eitaa logo
شاعرِ آیینه‌ها
264 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
24 ویدیو
1 فایل
در بهبه‌ی جریان بی‌روح اطراف؛ من زندگی می‌کنم در اعماق جنگل ذهنم! در اینجا همه پیمان می‌بندیم برای باهم بودن، ما‌ گوش می‌سپاریم به‌موسیقی طبیعت، قدم‌ می‌زنیم در میان پیچک‌های سبز‌رنگ ‌و سرمی‌کشیم فنجان‌تلخ زندگی را؛
مشاهده در ایتا
دانلود
این چند روزه واقعا عجیب شدم.
دیزی دارکر واقعا خفن بود.
شاعرِ آیینه‌ها
دیزی دارکر واقعا خفن بود.
هرچی هم اگاتا کریستی بخونی؛ نمیتونی آخرشو حدس بزنی.
بعضی دردا هست که هرچقدر که سعی کنی فراموشش کنی، باز هم تازه میشه. هر چقد دفنش کنی باز از میون خاک سر باز میکنه میاد بیرون.
گفتار زیاده، حال تایپ کردنش نیست.
آه ای عزیز من هنوز اینگونه می‌اندیشی که آیا از نخست همه‌چیز چون کنون بوده است؟ نه! همه چیز از جایی شروع شد که بی آنکه کسی از غفلت سر برآورد و بفهمد، تمام ریشه های در زمین از درختانی از جنس نور نبودند. کم کم وزش نسیم به پیشِ رو با درد رهسپار شد. اندک اندک، پیچکی مرموز بر زمین رویید. وجه تاریک انسان بر دیگر موجودات سایه انداخت‌. گونه‌ای عجیب ریشه دواند در خاک پاک این هستی، و چون لکه ای سیاه بر آب زلال جهان پاشیده شد. جنایات؛ بی رحمی ها و همه چیز از مغزی ریشه میگرفت که به خیال خود با افکاری پاک مذین شده بود. قایبل ها پای میگذاشتند بر روی اجساد هابیل ها و خون کُره را در بر میگرفت. خون؟ جسد؟ جنگ؟ فقر؟ هیچ یک ترسناک نیست در مقابل جنونی که از انسان ها پا میخیزد. انسان ها و مغز ها و هزاران لایه که هر کدام در میان خود فکری نهان داده است که قتل در برابر آن هیچ است. اما قومی دیگر از مرگ میهراسند...مرگی که پوچ است. گویی تله ایست. تله...که نمی میدانند چه میتوانند بکنند قوم انسان ها که هم درد هستند هم درمان. ایا تو میدانی؟ ایا باز هم از خونی میهراسی که جز رنگی برای پوشش افکار پلید انسان ها نیست؟ نمیگویم نترس. اما بهراس از آنچه که انسان با ذهنی میسازد که ویرانیی برای هر آنچه است که سالم است. به راستی که انسان ها، جنایتی هستند در حق بشریت.
تویی که کلمه‌ی جمع رو هم جمع میبندی، از ادبیات فارسی صحبت نکن.