eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
915 ویدیو
22 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂❣🍂❣🍂❣ 😔 💠اخلاق و رفتار شهدا بگونه ای بود که جای هیچ گونه شکی را از خود باقی نمی گذاشتند. شهدایی همچون مهرداد عالی پور، سعید حمیدی اصل، حاج اسماعیل فرجوانی. اخلاق و رفتارشان بگونه ای بود که آدمی را ‌به فکر وا می داشت که اینان چه کسانی بودند اصلا از این شهر آمال و این دنيای خاکی نبودند روح بلند این عزیزان به جای دیگری اتصال داشت که همانا رضایت پروردگار بود. شب عملیات کربلای 4 رسیده بود ما به آب زديم و رسیدیم به موانع خورشیدی و مینهای عراقی و بعد تازه متوجه شدیم که کنار معبر تعيين شده نيستيم بلکه حدود200 متر آن طرف تر از معبر در آمده ایم. ما مینها را در آوردیم و گذاشتیم روی خورشیدیها و شروع به حرکت کردن نمودیم. مسافت نسبتا زیادی را باید طی می کردیم تا این که به مواضع نیروهای عراقی می رسیدیم. هنگام حرکت کردن هم باید بصورت گربه ای حرکت می کردیم و صدایی را هم از خودمان ایجاد نمی کردیم. اما بدلیل اینکه قد من کوتاه بود هنگام حرکت کردن به اين شكل دچار مشکل مي شدم و سرم توی آب قرار می گرفت و همین امر باعث شده بود که مقداری سر و صدا ايجاد كنم. آقای مکتبی پشت سر ما حرکت می کرد گفت: قشونی چی شده چرا سر و صدا راه انداختي؟ گفتم آقا دست خودم نيست من نمیخواهم که سرو صدا کنم. خلاصه با هر سختی و دشواری که بود به مواضع نیروهای عراقی رسیدیم و وارد یک معبری شدیم و توی این معبر به حالت سینه خیز شروع به حرکت کردیم اولین مجروحی را هم که توی معبر مشاهده کردیم علی بهزادی بود. ادامه دارد ↩️ @defae_moghadas2 ❣🍂❣🍂❣🍂
❣ 🔻 شوخی با مرگ آموزش آبی خاکی را به پایان می بردیم که حاج اسماعیل فرجوانی با خنده وارد چادر شد و گفت، " گاومون زایید"😅 شصتمان خبردار شد که ماموریت سختی در پیش داریم. و بعد ادامه داد "جایی خواهیم رفت که جنازه هامون هم برنگرده ". و چندین سال طول کشید تا جنازه سردار به همراه یارانش بر دوش مردم تشییع شد و پیش بینی او محقق شد.😭 شاه حسینی پور #کربلای_چهار #سردار_فرجوانی @defae_moghadas ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر تو روزی که آمدی روزی که دیدمت روزی که شناختم ت روزی که رفتی روزی که بر زمین شلمچه افتادی روزی که بر زمین ماندی روزی که آوردنت روزی که به خاک سپردنت روزی که دیگر ندیدمت و روزی که دوباره دیدمت وقتی همین چند لحظه بدست م رسید. ساعت ها به این ثانیه ها خیره ام تا فراق سی و هفت‌ ساله را مرهم نهم. امروز نقش بر زمین خواهی شد. برادرم‌ ...
✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹 به یاد شب شام غریبان شهدای گمنام ، ... با هر سختی و مشقتی بود در زیر باران گلوله هایی که از زمین و آسمان بر سرمان می بارید و خستگی شب گذشته ؛ عبور از اروند و شکستن خط و پاکسازی خط مقدم و سنگر های عراقی ها و انتقال مجروحان تا قایق ها و خلاصه یک شب غوغایی و هدایت نیروهای راه گم کرده شیرازی،به هر زحمتی بود امید معزی که ا ز ناحیه بازوی دست راست مجروح شده بود را به ساحل جزیره مینو رساندم و خودم که خیلی خسته بودم ، روی گل و لای کنار رودخانه روی صورت افتادم و تقریبا از حال رفتم در آن حالت بی حالی که صورتم روی گل ها بود بسیجی‌ها منو که می‌دیدند پا می گذاشتند روی کمرم و می گفتند آخی این غواصه طفلکی گناه داره؛ شهید شده و واقعا منو شهید کردند.😬 به دلیل خستگی ساعتی به همان حال بودم و کم کم بلند شدم و به راه افتادم. تا سر جاده رسیدم و با یک خودرو تا بیمارستان امام علی علیه السلام رفتم و کف پاهایم که بر اثر راه رفتن روی سیم های خاردار تاول زده بود را پانسمان کردم و بعد خودم را به مقر موقت گردان کربلا در منطقه بریم ساختمان مقابل مسجد بهبهانی ها رساندم و تعدادی از دوستان را در آن مکان دیدم که هر کدام در کنجی خلوت کرده بودند و در فراق فرمانده و همرزمانشان گریه می کردند. بعد از ساعاتی حمام کردم و لباس هایم را عوض کردم.دم غروب فرمانده گردان حاج علی رضا معینیان غواص ها را در اتاقی جمع کرد و گفت که امشب تعدادی داوطلب می خواهیم که بروند و جسد حاج اسماعیل فرجوانی و هر تعدادی را که توانستند بیاورند. من و محمد رضا علیزاده و چند نفر دیگر داوطلب شدیم و حتی لباس های غواصی مان را پوشیدیم. ولی در لحظه آخر، آقای معینیان فرمودند که از فرماندهی لشکر پیام آمده که صلاح نیست این عملیات انجام شود به دلیل هشیاری نیروهای عراقی، و ده_مان_به_دلمان_مانده_است. راوی:علی اصغر مولوی @defae_moghadas2 ✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹
‍ ‍ ‍ 🍂 شوخی با مرگ آموزش آبی خاکی را به پایان می بردیم که حاج اسماعیل فرجوانی با خنده وارد چادر شد و گفت، " گاومون زایید"😅 شصتمان خبردار شد که ماموریت سختی در پیش داریم. و بعد ادامه داد "جایی خواهیم رفت که جنازه هامون هم برنگرده ". و چندین سال طول کشید تا جنازه سردار به همراه یارانش بر دوش مردم تشییع شد و پیش بینی او محقق شد.😭 شاه حسینی پور https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🍂
❣ سالها در انتظار ماهی ها داغ بر جگر داریم... موی سپید کردیم و قامت هامان خمید... طی نشد فراق ماهی ها... 🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣شهیدی که ... در کربلای چهار اذانش ناتمام ماند... در عملیات کربلای 4 می‌گویند گردان ولیعصر (عج) خط را می‌شکند، بعد شما ادامه می‌دهید. کانالی بود که به اروند وصل می‌شد. منتظر ماندیم تا غواص‌ها کارشان را آغاز کنند. شب قبل از آغاز عملیات، آسمان پر از آتش بود و رزمندگان تا صبح مشغول نیایش و مناجات بودند. بچه‌ها در سیاهی شب به نماز شب ایستادند. تنها خواسته‌‌ای که از دل و جان‌شان بیرون می‌آمد و بر لب‌شان می‌نشست، شهادت بود. بسیاری از هم وداع کرده و یکدیگر را به آغوش می‌کشیدند. منتظر شروع عملیات بودیم، بالاخره سپیده از راه رسید. صدای اذان عادل محمدرضا نسب و برادر پرکار، خفته‌ها را از خواب بیدار کرد. همه آستین‌ها را بالا زده و وضو گرفتند. در چند قدمی عادل که اذان می‌گفت. حمید همراه «منصور خدایی» (دیدبان گردان) ایستاده بود. اذان داشت به انتها می‌رسید که ناگهان غرشی رعب آور در همه جا پیچید، غرش توپخانه‌ی دشمن بود. گلوله‌ای میان حمید و عادل افتاد و ترکش‌هایش قیامتی به پا کرد. هر سه باهم شهید شدند، پرکار روی دست‌های رزمندگان بلند شد، خون از نوک انگشتانش بر زمین می‌چکید، لبانش تکان می‌خورد آنان اذان و نماز ناتمام خود را با آخرین ارتعاشات گلوی خونین شان به پایان رساندند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ همسرم (فرزندم) را پاسدارش تربیت کن و لباس پاسداری بر تنش کن و او را تشویق کن که پاسدار شود در سپاه پاسداران که نور چشم امام است و بازوی مسلح ولایت فقیه... محبت مادری و پدری وقتی است که خانه و کاشانه آتش نگرفته باشد. موقعی که خانه و کاشانه اسلام را دارند آتش می‌زنند، می‌بایست با تمام هستی رفت و در خاموشی این آتش اقدام کرد. 🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹 به یاد شب شام غریبان شهدای گمنام ، ... با هر سختی و مشقتی بود در زیر باران گلوله هایی که از زمین و آسمان بر سرمان می بارید و خستگی شب گذشته ؛ عبور از اروند و شکستن خط و پاکسازی خط مقدم و سنگر های عراقی ها و انتقال مجروحان تا قایق ها و خلاصه یک شب غوغایی و هدایت نیروهای راه گم کرده شیرازی،به هر زحمتی بود امید معزی که ا ز ناحیه بازوی دست راست مجروح شده بود را به ساحل جزیره مینو رساندم