❣به او گفتم کار درستی نیست دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشی ، بیا شهرضا یک خانه برایت بخرم . گفت : نه ، نه ! حرف این چیزها را نزن ، دنیا هیچ ارزش ندارد شما هم غصه مرا نخور ، خانه من عقب ماشینم است ، باور نمی کنی بیا ببین . همراهش رفتم در عقب ماشین را باز کرد : سه تا کاسه ، سه تا بشقاب ، یک سفره پلاستیکی ، دو تا قوطی شیر خشک بچه و یک سری خورده ریز دیگر . گفت : این هم خانه … دنیا را گذاشته ام برای دنیا دارها ، خانه هم باشد برای خانه دارها .
#شهید_ابراهیم_همت
@defae_moghadas2
❣
❣خاطرات شهید حبیبالله جوانمردی
{{شهید ۱۶ سالهی انقلاب اسلامی}}
🌷 #شهید_شاخص
سال ۱۴۰۳ استان خوزستان
📚 #کتاب_حبیب_خدا
📖 صفحه 17 و 18
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨
🔸یکی از خانمهای محل دختر به دنیا آورده بود. خودش و شوهرش و بچههایش آدمهای درست و حسابی نبودند و مقداری غَل و غَش داشتند. خانوادتاً از امام خمینی و روحانیت بیزار بودند و سنگ شاه و رژیمش را به سینه می زدند. با اینکه از دختر خوششان نمیآمد، اما نمیدانم چطور شد و کی زد پسِ کلّهشان که آمدند و تو محل شیرینی پخش کردند.
🔸آن روز خودم و حبیبالله توی کوچه ایستاده بودیم. یکی از افراد همان خانه آمد و برای ما شیرینی آورد. تا تعارف کرد به من، سریع دست دراز کردم و یکی برداشتم و گذاشتم توی دهانم. به حبیبالله که تعارف کرد چیزی بر نداشت. به نشانهیِ میلی ندارم و ممنون، سری تکان داد و بعد هم آن طرف رفت.
🔸او که رفت حبیبالله نگاهی بهم انداخت و گفت: رحمان. برا چی شیرینی برداشتی؟! گفتم: مگه مشکلی داره؟ بچهشون به دنیا اومده دیگه. انگار ازم انتظار نداشت این حرف را بزنم. گفت: بچه به دنیا اومده که به دنیا اومده. بهش میگفتی مبارک باشه. من میگم چرا شیرینی برداشتی؟!
🔸ندانستم منظورش چیست. گفت: رحمان. این یارو رو که خودت میشناسی. مخالف صد در صدِ امام خمینیه. خیلی هم آدم مشکلداریه. احتمال ندادی کسی که اینجوریه، ممکنه حلال و حروم نکنه و اموالش مخلوط به حرام باشه؟! لحظهای فکر کردم و گفتم: چرا. احتمالش هست. گفت: پس از این به بعد دست به مالی که شبههناکه نزن. مطمئن باش در جان و روح و اعمالت تأثیر می ذاره!
🔸یک بار هم عدهای از اهالی محل پول گذاشته بودند روی هم و توی یک دیگ بزرگ، آش شلهقلمکار درست کرده بودند. همهیِ همسایهها هم میآمدند توی کوچه و کاسهشان را پر از آش میکردند.
🔸بوی آش، کوچه و محله را حسابی برداشته بود. آدم خودبهخود دهانش آب میافتاد. من هم تا بو بردم توی محله چه خبر است، کاسهای برداشتم و سریع رفتم که از قافله عقب نمانم. توی کوچه که آمدم حبیبالله را دیدم. با خودم گفتم حتماً حبیبالله هم حسابی هوس خوردن کرده.
🔸همینطور که از کنارش رد شدم گفتم: حبیبالله. همینجا وایسا. الان برا هر دومون آش میارم که بزنیم تو رگ. رفتم و کاسهام را پر کردم و آمدم سمت حبیبالله. نگاهی به من کرد و نگاهی به آنچه توی دستم بود.
