eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
762 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
بیاد شهید ابومهدی (محمدرضا زاهدی) سردار سپاه قدس 🌹برآیندگیری تا این لحظه: به رغم همه اعتراضات جهانی، صهیون، به اعتبار چتر دفاعی همه‌جانبه آمریکا و غرب به جنایات خود ادامه خواهد داد چون تشخیص داده جنگ مرگ و زندگی است. توان دفاعی نیروهای مقاومت نیز محدود است و مردم بی‌دفاع هم در هرحال از طرف صهیون محکوم به نابودی است و باید نجات یابند. چه باید کرد؟ تا توان تداوم این جنایت‌ها را از آنها گرفت . در موقعیت فعلی این راهبردها به چشم می خورد. 1- تشدید دیپلماسی و عملیات رسانه‌ای برای یارگیری جهانی بیشتر. 2- ضربه جدی به امکانات بالفعل اسرائیل که در خدمت جنگ است و یا نقش ثبات‌دهنده به آن رژیم می دهد. فراتر از آسیبی که به ما وارد شده. در حد امکان توجیه حقوقی و آمادگی پذیرش جهانی وارد کردن این ضربات نیز مدنظر باشد. 3- حفظ فرماندهان پیشران محور مقاومت، که اهمیتی به سزا دارد. 4- شکستن لایه‌های حفاظتی غرب از رژیم. با استنتاج از نتایج ضربه شوک‌آورحزب‌الله در بیرون راندن آمریکا و فرانسه و اسرائیل از لبنان، باید در کنار حمله هماهنگ و دردآور به پایگاه‌های منطقه‌ای آمریکا، موقعیت دریاها را هم شعله‌ورتر کرد. شرایط آماده‌ای وجود دارد. یک ضربه شوک‌آور از سوی یمن بر ناوهای هواپیمابر آمریکا، همان ناوهایی که مدام به یمن حمله کرده‌اند شرایط جهانی و داخلی آمریکا را به‌طور جدی به نفع محور مقاومت برخواهد گرداند. نکته مرکزی: 1- تا چتر حمایتی غرب از اسرائیل نشکند و امریکا مجبور به خروج نشود صهیون همچنان به حیات وحشی خود ادامه خواهد داد. 2- تا اسرائیل در منطقه فعال است تلاطم های اقتصادی داخل کشور ما هم به عنوان ابزار فشار غرب ادامه خواهد داشت. پس این مسأله نباید ابزار محدود کننده باشد. «فقطع دابرالقوم الذین ظلموا والحمدلله رب العالمین» ۱۴۰۳/۱/۱۵ ✍دکتر محمود ابراهیمی دانشگاه علوم پزشکی مشهد. @defae_moghadas2
📜 سخت ترین دوران زندگی ما تازه بعد از انقلاب و شروع جنگ آغاز شد. سید دیگر در خانه نمی ماند. من بودم و ۵ تا بچه قد و نیم قد، هر روز خودم می رفتم و کرکره مغازه را بالا می کشیدم و کار می کردم. سید هم خیالش از بابت من راحت بود. وقتی هم که می آمد تهران کارش این طرف و آن طرف دویدن بود تا اسلحه تهیه کند و یا غذا برای نیروهایش بفرستد و یا به خانواده شهدا سرکشی و به آنها کمک مالی کند. @defae_moghadas2
❣آثار مواد شیمیایی که یادگار والفجر 8 بود، محمد را زمین گیر کرده بود، به حدی که قادر به جا به جا شدن از روی تخت و حتی بلند کردن یک لیوان آب هم نبود. برای دیدنش رفتم. همسر محمد آقا تعریف می کرد:«نیمه شب، از صداهایی که از اتاق محمد می آمد بیدار شدم. به علت شرایط خاص محمد با بچه ها در اتاق دیگری می خوابیدیم. بلند شدم و رفتم به اتاق محمد. تا چراغ را روشن کردم، دیدم صدای اعتراض محمد بلند شد که چرا چادر سرت نیست مگر نمی بینی من مهمان دارم! با ترس چشم در اتاق چرخواندم دیدم کسی نیست، اما برخی از اشیاء اتاق و طاقچه ها جابه جا شده. برایم عجیب بود چون محمد حتی نمی توانست از تختش بلند شود، چه رسد به جابه جا کردن این اشیاء!» جریان را از محمد پرسیدیم، طفره رفت و چیزی نگفت. محمد رو به برادرش محسن گفت: «یک ماشین جور کن، من باید بروم دیدن پدر و مادر. » والدین و اقوام محمد در یکی از روستا های فیروز آباد زندگی می کردند و جابه جا کردن محمد که همیشه باید یک کپسول اکسیژن کنارش باشد، غیر ممکن بود. محسن زیر بار نرفت و از طرف دیگر محمد اصرار داشت به دین پدر و مادرش برود. من دخالت کردم و رو به محسن گفتم: آقا محسن شما استخاره کنید! محمد پرید وسط حرفم و گفت: «استخاره نیاز نیست من می دانم که باید بروم!» حریفش نشیدم و ماشینی جور کردیم. محمد رفت برای ملاقات پدر و مادرش. یکی دو روز ماند و برگشت. هنوز یک هفته از آن اتفاقات نگذشته بود که خبر شهادت محمد را شنیدم. ☝🏻️ راوی حاج مجید فائضی 🌾🌾🌷🌾🌾 هدیه به شهید محمدرضا پاکنهاد(نجیمی) صلوات- شهدای فارس @defae_moghadas2
