eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
915 ویدیو
22 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است! اکسیر من! نه این که مرا شعرِ تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است ۳روز https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
درس هایی از وصیتنامه: جهاد و شهادت طلبی ❣️برای رضای خدا در جبهه مقدس اسلام با دشمن رسول الله کارزار می‌کنم و آن قدر به مبارزه ادامه می‌دهم و اگر در این راه کشته شوم سعادتی بزرگ نصیب من شده است. پاسداشت و حرمت خون شهدا ❣️از بستگان و دوستان می‌خواهم که از خون من و دیگر شهداء که برای رضای خدا به پای نهال انقلاب اسلامی ریخته می‌شود و برای رشد اسلام عزیز است، به نفع اسلام بهره‌برداری کنند؛ مبادا از خون شهدا و از شهادت ما در جهت شهرت  وآوازه نام اشخاصی شخصیت طلب و و جاه طلب استفاده شود. حفظ حجاب ❣️آگاه باشید که حجاب شما کوبنده‌تر از سلاح رزمندگان اسلام است و حجاب به شما عزت و عظمت می‌بخشد؛ بی‌اعتنائی نسبت به مسئله حجاب بی‌حرمتی به خون پاک هزارها شهید و معلول ایرانی می‌باشد و فردای قیامت شهدا پیش رسول خدا و ائمه معصومین از شما شکایت خواهند کرد، پس به حجاب اهمیت بیشتری دهید. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
رئیس دفتر و همراه همیشگی   می‌گفت: روزی در منطقه‌ای در سوریه حاجی خواست با دوربین دید بزنه، خیلی محل خطرناکی بود. من بلوکی را که سوراخی داشت بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه. همین که گذاشتمش بالا، تک  تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما. حاجی کمی فاصله گرفت. خواست دوباره با دوربین دید بزنه که این بار، گلوله‌ای نشست کنار گوشش روی دیوار، خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه‌ای شدیم برای تجدید وضو، احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست؛ به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند. بعداز این اتفاق حاجی به من گفت: حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم، اما حیف... روایت کننده: سردار محمدرضا حسنی سعدی  در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۹۸ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دوبرابر شدن غصه تنهایی نیست؟ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
استقامت رودخانه دل صخره ای را میشکافد نه بخاطر قدرتش! بلکه ب خاطر پایداریش! ‌ چهار نفر ‌در این تصویر به شهادت رسیدن ‌ خوشا به حالشون ‌ ان شاالله تمام آرزومندان به آرزوشون خواهند رسید ‌ از سمت راست به چپ شهدای مدافع حرم: https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج قاسم: ما به مردم قول دادیم ببریمشان کربلا. ولو اینکه با دادن خونمان باشد... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
ناله نيمه شب  تاريكي شب و سرماي زمستان چادرهاي پشت پادگان كرخه را در خود فرو برده است. نيمه‌هاي شب بودكه با صداي ناله جان سوزي از خواب بيدار شدم. حواسم را جمع كردم.  صداي گريه‌اي كه از چادر بغليمان (حسينيه گردان) مي‌آمد با زمزمه حزيني همراه بود « الهي العفو، الهي العفو» صاحب صدا با سوز عجيبي از خدا بخشش را طلب مي‌كرد آن سان كه گمان مي‌كردي پيري بار گناه هشتاد ساله‌اش را بدوش مي‌كشد اما زمزمه او با حلاوت خاصي همراه بود بطوريكه زبان شنونده راهم بي اختيار با خودهمراه كرد.  به ساعتم نگاه كردم نيم ساعت به اذان صبح را نشان مي‌داد. از جا بلند شده و فانوس به دست سراغ موتور برق رفته و مشغول روشن كردن آن براي پخش قرآن و اذان صبح شدم. دستگاه اشكال داشت.  عجله داشتم تا با روشن كردن چراغهاي حسينيه آن زاهد شب را بشناسم. به سختي با هندل دستگاه كلنجار مي‌رفتم كه سنگيني دستي را بر روي كتفم احساس كردم: «سلام برادر، مثل اينكه اشكال دارد بگذار من هم كمكت كنم. به طرف صدا برگشتم.رضا كعبه زاده از بسيجيهاي گروهان بود.  در حاليكه همه‌اش در فكر حسينيه و صاحب ناله بودم، با بي اعتنايي كمك او را پذيرفته و بهر شكلي بود موتور برق روشن شد. بدون معطلي نفس نفس زنان به سمت حسينيه رفتم.
