eitaa logo
دیباج
88 دنبال‌کننده
379 عکس
53 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
دیباج
✅دیباج چهل و پنجم 🔸 ای رَشکِ ماه و مشتری!
میلاد قمر بنی هاشم اباالفضل العباس ابن امیر المؤمنین علی علیه السلام، مبارک باد!
✅از سخن بزرگان 🔸اندازه نگه دار که اندازه نکوست! خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد. نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند. درشتی و نرمی به هم در به است چو فاصد که جراح و مرهم نه است درشتی نه گیرد خردمند پیش نه سستی که ناقص کند قدر خویش نه مر خویشتن را فزونی نهد نه یکباره تن در مذلت دهد شبانی با پدر گفت: ای خردمند مرا تعلیم ده پیرانه یک پند بگفتا: نیکمردی کن نه چندان که گردد خیره گرگ تیز دندان @Deebaj
از کلام اهل بیت علیهم‌السلام 🔶بهترین نام 📌امام سجاد عليه‌السلام فرمود: روزى كه معاويه مروان حكم را بر مدينه گماشت و براى جوانان قريش حقوقى معين نمود، من رفتم. مروان اسم مرا پرسيد: گفتم: على. گفت: پس اسم برادرت؟ گفتم: على. گفت: على و على؟ (پدرت چه قصدى دارد كه نامى جز على بر فرزندانش نمى‌گذارد؟!) 📌امام سجاد عليه‌السلام می‌فرمايد: به خانه برگشتم و سخن مروان را براى پدرم بازگو كردم، پدرم فرمود: اگر حتى صد فرزند برايم بود؛ دوست‌ داشتم بر هيچ‌يك نامى جز على ننهم. •کافی‌شریف، جلد۶، صفحهٔ۱۹• @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔶منطق ماشین دودی 📌یکی از دوستان ما که مرد نکته‌سنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت‏، اسمش را گذاشته بود: منطق ماشین دودی! می‏گفتیم منطق ماشین دودی چیست‏؟ می‏گفت من یک درسی را از قدیم آموخته‌ام و جامعه را روی منطق ماشین‏دودی می‏شناسم. وقتی بچه بودم منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن وقتها قطار راه آهن به‌صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران – شاه عبدالعظیم بود. من می‏دیدم که قطار وقتی در ایستگاه ایستاده، بچه‌ها دورش جمع می‏شوند و آن را تماشا می‏کنند و به زبان حال می‏گویند: ببین چه موجود عجیبی است! معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قایل هستند. تا قطار ایستاده بود با یک نظر تعظیم و تکریم و احترام و اعجاب به آن نگاه می‏کردند. تا کم‌کم ساعت‏ حرکت قطار می‏رسید و قطار راه می‏افتاد. همین که راه می‏افتاد بچه‌ها می‏دویدند، سنگ برمی‏داشتند و قطار را مورد حمله قرار می‏دادند. من تعجب‏ می‏کردم که اگر به این قطار باید سنگ زد چرا وقتی که ایستاده، یک ریگ کوچک هم‏ به آن نمی‏زنند و اگر باید برایش اعجاب قائل بود، اعجاب بیشتر در وقتی است که حرکت می‏کند! 👇
📌این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این‏ قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن‏ است مورد احترام است. تا ساکت است مورد تعظیم و تجلیل است، اما همین‌که به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمی‏کند، بلکه سنگ است که بطرف او پرتاب می‏شود و این نشانه یک جامعه مرده است، ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه‏ ساکت، متحرکند نه ساکن، باخبرترند نه بی‏خبرتر. پس این‌ها علائم حیات و موت است. البته این‌ها، دو علامت بارزتر و مشخص‌تر حیات بودند که عرض کردم والا علائم دیگر هم زیاد دارد. @Deebaj