❣ جایگاه دختر... 🌸 به مدافعان حقوق زنان در جهان بگویید، ما در مکتب اسلام، یک فاطمه معصومه داریم که در وصفش گفته‌اند: هرکس به زیارتش برود، بهشت بر او واجب می‌شود... 💫 آیا شما هم این چنین کسی را دارید و این چنین جایگاهی برای یک دختر قائل می‌شوید؟ دختران ما، مادرانِ یاورانِ مهدی خواهند بود... 🔗 ❤️ولادت سلام‌الله‌علیها و روز دختر مبارک باد 🌺 @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 *شهید جاسم تمیمی تاریخ تولد :1348/5/1 تاریخ شهادت :1368/2/19 🌹شادی روحش صلوات *ستاد یادواره شهدای ویس* @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣۱۹ اردیبهشت سالروز کشف پیکر سردار شهید هور ، علی هاشمی..... 🌸🌹🌺🇮🇷🕊️ @defae_moghadas2
📜 وقتی به مدرسه می رفت کمتر کسی باور می کرد که او کلاس اول باشد. توی کوچه با بچه هایی بازی می کرد که از خودش چند سال بزرگتر بودند درسش خوب بود. در دوران شش ساله دبستان(در آن زمان) مشکلی نداشت. پدرش به وضع درسی و اخلاقی او رسیدگی می کرد. صدر الدین تنها پسرش را خیلی دوست داشت.سال اول دبیرستان بود شاهرخ در یک غروب غم انگیز سایه سنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد پدر مهربان او از یک بیماری سخت، آسوده شد. اما مادرش و این پسر نوجوان را تنها گذاشت. @defae_moghadas2
❣یکی از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف «عباس صابری» هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم. ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم. درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم. بچه ها در حالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند: بیچاره شهیده تا دید می خواهیم تو رو کنارش خاک کنیم، گفت: فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشو نشون بده...  . عباس در روز ۷ محرم مصادف با 5/3/1375 همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فكه) در حین تفحص شهدا به شهادت رسید. @defae_moghadas2
| شهیدی که جوان‌ترین فرمانده دفاع مقدس بود 🔸بیست و یکم اردیبهشت‌ماه سال 1361 روز راه یافتن دلداده‌ای به سراپرده قرب و وصل خداوندی است که تنها 19 سال در این جهان زیست و 18 ماه در جبهه‌ها بود اما با گذشت بیش از چهل سال از شهادتش، هنوز حکایت‌ها از خلوص، تقوی، مدیریت، الگوی فرماندهی و سلوک معنوی و اخلاقی او با رزمندگان بر لب همرزمان اوست. 🔹شهید «مسعود پیش‌بهار» جوان‌ترین فرمانده دفاع مقدس و مسئول طرح و عملیات قرارگاه نصر به فرماندهی اسطوره‌ای چون سردار شهید «حسن باقری» یکی از اسوه‌های طریقت عارفانه نسل جهاد و شهادت است. 📿 شادی روح امام و شهدا صلوات @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 روایت بهشت نشست امام حسین (ع) با شهدا خبر خوش 😍 برای اونایی که در مجازی و حقیقی برای نشر فرهنگ شهدا تلاش می‌کنند و وقت می‌گذارند. برای کسانی که عکس شهدا را به در و دیوار می زنند، یادواره شهدا می گیرند، به خانواده های شهدا سر کشی می کنند، شهدا را یاد می کنند و راه شان را ادامه می دهند.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
