#شب_دهم
#عاشورا
#حضرت_اباعبدالله_الحسین ۱
از زبان زینب الکبری سلام الله علیها:
کوفه تا ريخت سرت، معجر من ریخت به هم
خنجری برق زد و مادر من ریخت به هم
بر دلم از لب تو، داغ مناجات گذاشت
خنجری سر به سر خشکی رگهات گذاشت
نیزهها دور و برت قهقه سر می دادند
بابت زخم گلوی تو نظر می دادند
دشت را از سر جنجال به هم ریخته اند
پیکرت را ته گودال به هم ریخته اند
از به هم ریختنت، خیمه به هم ریخت حسین
گلّه ای گرگ گرسنه به حرم ریخت حسین
بهترین خاطره در پنجه ی جلادی رفت
آن النگو که سر عقد به من دادی، رفت..
نشد آخر تن عریان تو مستور کنم
چادرم نیست برایت کفنی جور کنم!