دیباج ۱۷۹ 🔶واژگان واژگون 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌بچه که بودیم، میوه‌ها طعم دیگری داشتند و غذاها مزه‌ای خوش‌تر. غروب که خسته از بازی و شیطنت‌های کودکانه، پا به درگاهی خانه می‌گذاشتیم، عطر برنج اصیل ایرانی که مادر در دیگ مسی ریخته و روی اجاق گذاشته بود، هوش از سرمان می‌برد. شب‌ها در پرتو نور چراغ گردسوز جمع می‌شدیم. گردسوز با چارپایایه‌ای که قدش کمی از قد لامپ چراغ کشیده‌تر بود، احاطه شده بود. قُل‌قُل قابلمه کوچک خورشتی که مادر آن را روی حلقه بالایی چهارپایه گذاشته بود، آهنگی ملایم و دلنشین داشت. پدر برایمان قصه می‌گفت و مادر پُکی به قلیان می‌زد و سیب‌های خوش‌طعم و رنگ را برای مربا پوست می‌کند و ریزریز می‌کرد. دود تنباکوی قلیان هم آمیخته به رایحه‌ای تند بود که حالا، جز زمانی که برای دست‌بوسی مادر می‌روم، برایم تکرار ناشدنی است. 📌خلاصه، همه چیز رنگ و طعمی ویژه داشت، حتی نشستن‌هایمان دور هم. تلویزیون نداشتیم. قصه‌های تکراری پدر را از بر شده بودیم؛ اما باز هم دوست داشتیم آنها را بارها و بارها بشنویم. همه چیز اصل و به قول امروزی‌ها فابریک بود، نه بدل و فیک.👇
📌در آن دوران، گویی واژه‌ها نیز طعمی دیگر و معنایی ژرف‌تر داشتند. قسم‌ها اعتبار داشت، قول‌ها و عهدها پشتوانه داشت، نگاه‌ها با حرمت آمیخته بود و زبان‌ها از پس پرده حیا چهره به سخن می‌گشودند؛ اما امروزه، و به‌ویژه با گسترش چندرسانه‌ای، آن طعم و آن ژرفا در کاربرد واژگان؛ چه در گفتگوهای معمولی و چه در نوشته‌های علمی، نه به مشام جان می‌رسد و نه در آینه دل انعکاس می‌یابد و آن حرمت و حیا جای خود را به سبک‌سری، بدزبانی و وقاحت داده است. 📌نه شعرها و غزل‌ها دیگر آن طعم و رایحه را دارند و نه قصه‌ها و حکایت‌ها آن شیرینی و ملاحت را. همه چیز به قیر سیاست، اندوده شده و طعمی دیگر یافته است. واژه «آزادی» دیگر آن معنای اصیلش را تداعی نمی‌کند و اصطلاح «حقوق انسان» از آن معنای بلندش تهی شده است! هر که در هوای استشمام «بوی سیب» زندگی باشد، مشامش از رایحه فریبنده و البته کُشنده «ایسم»های گمراه‌کننده، آکنده می‌شود تا جایی که دیگر عطر خوش حقیقت، مشام جانش را نمی‌نوازد. 📌در این زمانه، به‌حقیقت، واژگان، واژگون شده‌اند! @Deebaj
✅تا توانی دلی به دست آور! دل به دست آور که حج اکبر است از هزاران کعبه، یک دل بهتر است کعبه بنیاد خلیل آزر است دل نظرگاه جلیل اکبر است @Deebaj
از دیگران 🔶فریــــاد سکـــوت سکوت و دم‌فروبستن نیز نوعی فریاد است؛ داری عمقی بیشتر و نیز نسبت به کرامت انسان، شایسته‌تر! @Deebaj
✅از دیگران 🔶ترک آسایش 💢اگر آدمی جرات دورشدن از کرانه را نداشته باشد، نمی‌تواند به اقیانوس‌های نو دست یابد. ✍آندره_ژید @Deebaj
از دیگران 🔶جهنم کجاست؟ شخصی جهنم را اینطور برایم تعریف کرد: در آخرین روز زندگیت روی زمین آن شخصی که از خودت ساختی، شخصی را که می‌توانستی باشی ملاقات خواهد کرد... @Deebaj