eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣سه ماه تعطیلات تابستان که می‌شد، می‌گفت: من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه‌ها بشینم، وقت‌مو تلف کنم. می‌خوام برم شاگردی. می‌گفتیم: آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟ می‌گفت: می‌رم شاگرد یه میوه‌فروش می‌شم. می‌رفت و آن‌قدر کار می‌کرد که وقتی شب به خانه می‌آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود. به او می‌گفتم: آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت این‌طوری کنی؟ می‌گفت: طوری نیست، کار کردن یه نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟ می‌گفت: حضرت علی این همه زحمت می‌کشید! نخلستون‌ها رو آب می‌داد، درخت می‌کاشت، مگه ما به دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم؟ @defae_moghadas2
❣«بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر ظاهرشان را شبیه شهدا کنند کار تمام است؛ نه، باید مانند شهدا زندگی کرد» @defae_moghadas2
❣پيشانيش از زور درد چروك افتاده بود. چهره اش در هم مچاله شده بود. انگار هر آن جمع‌تر مي‌شد. بايد عقب نشيني مي‌كرديم و حاجي نگران بود كه فرصت عقب بردن شهدا را نداشته باشيم. بچه‌ها كه شهيد مي‌شدند، چهره‌ي حاجي برافروخته‌تر مي‌شد. ولي اين كه نتوانيم شهدا را عقب ببريم، براش خيلي دردناك بود. آن شب تا صبح خيلي به حاجي فشار آمد. سعي مي‌كرد با بچه‌ها شهدا را بكشند عقب. ولي لحظه‌ي آخر، عجيب بود. حاجي نمي‌توانست از جبهه جدا شود. همه را فرستاده بود عقب. اما خودش گوشه كنار،‌دنبال بدن يكي از بچه‌ها ميگشت. @defae_moghadas2
❣مقید بود به من یاد بدهد همیشه لباس ارزان قیمت بپوشم. علتش را هم می دانستم. می دانستم او فرمانده لشکر است و فرمانده های تیپ و گردان و گروهان چشم شان به او و خانواده اش است که چه می پوشند، چه می خورند، چه می گویند. می گفت: زن من باید بین همه شان الگو باشد. مواظب باش لباسی نپوشی که از بدترین لباس این جا بهتر باشد. خیلی از خانه های آن جا فرش داشتند ما نداشتیم. تلویزیون داشتند ما نداشتیم. وسایل رفاهی داشتند ما نداشتیم. ما فقط یک روفرشی داشتیم، که روی آن می نشستیم. ابراهیم همیشه هم می گفت: دوست ندارم زنم با بی دردها رفت و آمد کند. می گفت: اگر می خواهی ازت راضی باشم سعی کن با آن هایی نشست و برخواست کنی که مشکل دارند. حتی مرا مأمور کرده بود یواشکی بروم اختلاف بین دوست هایش و خانم هایشان را بفهمم یا حل کنم یا به او بگویم برود حل شان کند. @defae_moghadas2
❣ وقتی می آمد خانه، من دیگر حق نداشتم کار کنم. بچه را عوض میکرد. شیر براش درست میکرد، سفره را می انداخت و جمع میکرد. 🌿 پا به پای من می نشست لباسها را می شست، پهن میکرد و جمع میکرد. 🌿 میگفت: تو بیش از این ها به گردن من حق داری 🌿 میگفت: من زودتر از جنگ تموم میشم و گرنه، بعد ازجنگ به تو نشون میدادم تموم این روزها رو چه طور جبران میکنم. 📝 @defae_moghadas2
❣ یادم است من همیشه با کسانی از فامیل و آشنا و حتی غریبه ها که فکرهای مخالف داشتند، جر و بحث می کردم. چه قبل از ازدواج چه بعدش. اما ابراهیم می گفت باید بنشینیم با همه‌شان منطقی حرف بزنیم. می گفتم: ولی این ها همه‌اش آدم را مسخره می کنند. می گفت: ما در قبال تمام کسانی که راه کج می روند مسئولیم. حق هم نداریم با آن ها برخورد تند بکنیم. از کجا معلوم که توی انحراف این ها تک تک ماها نقش نداشته باشیم؟ گفتم: تو کجایی اصلا که بخواهی نقش داشته باشی؟ تو را که من هم نمی بینم. گفت: چه فرقی می کند؟ من نوعی. با برخورد نادرستم، سهل انگاری ام، کوتاهی هام. به نقل از همسر شهید @defae_moghadas2
❣ زمستان بود و نزدیک عملیات خیبر. شب که آمد خانه، اول به چشمهایش نگاه کردم، سرخ سرخ بود. داد می‌زد که چند شب خواب به این چشم‌ها نیامده. بلند شدم سفره را بیاورم ولی نگذاشت. گفت: امشب نوبت منه، امشب باید از خجالتت در بیام. گفتم: تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی.نگذاشت حرفم را تمام کنم؛ بلند شد و غذا را آورد. بعد هم غذای مهدی را با حوصله داد و سفره را جمع کرد. و آخر سر هم چایی ریخت و گفت: بفرما. @defae_moghadas2
1.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌شهادت زیباترین،بالنده ترین و نغزترین کلام در تاریخ بشریت است. @defae_moghadas2