🍂🍃🍂🍃🍂🍃
✨به سخره گرفتن مرگ در #عملیات والفجر۸، بنده، #عبدالمحمد مشاک، #امیر ناجی، #حسین بویزه و #عبدالمحمد قصری زاده در یک قایق بودیم و در قایق کنار من فرج اله پیکرستان، مصطفی کمال، محمدرضا مجلل و سید مجتبی صائبی نیا.
آتشبار بی امان توپخانه ایران بر روی مواضع عراق شروع شد.
تیربارهای عراق نیز بی هدف شلیک می کردند و توپخانه و خمپاره های عراق نیز با حجم آتش زیاد پاسخ می دادند✨.
✨محشری برپا شده بود ، در آن بحبوحه# محمدرضا مجلل، شیرین کاری اش گل کرده بود، پاشنه های پا را به کف قایق می زد و ادای بچه های ترسو و گریان را درآورده بطوری که خنده دیگران را باعث شود، صدا می زد: مامان…مامان!… من مامانمو می خوام!… چرا زور دارید منو می برید عملیات!… و مصطفی کمال هم با بدنه قایق طبل گود زورخانه می زد و شعر حماسی می خواند…✨
✨من در آن لحظه ی پر هیاهو دیدم که چقدر مرگ در نظر اینان حقیر است.✨
#حماسه جنوب -#شهدا
@defae_moghadas2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#ڪلام_شهـید :
شھید . . .
عزادار نمی خواهد
شھید رهرو می خواهد
و شما هم با قلم ، قدم و زبان خود
رهرو امام و رهبری باشید
#پاسدار_مدافـع_حــرم
#شهید_حاج_محمود_شفیعی
#سـالروز_شهـادت
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌹 💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥 🏹 شکارچی ✴️"قسمت بیست و یکم " "حسن"، "۱۹"، "شهید". بچه ها ف
🍃🌹
💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥
🏹 شکارچی
✴️"قسمت بیست و دوم "
جلوی محل را کمی آب زده و آماده شکار شدم. باد سرد آذر ماه بر تنم نشسته بود و سرما را در خودم احساس می کردم. محیط آنجا مرا به یاد کربلای4 و والفجر8 می انداخت. از آن ها هم کسی بیرون نمی آمد. هوا سرد بود و سنگرها گرم.
حدود ساعت 8، یک افسر مخابراتی مشغول چک کردن سیم های مخابراتی شد. خیلی از من دور بود و مطمئن نبودم که بتوانم او را هدف قرار دهم، لذا از خیرش گذشتم. آفتاب مطبوعی در آمده بود.
در چشم برهم زدنی چهار نفر از سنگرهایشان بیرون آمدند و در نزدیک سنگر فرماندهی ایستاده و دورهم مشغول صحبت شدند.
ادامه را پیگیر باشید ⏬
شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃🌹
💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥
🏹 شکارچی
✴️"قسمت بیست و سوم "
یکی از آنها کاغذ بزرگ لول شده ای در دست داشت. به خودم قول داده بودم برای استفاده از این ساختمان، وسوسه نشوم و از این بالا شکاری نکنم. اما پیش خودم حسابی کردم و دیدم می ارزد. شاید می خواستم به شکل احساسی، داغی بر دل غناسه زنی که حسن را زده بود بگذارم.
همانی را که کاغذ لوله شده ای در دست داشت را نشانه رفتم. فاصله اش از من زیاد بود، به همین خاطر کمرش را نشانه گرفتم و شلیک کردم. او به زمین افتاد و
ولوله ای در اطرافش برپا شد. بلافاصله برای جمع کردنش اقدام کردند. برای شلیک دوم آماده شدم ولی به خاطر حرکات تند آنها و فاصله زیاد ناموفق عمل کردم.
بساطم را جمع کردم و قصد پایین آمدن داشتم که سنگر چهارلول شروع به زدن ساختمان کرد. نمی دانم چه کسی را زده بودم. پایین آمدم و به هر سه دسته گروهان گفتم که امروز تردد بیخودی نکنند.
یک ساعتی گذشته بود که آتش خود را روی ما شروع کردند. از خمپاره 60 و80 گرفته تا 120 روی ساختمان ریخته می شد. ولی من از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. از فرماندهی گردان و اطلاعات عملیات تماس گرفتند و پرسیدند که چه کار کردید که این ها آتش می ریزند؟ می گفتند از دور که نگاه می کنیم، در سمت شما جز گرد و خاک خمپاره ها چیزی دیدیه نمی شود
ادامه را پیگیر باشید ⏬
شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃🌹
💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥
🏹 شکارچی
✴️"قسمت بیست و چهارم "
ساعت به 2 ظهر رسیده بود. ولی هنوز ماشین غذا جرات نمی کرد به سمت ما بیاید. مقداری کنسرو توزیع کردیم تا اوضاع بهتر شود. دو به بعد بود که عصبانیت آنها فرو کش کرد و منطقه آرام شد.
و امروز در آرامش خیال می نشینم و به روزهای پرتلاطمی فکر می کنم که لحظه ای از تکلیف خود پا پس نمی گذاشتیم. و باز مترصد روزهایی هستیم که در کنار سرورمان (ارواحنا فداه) سینه دشمنان را هدف قرار دهیم و باز به ذلت بکشانیم.
پایان
شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور
@defae_moghadas2
🍃❣