هدایت شده از مَبهوتْ³¹⁵
#عزیزم_حسین
#صاحب_عزا
شَصت و نه شب گذشته و
حالا هرجور حساب میکنم
میبینم یکبار زندگی..
برایِ عاشق و آوارهی تو بودن کم است !
تو خودت شاهدی که کنار تو ...
خوش گذشته به ما...
هر سحر که خستهیِ روضه بودیم و..
خسته از روضه .. نه !
هر نفس که به ذکر تو گذشت و ..
به ذکر غیرِ تو .. نه !
هر صبح که کربلا شب میشد و ..
جای دیگر... نه !
پیشِ تو حسینجان ...
خیلی خوش گذشته به ما !..
کسی که حالش با تو خوب است ..
برای این حالِ خوبی که گذشته .
مُزد نمیخواهد و درعوض..
عذر میخواهد از تو ..
که مثلِ همیشه ...
بضاعتش ... کم بود و...
کم گذاشت برایَت ...
ما این شصت و نه شب ..
قلبهای مان را سرِ دست گرفتیم ...
تا بگوییم :
دوستت داریم ..
هم تو را ...
هم صاحبعزایِ این غم غریبانه را ..
فقط آمدیم بگوییم :
یاایهاالعزیز !
سرت سلامت؛ عمرت دراز باد ..
فدای چشمهای ..
به اشك و خون نشستهَت..
فدایِ قلبِ مُضطرِّ شکستهَت !
به مثلِ امشبی هم یاصاحبي...
دلم را ... اشکهایم را ..
پیراهنِ سیاه و .. شالِ عزایم را ..
امانت میهم دستِ تو ..
تا مُحرّم سالِ بعد ؛..
لطفاً خودت هوایِ اشکهایم را ..
داشته باش و ..
حلالم کن !
پ.ن۱:
يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ !...
مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ ...
وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ ...
فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ ...
وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ..
پ.ن۲:
همهیِ روزهایِ سالَم را ..
نذر کردم بمیرم از غم تو
آه شرمندهَم عزیز دلم ..
سیصد و شصت و پنج بار کم است !
دلتنگِ نگاهت