حماسه جنوب،شهدا🚩
❣ ناله نيمه شب  تاريكي شب و سرماي زمستان چادرهاي پشت پادگان كرخه را در خود فرو برده است. نيمه‌هاي ش
❣ مي دانستم صداي نيمه شب از قسمت جلوي حسينيه بود با روشن شدن چراغها، نزديك محراب، تنها سجاده كوچكي ديده مي‌شد اما سجاده نشنيني نداشت. يعني چه؟كجا ممكن است رفته باشد؟ به بهانه روشن كردن راديو و پخش اذان خود را همانجا مشغول كردم و زير چشمي هم نگاهي به آنجا داشتم. لحظاتي بعد به عقب كه نگاه كردم يك بسيجي را ديدم كه اوركتش را روي سركشيده و پيشانيش را بر همان مهر گذاشته است. كلاه اوركت مانع ديدن چهره‌اش بود من هم كه كنجكاوي و عطشم بيشتر شده بود، به سرعت وضوگرفته و مجددا برگشته و در كنار او نشستم.  حسينيه گردان هم كم‌كم در حال پر شدن بود. با گوشه چشمم نيم رخش را ديدم تعجب كردم همان رضا بود فرمانده دسته حمزه كه دسته‌اش در گردان اول بود و قرار است نيروهايش نوك پيكان درعمليات باشند.  عرق شرم بر پيشاني ام نشست و از خود بدليل بي توجهي ام به او (درروشن كردن موتور برق ) بدم آمد. ظهر آن روز رضا را در محوطه اردوگاه در حال به خط كردن دسته‌اش ديدم گويي يك نظامي محض است، با تمام نظم و انضباط لازم. پس از روبوسي در حاليكه او را بغل كرده بودم گفتم: «التماس دعا شب كار».  بدون اينكه به روي خود بياورد گفت: «شايد شبي باشد اما كاري نيست! بار گناهم مرا از نفس انداخته و مگر نظر لطف خدا شامل حالم شود».  عمليات بدر كه شروع شد او از اولين كساني بود كه پايش به سيل بند دشمن رسيد پاكسازي خط شروع شده بودكه يكي از عراقيها دم درب سنگر او را به رگبار بسته و خدانظر لطفش را...!  پيكر مطهرش را كه ديدم آنقدر آرام بودكه به ياد آيه «يا ايتها النفس المطمئنه...» افتادم. جثه لاغرش حكايت از تصفيه كامل داشت و آتش آن دعاهاي نيمه شب هيزم گناهي براي او باقي نگذاشته بود. اما صاحب اين قلم همچنان آن بارهيزم را به دوش مي‌كشد و حسرت آن سوز و ناله نيمه شب و الهي العفوها به دلش مانده است و از آن بدتر گاهي حسرت نماز صبح... از بيداري‌هاي قبل از نماز چيزي باقي نمانده.‌ اي كاش در برابر خواب صبح مقاومتي بود. فاصله ما با شبهاي نوراني جبهه از اينجاست تا ثريا.... ياران! مستحبات از كف رفته است لااقل واجبات را دريابيم! ❣   علی عمیره https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... ما ملت شهادتیم؛ ما ملت امام حسینیم! بپرس؛ ما حوادث سختی را پشت سر گذاشته‌ایم. بیا! ما منتظریم. مرد این میدان ما هستیم برای شما. یاد و نامت تا ابد در دلهامان زنده خواهد ماند 🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1