🔸چون با هم خیلی پسر خاله بودیم و میدانست ظرفیتش را دارم و ناراحت نمیشوم، کاسه را از دستم گرفت و رفت آن را توی دیگ بزرگ ریخت. با تعجب نگاهش کردم. آرام گفتم: چرا آشها رو ریختی تو دیگ حبیبالله؟ گفت: رحمان. همهی همسایهها روی هم پول گذاشتهاند برا این آش. یکی و دو تا خونواده نیست که بدونیم کیا هستن. احتمالش هست بعضی از اونها پولهاشون مشکلدار باشه و حلال و پاک نباشه. اونوقت اگه بخوای اون رو بخوری، شکمت میشه جای مال حرام. خودت اینجوری دوست داری؟
🔸یک لحظه رفتم توی نخِ حرفهاش. سبک سنگینش کردم. راست میگفت. بعضی از همسایهها، واقعاً توی قید و بند حلال و حرام نبودند و پولهایشان شبههناک بود. حق را به حبیبالله دادم. هر دو از خوردن آش صرف نظر کردیم.
🔸حالا که فکر میکنم میبینم حبیبالله مراحل تکاملش در این دنیا را یکشبه پشت سر نگذاشت. پلهبهپله طی کرد. اولین پلهاش هم احتیاط کردن در خوردن مالی بود که شبههناک باشد.
✍رحمان سروری
@defae_moghadas2
❣
❣تصویری از دانشآموز شهید حبیبالله جوانمردی، شهید 16 سالهی انقلاب اسلامی، اولین شهید شهرستان بهبهان و شهید شاخص سال 1403 استان خوزستان
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣بخاطر این شهید
آیت الله بهاءالدینی در حضور حاج قاسم، بیش از ده دقیقه اشک ریخت و گریه کرد.
#عارف_شهید_حسین_عالی
#زابل
@defae_moghadas2
❣
❣روایت یک دیدار
ادامه👇
در آن ملاقات حس می شد در پس حالات حضور ایشان در جمع نیز تفکری فعال درجریان است. درحالیکه به تقاضای مهمانان، خاطراتی از شهید سلیمانی را مطرح می نمودند اما در پشت صحنه حضورش، خاطره گویی اش و ارتباط موثرش با مهمان ها، ذهنی فعال، مشغول برنامه ریزی داشت و دقیقا یک ربع به چهار عصر نیز خداحافظی نمود و عازم جلسه هماهنگی با مسؤول امنیت سوریه که برادر رییس جمهور و فرمانده یکی از لشکرهای اصلی سوریه بود شدند. و برای ما این حسرت باقی ماند که چرا دیر به جلسه رسیدیم و فرصتی کوتاه نصیب مان شد. بنا بود ساعت دوازده و نیم ظهر آنجا باشیم اما حدود دو و نیم عصر آنجا رسیدیم.
🌹 تا آن زمان اسراییل دفتر کار وی را که ابتدا نیز در فرودگاه دمشق بوده سه مرتبه با موشک زده بود قطعاً روشهای ترور دیگری هم داشته است ولی هربار حاجی جان به در برده بود و با تغییر مکان به خدمت ادامه داده بود تا اینبار که به دوست و فرمانده شهیدش پیوست.
او هم دیپلمات بود و هم نیروی اصلی لجستیک میدان مقاومت با نیروهای چند ملیتی در جغرافیایی بیگانه، شخصیتی شناخته شده و مورد اعتماد ، با قدرت هماهنگی بالا در بین نیروهای مختلف میدانی و پشتیبانی و منطقهای، به گستردگی و پیچیدگی جبهه مقاومت. منهای کارهای لجستیکی، یکسری مأموریتهای ویژهای را هم حاج قاسم به وی می سپرد. عملکرد درخشان عیان و پنهان مستمر وی در زیر فشار محدودیتها، ناهمگونیها، و استرس ترور و ضربه های نفوذی دشمن، حکایت از اعصابی مطمئن داشت که می توانست فارغ از تکانه های احساسی و عاطفی، دچار ضعف و ترس نشود؛ واقعیت های میدانی را با متغیرهای اثرگذار فراوان آن به اشتباه تحلیل نکند و خارج از دایره مصلحت جبهه مقاومت اقدامی نکند و ترک فعلی نداشته باشد.
