کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملالانگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینهام پردرد میشد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ میزد
وه، چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگآمیز بودم
شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی
در کنار قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمهی من
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم میریخت بر دلهای خسته
پیش رویم
چهرهی تلخ زمستان جوانی
پشت سر
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینهام
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
کاش چون پاییز بودم، کاش چون پاییز بودم.
|فروغ فرخزاد
هدایت شده از 'پریزاد غزل'
دافنه دوموریه تو رمان ربه کا میگه:
«روزی با خود فكر می كردم اگر او را با غريبه ای ببينم، دنيا را به آتش می كشم. اما، امروز حاضر نيستم كبريتی روشن كنم تا ببينم او كجاست و چه می كند.»
هدایت شده از 'پریزاد غزل'
مرد را انسان معنی میکنند و زن را مونث و هرگاه زنی مثل انسانها رفتار کند، میگویند از مذکر تقلید کرده است.
شاعرِ آیینهها
امروز؛ #پادکست
مهم این نیست که ما چه کسی هستیم؛ مهم اینه که به چه کسی دائم داریم تبدیل میشیم.
شاعرِ آیینهها
مهم این نیست که ما چه کسی هستیم؛ مهم اینه که به چه کسی دائم داریم تبدیل میشیم.
هر بار که ما به سادگی تن میدیم، داریم به خودمون، مغزمون و کسی که میتونیم بشیم خیانت میکنیم
شاعرِ آیینهها
هر بار که ما به سادگی تن میدیم، داریم به خودمون، مغزمون و کسی که میتونیم بشیم خیانت میکنیم
پس شاید بهتره موسیقی های فاخر تری گوش بدیم، کتاب های پیچیده تری بخونیم و بیشتر فکر کنیم.