eitaa logo
"بیست‌و‌دومِ دسامبر"
54 دنبال‌کننده
12 عکس
14 ویدیو
0 فایل
احوالات دخترکی سرسبز و امیدوار؛در جریان رودِ خیال...✨🌚 {https://daigo.ir/secret/3892357148} با جان و دل شنوای سخنان شما هستم:) کپی؟فور قشنگ تره دوستِ‌من!
مشاهده در ایتا
دانلود
تازه فهمیدم تمام این مدت که ازش طرفداری می‌کردم، وقتی حرف بدی راجبش می‌شنیدم تکذیب می‌کردم و همیشه خوبی هاش رو به بقیه می‌گفتم؛ خود اون فرد بدترین حرف ها رو پشت سر من به بقیه می‌گفته... آره آره، دنیا جای جالبیه!
امروز یک صفحه از دفترم پیدا کردم که تاریخ نداشت، اما میدونم برای مهر یا آبان امسال بوده.چندین و چند بار متنی که نوشته‌ بودم رو خوندم؛درسته زمان خیلی زیادی از نوشتنش نگذشته بود،شاید حداکثر ۶ ماه!ولی فهمیدم در همین مدت کم خیلی تغییر کردم،شاید هنوز دغدغه‌ای که در اون زمان داشتم در ذهنم باشه اما مثل قبل ذهنم باهاش درگیر نیست و از این موضوع خیلی خوشحالم:)) فهمیدم گذر زمان هر غیرممکنی رو ممکن میکنه...
چیزی را کم دارم، شاید امید، شاید فراموشی، شاید یک دوست و شاید خودم را... _محمود درویش
دبیر عربیمون>>> آخه چطوری میتونه انقدر گوگولی و مهربون و صبور باشه:))))
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ممنون که نجات دهنده ما از اقیانوس اندوه هستی:)))
چرا همیشه به اتفاقات بد توجه کنم؟ اتفاقا بعضیا وقتی نیاز داشتم پیشم بودن،وقتی کمک لازم داشتم کمکم کردن،آدم امنی برام بودن،به موقع حواسشون بهم بوده،بهم لبخند هدیه دادن،بهم انرژی دادن،بهم امید بخشیدن،بهم انگیزه دادن،بهم اعتماد به نفس دادن،خوشحالم کردن،درکم کردن،مشوقم بودن و تا همیشه بهشون مدیونم و خدارو بابت وجودشون چه در زمان گذشته و چه در زمان حال و آینده شکر میکنم.حتی اگر روزی من رو فراموش کنن من از یاد نمی‌برم که چه کسی در چه زمانی کنارم بوده و چه کسی در چه زمانی حتی برای لحظه ای حالم رو بهتر کرده و ای کاش بتونم تا دیر نشده برای افرادی که درحال حاضر در کنارم هستن جبران کنم و برای افرادی که دیگه نیستن همیشه دعاهای قشنگ میکنم به امید اینکه بتونم حتی ذره‌ای از کارهاشون رو جبران کنم:))) _از میان واژگان اعماق قلبم
من نقاشی میکشم چون فکر می‌کنم اینطوری بتونم بدون نیاز به کلمات درک بشم ...! _از نامه‌های ونگوگ به برادرش
در اتاقم نشسته بودم و بدون هدف طرح‌هایی بر روی کاغذ رسم میکردم.ناگهان با مادرم تماس گرفتند و گفتند تصادف کرده‌ای و حال راهی بیمارستان هستی! ترس و استرس عجیبی وجودم را فرا گرفت، هنگامی که دست بر دعا افراشته بودم با خود می‌گفتم مانند دفعه‌ی قبل که به سلامت برگشتی این دفعه هم به سلامت برمی‌گردی ،من امیدوارم،تو مرا تنها نمیگذاری:) به وقت شب هنگامی که سر بر بالش نهادم نتوانستم حتی برای لحظه‌ای چشمانم را ببندم و صبح فردا...؟ در آن زمان برای اولین بار یکی از عزیزانم را از دست دادم،برای اولین بار این حس را تجربه کردم،برای اولین بار به این دلیل گریه کردم... در آن لحظه تنها با خود تکرار میکردم:تو همیشه باعث امیدواری دیگران بودی،من امید به زندگی را از تو آموختم،چه شد که این همه آدم را ناامید کردی؟ لبخندی که همواره به من هدیه میدادی،از روی لبانم محو شد و گردوغبار غم و غصه جای آن را خالی نگذاشت... احوالم در آن لحظه غیرقابل توصیف بود،تابستان امسال بدترین تعطیلات عمرم بود،زمانی که فکر می‌کردم بدتر از این نمی‌شود فهمیدم چرا که نه؛ البته که می‌شود، زندگی سرشار از اتفاقات غیرمنتظره است! تازه مفهوم جمله‌ی«خاک بگیرد دیگر پس نمی‌دهد» را متوجه شده بودم. تنها آرزویم در آن لحظه این بود که ای کاش تمامی اتفاقات کابوس باشد،سپس از خواب بیدار شوم اما کابوس ها گاهی به واقعیت می‌پیوندند... شنیده‌ام به خواب خیلی از افراد آمده‌ای اما به خواب من نه،می‌شود شبی به خواب من هم بیایی تا تنها یک بار دیگر صدایت را بشنوم؟ حال تنها یک عکس و هزاران خاطره از تو برایم باقی مانده است،خاطراتی فراموش نشدنی:))) _از میان واژگان اعماق قلبم
وقتی که زندگی من دیگر چیزی نبود، هیچ‌چیز به جز تیک‌تاک ساعت دیواری، دریافتم باید دیوانه‌وار دوست بدارم کسی که مثل هیچ کس نیست:) _فروغ فرخزاد
کاش دو نفر بودم یکی کار‌هام رو انجام می‌داد یکی می‌تونست با خیال راحت بخوابه
گفت تو خیلی بی‌رحمی و باید شغل هایی که نیاز به آدمای بی رحم داره انتخاب کنی و من فکر نمی‌کردم آدم بی‌رحم و نامهربونی باشم! برداشتی که آدما ازم دارن خیلی جالب و برخی اوقات عجیب و ناراحت کننده است اما از طرفی دوست دارم بدونم از نظر دیگران چطور آدمی هستم _از سری متن های«با من آشنا شوید»پارت اول