در آنجا حتی کار با نیروهای موافق نیز ساده نبوده و نیست. خود هماهنگی با مدیریت صحنه عملیاتی سوریه که دولتش حاضر نیست حتی یکبار هم که شده به قدر حزب الله به حملات اسرائیل واکنش نشان دهد، برای نیروهای مقاومتی که سیبل ضربات دشمن هستند عذابی مداوم است، روسیه نیز با سیاست های چندگانه خود و تاثیری که بر تصمیمات حکومت سوریه دارد عرصه را بر اینها تنگ نموده بود و حتی با فشار اسرائیل، سخن از اجبار به تخلیه نیروهای ایرانی بود. قدرت هماهنگی و اجرایی وی، در آن میدان پر تناقض از نیروها و مولفه های مختلف با رویدادها و پسامد های متغیر و شناور، فارغ از سنجش معادلات سیاسی و نظامی میدان، تحلیلی فازی می طلبید که بتواند در موارد مبهم و غیر دقیق نیز تصمیمی درست بگیرد. او علاوه بر مدیریت اجرایی و هماهنگی با نیروهای رسمی و دولتی سوریه، در هماهنگی با نیروهای مردمی و قبیلهای سوریه نیز موفقیتی زبانزد داشت. از هرکسی بیشتر به میدان آشنایی داشت؛ چه بسا حتی از نیروهای رسمی و بومی خود سوریه.
در حالی که سنخ مشکلات حوزه پزشکی، بظاهر کمترین ارتباط را با حوزه کاری آقا سید داشت اما دوستان ما در هرنقطهای که به مشکلی بر می خوردند و یا برای عبور نیاز به مجوزی داشتند که قبلش پیشبینی نشده بود با گفتن اینکه اینها «اصدقا سید» یا « ضیوف سید» هستند کار پیش می رفت. دوستان من مثالهای متعددی در این باره دارند که نشان از حوزه نفوذ وسیع سید رضی در ارکان اجرایی کشور سوریه داشت.
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ۱۰ اردیبهشت ماه سالروز شهدای شهر ویس در عملیات بیت المقدس گرامی باد سردار شهید سید فاضل ذهبی
* شهید علیرضا سوخته زاده * شهید صادق قلعه تکی * شهید عباس حسین زاده
*شهید سعید علی نژاد * شهید شایع هاشمی *شهید محمد صادق ویسی
🌹شادی روحشان صلوات
*ستاد یادواره شهدای ویس*
@defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣#شهید_علی_هاشمی
#عملیات_بیتالمقدس ۱۳۶۱/۲/۷
۱۰ اردیبهشت ۶۱ -- آغاز عملیات بیت المقدس
@defae_moghadas2
❣
❣روایت یک دیدار
ادامه 👇
می دانیم که برای این نیروها معمولاً بهترین و بیشترین فرصت استراحت و تفریحشان همان سفرهای زیارتی است اما چنان که نقل شده سید رضی، در طول این مدت طولانی خدمت، با آنکه همه اسباب کار دست خودش بود. تنظیم پروازها نیز با خود او بود اما او نتوانسته بود حتی یکبار هم که شده به زیارت کربلا و نجف مشرف شود! دلیل آن را هم شدت اشتغال کاری عنوان می کند که در محور مقاومت به وجود وی نیاز بوده است. این نکته در تحلیل عملکرد اجرایی و تبیین چگونگی تصمیمگیری و اهمّ و مهم کردن ایشان که بیش از 30 سال از عمر خود را تمام وقت در پای انقلاب و آرمانش گذاشته است و در تمام پیروزیهای جبهه مقاومت از زمان جنگ 33 روزه تا این زمان نقشی کلیدی داشته است بسیار درخور توجه است. در سفر زیارتی اخیری هم که بعد از 12 سال به مشهد مشرف شده بود، به اصرار و درخواست دوستی که تقاضا می کند در نجف میزبان زیارتش باشد قول می دهد که «دیماه خواهم آمد!» و آمد، به قولش عمل کرد اما چگونه؟ گویا تقدیر خود را آشکارا دیده بود که دیماه 1402، نقطه اکمال مأموریت ولیامر است تا با دریافت مهر اخلاصی از «فزت و رب الکعبه» و نیم بدنی قطعه قطعه، به حضور اجداد و موالیان خاص خود در نجف و کربلا برسند و رو در رو عرض حال کنند. زهی سعادت!
آه که می زند برون از سر و سینه موج خون من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان
پیش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان
پیش تو جامه در برم، نعره زند که بردَرَم آمدنت که بنگرم گریه امان نمی دهد.
