#شیخ_رجبعلی_خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید :
« یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛
#حسین جان !
ای کاش روز #عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به #شهادت میرسیدم.
وقتی اینگونه آرزو می کند، می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ.
شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد
.
وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد.
او #امام_حسین ع را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند:
#شیخ_رجبعلی !
روز #عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم میبارید؛ ولی هیچ کدام جا خالی نکردند
و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند، دیدی که چگونه از دست این تگرگها فرار کردی.
مگر میشود هر کس ادعای #عشق والا را داشته باشد؟
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین