودال بوسه گاه خصوصی زینب است قاسم نعمتی @deabel
نور است بر مدار تو یا باقرالعلوم خورشید ریزه خوار تو یا باقرالعلوم هستی است در تصرف دست اشاره ات "جبر" است اختیار تو یا باقر العلوم در جبهه ی جهاد ، علی ذوالفقار داشت علم است ذوالفقار تو یا باقر العلوم تا که یزید خطبه ی غرای تو شنید شد مات اقتدار تو یا باقر العلوم آقا شنیده ام که در اندوه و درد بود «یا فاطمه» شعار تو یا باقر العلوم باغ وجود در غم تو شد سیاهپوش تا شد خزان بهار تو یا باقرالعلوم تنها نه من که خاطر هفت آسمان شده است آشفته ، بیقرار تو یا باقر العلوم سر می کشد ز سینه ی من شعله های آه دل گشته داغدار تو یا باقر العلوم گلقطره های پرپر اشک مرا ببین همراه جان ، نثار تو یا باقر العلوم طوف بقیع و تربت افلاکی تو را خواهم ز کردگار تو یا باقر العلوم شعر "کمیل" را ز محبت قبول کن لطف و صفاست کار تو یا باقر العلوم کمیل کاشانی 🆔 @deabel
ای سائل مهر تو نجوم ادرکنی ای قاتل تو هشام شوم ادرکنی قبرت به بقیع ، قبله ی حاجات است یا حضرت باقر العلوم ادرکنی 🆔 @deabel
🌷 امام صادق (عليه السلام) : 🌸 إذا تابَ العَبدُ تَوبَةً نَصوحا أحَبَّهُ اللّه ُ ، فَسَتَرَ عَلَيهِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . ☘ هرگاه بنده خالصانه توبه كند ، خداوند او را دوست مى دارد و گناهانش را در دنيا و آخرت بر او مى پوشاند . 📖الكافي،ج۲،ص۴۳۰،ح۱ 📖ثواب الأعمال،ج۱،ص۲۰۵ 📖مشكاة الأنوار،ص۱۱۱ 📖بحار الأنوار،ج۶،ص۲۸،ح۳۱ ☀️ @deabel
133_امام محمد باقر سلام الله علیه می سوزد جگر امام مظلوم می گرید بقیع بر باقرالعلوم کشته شد مسموم بی جرم و گناه یا صاحب الزمان آجرک الله با اشک ملائک شسته شد تنش پیراهن نمازش شد کفنش می سوزد خورشید بر سر زند ماه یا صا حب الزمان آجرک الله ده سال از داغ او منی بگرید بر وارث کرببلا بگرید کعبه پوشیده جامه ی سیاه یا صاحب الزمان آجرک الله میثم مومن نژاد @deabel
252 _شهادت امام محمد باقر علیه السلام زمزمه ، واحد ، شور خون گریه کن از ماتم من شهر مدینه سینه بزن از آنچه مرا هست به سینه ای وای غریبم.... دشمن به دل زخمی من زهر ستم ریخت هی داغ به داغم زد و هی غم روی غم ریخت ای وای غریبم...... افتاده شرر بر جگرم ، سوخت تن من گردیده کفن بر بدنم پیرهن من ای وای غریبم.... دیدم به تن غرق تبی سلسله بستند زنجیر به دست من و یک قافله بستند ای وای غریبم...... جا دارد از این غصه دل سنگ بگیرد من دیده ام از فرط عطش ، طفل بمیرد ای وای غریبم..... من دیده ام از نوک سنان لاله چکیده زهرا شد عزادار بر آن راس بریده ای وای غریبم...... @deabel
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
با چشمهای پرآب قحطی آب دیدم من دشت کربلا را همچون سراب دیدم مانند یک کبوتر من را اسیر کردند بر بال کوچک خود رد طناب دیدم هر شب شبیه شمعی بی تاب گریه کردم پروانه سوخت ازبس آتش بخواب دیدم آتش گرفت خیمه آتش گرفت دامن آتش گرفت معجر من اضطراب دیدم هفتادودو ستاره یک ماه و مشک پاره خورشید کربلا را در آفتاب دیدم هر صبح و شام جانم آمد به لب که در شام زخم زبان شنیدم بزم شراب دیدم دلخسته ام از این دهر آسوده ام کن ای زهر من میروم از این شهر ،خیلی عذاب دیدم مجتبی عسکری @deabel