و چنین در پیش دوست عزیز صمیمیاش ، یاور غریب و تنهای انقلاب در یمن، سردار سرافراز و پرشکیب جبهه مقاومت، یعنی شهید ایرلو، که از دو هفته قبل بشارت شهادتش را داده بود و آماده پذیرائی از وی شده بود در امامزاده صالح تهران، در بهشت رضوان الهی همنشین عرشیان می گردد.
عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت
🌹ایشان کارکشته ترین و شاید موثرترین نیروی ایرانی مقاومت در جولانگاه مبارزه چند وجهی با گروههای تکفیری، حامیان منطقهای آنها و اسراییل بود. اگرچه این ترور برای اسراییل که مختصات GPS دقیق سانت به سانت سوریه و بخصوص دمشق را در اختیار دارد و دولت آن نیز در واکنش به حملات آن مسلوب الاراده است کار پیچیده و شاخصی نیست اما فقدان چنین فرمانده تیزهوشِ مسلطِ لایقی برای جبهه مقاومت سنگین است. ایشان از جنس همان مردانی بود که نبودشان رخنه سنگینی بر جبهه حق وارد می آورد و باید ایران همچون عین الاسد پاسخ روشن و درخوری داشته باشد.
دیگر اینکه استفاده از موبایلها، با آنتن ها و گروه های مجازی موجود در آن، توسط نیروهای مرتبط، سمی است مهلک در تشخیص مقر نیروهای کلیدی مقاومت. سیستمهای امنیتی نیز باید مراقبت از نیروهای کلیدی خود را دقیقتر کنند.
خداوند با اجداد طاهرینش محشور فرماید و بر دل زن و بچه و دوستانش تسکین و التیام آرد و انتقام خون وی را از رژیم مکر و فساد برگیرد. ان شاءالله
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
❣حسین موتور میراند و من پشت سرش نشسته بودم. ناگهان وسط «تپههای ذلیجان» ایستاد.
پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟
از موتور پیاده شد و گفت: تو بنشین جلو و رانندگی کن.
گفتم: چرا؟
گفت: احساس میکنم دچار غرور شدهام.
تعجب کردم، وسط دشت و تپههای ذلیجان، جایی که کسی ما را نمیدید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟
وقتی متوجه تعجب من شد، در حالی که به تپه کوچک پشت سرمان اشاره میکرد، گفت: وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛ در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شدهایم.
تا مدتها سوار موتور نمیشد ...
#شهید_غلامحسین_خزاعی
@defae_moghadas2
❣
❣مگه میشه روز خلیج فارس باشه و یاد شهید "محمد ناظری" نیافتیم
نمیدونم میدونید یا نه؟! اما بسیاری از فرماندهان سپاه(مثل حاج قاسم) و فرماندهان حزب الله(مثل حاج عماد مغنیه) زیرنظر این شهید بزرگوار آموزش دیدند
امروز امنیت آب های نیلگون خلیج فارس مدیون این بزرگمرد و شاگردهاش در یگان تکاوری نیروی دریایی سپاه پاسداران هستیم...
@defae_moghadas2
❣
❣روایت یک دیدار
ادامه 👇
گفتنی است که بیان این مطالب نه از باب خاطرهگویی بود و نه صرفاً بزرگداشت یک رزمنده خدمتگزار عالی مقام کشور، قضیه بالاتر از اینهاست. چه بسیار بزرگانی که چون با آنها هم نشین می شوید، اعتبار ذهنی قبلی شما نسبت به آن شخصیت فرو می کاهد. و چه نادره انسان هایی که هرچه بیشتر در پیششان می مانید بیشتر جذب شان می شوید و سید رضی یکی از اینها بود.
سؤال: فهم اینها از اخلاق و معارف دینی چگونه بوده است که چنین صاحب نفوذند و تأثیرگذار، و عاقبت هم خداوند خریدار آنها می شود!
آیا وقت آن نرسیده است که با توجه به سبک زندگی کاری آنها، مجدد به کار و رفتار خود و بلکه به آموختههای دینی خود از علم اخلاق و عرفان و کلام بپردازیم و شیوه آموزش این علوم را نیز بهبود بخشیم؟
🌱و اما انتقام. قاعدتاً برای نیروهایی که حضوری فعال و مؤثر در میدان مبارزه با اسرائیل دارند هر لحظه در معرض خطر ترور قرار دارند. بنابراین انتظار می رود که قبلاً در باره انحاء مختلف ترور آنها و نیز عاملان آن، فکر بازدارنده لازم شده باشد و اظهار نظرهای مختلف در باره شیوه انتقام در این زمان، بیشتر در جهت آمادهسازی افکار عمومی باشد تا اتخاذ مدل تصمیم و یا شدت آن.
اما اینکه کدامیک از روشهای پاسخ ، بر طبق چه استدلال و چگونه محاسبهای از عملکرد و تاثیر متغیرهای مستقل و وابسته به دو سوی میدان، ارجح است که انتخاب شود تا بیشترین ضربه بازدارنده را با کمترین عارضه همراه داشته باشد، جای استفاده از منطق فازی و یا استدلال تشکیکی است.چرا که نوع، شدت و حجم بعضی از واکنش ها از قبل کاملاً روشن نیست. اما بنده پاسخی را که با عنوان صبر استراتژیک مطرح می کنند و آنچه را که از آن واژه در ذهن متبادر می شود هرچند هم که بزرگ باشد درخور پاسخ به این جنایت نمی دانم. خصوصاً اینکه نوع حمله به این مقام عالی رتبه ایرانی نشان می دهد که اسرائیل نیز از تاکتیک انجام ترورهای پنهانی و غیرمستقیم خارج شده و بیمهابا دست به اقدام می زند. بنابراین پاسخ گنگ و غیرآشکار به او باعث می شود، اولاً نیروهای رزمی در تنگنای حضور در غربت قرار گیرند. ثانیاً ریسک ترور دیگر فرماندهان اصلی جبهه مقاومت بیشتر گردد . خطر ترور افراد شاخص نظام نیز بیشتر می گردد چنانکه قبلاً در تهدید ترامپ نیز مطرح شده بود. اجتماعات مردمی هم در معرض انفجارهای مستقیم و غیر مستقیم تروریستی قرار می گیرد. معتقدم پاسخ آشکار، حتی اگر حجم عملیات آن محدود هم باشد، برندهتر، بازدارندهتر و اعتبارزاتر از پاسخهای پنهانی است.
اما در باره این پاسخ آشکار نیز لازم است توجه شود که استدلال عاقلانه عمل کردن نظام در باب مواجهه با ترور شهید سلیمانی صرفا به سبب اینکه واکنش اضافه دیگری را از سوی آمریکا بر نیانگیخت حرف درست و کاملی نیست و نمی توان بر آن پایه به تعیین واکنش جدید پرداخت.
✍دکتر ابراهیمی
@defae_moghadas2
❣
❣ «عاشق و معشوق»
گفتند: نرو؛
گفتم: میروم!
گفتند: به وجودت نیازمندیم!
گفتم: خدا بی نیاز است و بر طرف کنندهی نیازها!
گفتند: میتوانی درشهر نقطهی اثر باشی!
گفتم: « ان الله لایغیرو ما بقوم حتی یغیر ما به انفسهم!
گفتند: نرو!
گفتم: میروم!
گفتند: چرا؟
گفتم: ببین و گوش کن برادرم:
آنچه را که من دیدهام تو ندیدهای!
آن چه را که من یافتهام تو نیافتهای!
آنچه را که من لمس کردهام تو نکردهای!
آنچه را که در جان من ریختهاند تو از آن بیبهرهای!
برادرم! من ورای تاریخ را میبینم که چگونه معشوق عاشقان را بر میگزیند و چگونه عاشقان در معشوق فانی میشوند!
«دلنوشته شهید علیاصغر عابدنژاد در موقعی که بخاطر مسئولیتش در آموزش و پرورش مانع رفتن او به جبهه شدند.»
این شهید بزرگوار در عملیات خیبر به شهادت رسیدند.
@defae_moghadas2
❣
❣وصیت نامه کوتاه جانباز فتنه ۸۸ و شهید مدافع حرم صادق عدالت اکبری 👆
@defae_moghadas2
❣
❣با چندتا از خانواده های سپاه توی یه خونه ساڪن شده بودیم.یه روز که حمید از منطقه اومد
به شوخی گفتم:
" دلم میخواد یه بار بیای و ببینی
اینجا رو زدن ومن هم کشته شدم.
اونوقت برام بخونی
فاطمه جان شهادتت مبارک!"
بعدشروع کردم به راه رفتن و این جمله رو تڪرار ڪردم.
دیدم ازحمید صدایی در نمیاد.
نگاه کردم ، دیدم داره گریه میڪنه، جا خوردم.
گفتم:" تو خیلی بی انصافی هر روز میری توی آتش و منم چشم به راه تو، اونوقت طاقت اشک ریختن من رو نداری و نمیزاری من گریه کنم، حالا خودت نشستی و جلوی من گریه میکنی؟"
سرش رو بالا آورد و گفت: "فاطمه جان به خداقسم اگه تونباشی من اصلا از جبهه برنمیگردم"
#شهید_حمید_باکری
@defae_moghadas2
❣
❣اسماعیل معلم ما بود. روزی یک چوب بلند سر کلاس آورد و آخرین درسش قبل از اعزام به جبهه را به ما داد و گفت: « بچه ها هر کس از من کتکی خورده، چه با قصد چه بی قصد این چوب را بگیرد و مرا قصاص کند.»
آقا معلم چهره بهت زده ما را که دید ادامه داد:« بچه ها قصاص در دنیا آسان تر از قصاص در آخرت است.»
همه با دیدن این صحنه به گریه افتاده بودیم و به سمت معلم دلسوزمان دویده و ایشان را در آغوش کشیدیم.
🌷بارها به صورت بسیجی اعزام شده بود, به حدی که بعضی ها فکر می کردند پاسدار است.
عملیات کربلای ۵، اسماعیل به قربانگاه قدم گذاشت. پیکر اسماعيل عزيز همچون امام حسين(ع) سر نداشت، دست راست و پای چپ را هم پیشاپیش به بهشت فرستاده بود، جسد مطهرش را از جای زخم ترکشی که در پهلو داشت و یادگار جبهه خرمشهر بود شناسایی کردیم.
🌿🌺🍃🌷🍃🌺🌿
هدیه به معلم شهید اسماعیل رئوفی صلوات,,شهدای فارس
↘️
تولد:08/12/1339 – جهرم
شهادت: 7/11/1365- شلمچه
@defae_moghadas2
❣
❣پیام شهید مصطفی رشید پور به مناسبت روز معلم
بپاس بزرگی معلم اخلاق وعرفان وجهاد، آقا موسی اسکندری _شهید کربلای چهار_ ومعلم قرآن، که همه کودکی و نوجوانیم تحت تأثیر ایشان بود ومسیری را وباغ سبزی را به من نشان داد که خود، با شهادت به آن رسید وما مغموم و حیران، سالهاست که یادش ودرس های زندگی او را مرور میکنیم وهنوز به گرد پای شاگردانش نمیرسیم...
وقتی در اردوهای مسجد وبسیج، روز را با چند دانه خرما وکمی نان به سر می آوردیم ودر اوج سختیها، قصه شعب ابی طالب را بیان می کرد و من دوازده ساله بودم وتا آن لحظه عملیات بدر، در اوج پاتکهای سنگین عراق، در شرق دجله، که از ایمان واستقامت می گفت، وما نوجوان وجوان بودیم، تا وقتی که در نیمه شبی که با بچه های مسجد به بهشت آباد رفته بودیم، حرفهای قشنگش را از دهانش می قاپیدم و گفت که بعد از شهداء اف بر تو ای دنیا .. و از رفتن گفت، و تا وقتی که با انتخاب شهادت، در جزیره سهیل، به همه حرفهایش جامه عمل پوشاند، وما او را جا گذاشتیم، نه، او ما را جا گذاشت ورفت، وما مبهوت شدیم از معلمی با این همه عظمت،از آن وقت تا حالا، کلمه معلم برایم همه چیز شد... قرآن شد، جهاد شد، شهادت شد هنوز هم دوست دارم معلمم باشد و فقط یکبار « آقا موسی» صدایش کنم.. واز برادری بگوید برای مان،. وقصه میثم تمار را در قالب تئاتر برایمان بسازد. و بگوید که چگونه می توان دنیا و زن و فرزند را رها کرد ودر سهیل جان سپرد، چکونه میتوان ماشین سپاه، درب منزلت پارک باشد و فرزندت را پیاده به دکتر ببری... بگوید چطور میشود موسی شد؟! چطور؟***
@defae_moghadas2
❣