شهید محسن حاجی بابا، فرمانده عملیات سپاه غرب ●روز قبل شهادت رو به دوستش حسین میگوید: اینجور شهادت که یک تیر به آدم بخوره؛ آدم کشته بشه من بهش میگم شهادت سوسولی، شهادت سوسولی فایده نداره حسین به او میگوید: خوب چه فرقی میکنه ؛ اینم شهادت است دیگر ●محسن میگه: میدانی آخه به این حال بری پیش آقا ابوالفضل بگی من یک تیر خوردم فایده ندارد حسین گفت خوب حالا یعنی چی ●محسن گفت: یعنی یک جوری آدم شهید بشود که هزار تکه بشود آدم رو خواستند آن دنیا بحضرت ابوالفضل معرفی کنند خودت یک تیکه بدنت دستت باشه بگویی آقا من اینم ●به روز نکشید؛ زیر ارتفاع بمو (در منطقه سرپل ذهاب) یک گلوله توپ آمد صاف روی سقف ماشین؛محسن بهمراه 2نفر دیگر از فرماندهان محور(شوندی و بیابانی)بشهادت میرسند ●شدت حادثه طوری بوده که پیکراوهزار تکه میشود ... جنازه را جمع کرده بتهران میفرستند برای تدفین. مدتی بعد که باقیمانده ماشین را میآورند به محل قرارگاه فرماندهی؛ یک تکه دست از پیکر شهید را در آن پیدا میکنند؛در ادامه از پدر شهید اجازه میخواهند که آن را در همان منطقه جنگی تدفن کنند.ازاینرو ایشان در دو نقطه سنگ یادبود دارد تهران و منطقه سرپل ذهاب پ.ن: تکه‌ای از بدن شهید محسن حاجی بابا در بازی دراز ماندگار شد شهیدی که می‌گفت: "می‌خواهم بگونه‌ای شهید شوم که حتی تکه‌های بدنم را نتوانند جمع آوری کنند" 🔹سرهنگ بهرامیان می‌گوید: «حاجی بابا وقتی می‌بیند که دوستانش شهید شده‌اند به دوست خودش حسین خدابخش گفته بود دعا کن با گلوله توپ شهیدبشویم.زیرا اگر در این دنیا بسوزیم می‌توانیم مطمئن شویم که خداوند گناهانمان را بخشیده است. @defae_moghadas2
❣شهید «محسن حاجی بابا» در گمنامی فرمانده بودُ در گمنامی پر کشیدُ در گمنامی دل از دنیای وانفسا کَند؛ همانطور که از رتبه تک رقمی رشته پزشکی گذر کردُ دل به سبزی لباس پاسداری دوخت. اِرباً اِرباً شده بود. چیزی شبیه به پیکر قطعه قطعهِ شده علی اکبر(ع). یک تکه از بدنش در روستای «عظیمیه» در غرب به یادگار ماندُ تکه ای دیگر میهمان قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) شد. در عملیات شناسایی، گلوله تانک مامور بود تا او را به آرزوی دیرینه اش که همان تکه تکه شدن در راه اسلام بود برساند. در جایی خواندم شهید به همرزمش گفته بود «دعا کن با گلوله توپ شهید شوم. زیرا اگر در این دنیا بسوزیم می توانیم مطمئن شویم که خداوند گناهان ما را بخشیده است.» پدر او هم شبیه به تمام باباها آرزوی دامادیِ پسرش را داشت. اما هر بار که از او می خواست تا ازدواج کند! در جواب می شنید؛ باباجان «دعا کن شهید شوم». قرار بود ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ لباس دامادی بر تن کندُ به خانه اش عروس بیاورد. اما روز ۲۲ اردیبهشت ۶۱ شمسی لباس شهادت را از مادر سادات گرفتُ به تن کرد. به راستی که «عروسی ما شهادت است.» @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۲ اردیبهشت سالروز شهادت پدر تاکتیک نظامی جهان اسلام، دریادار حاج محمد ناظری، فرمانده تکاوران نیروی دریایی سپاه گرامی باد. 🔸شور انقلابی، بی قراری و عشق به کاروان عاشورا را در صحبت های این سردار مظلوم ببینیم و لذت ببریم. در اوایل بحران سوریه حاج محمد اولین فرماندهی ایرانی بود که به طور کاملاً محرمانه به عمق این درگیری ها رفت و چریک های مقاومت را آموزش داد و بعد راه را برای شهادت دیگر شهدای مدافع حرم باز کرد. 🔸شهید خاصی که شبیه هیچ کس نبود! شهیدی که تاکنون طبقه بندی اطلاعات اجازه بیان خدماتش را نداده است! شهیدی که هرجا از این کره خاکی که رد پای حاج قاسم برای دفاع از مظلوم در آن وجود داشت، او نیز در آنجا حاضر بود! 🔸اسطوره ای که سرداران سلیمانی، باقری، قاآنی، متوسلیان، کاوه و حتی عماد مغنیه و سیدحسن نصرالله فقط بخشی از شاگردان ایشان برای مبارزه با ظلم بودند! شهیدی که هرچند روز به روز پیر می شد اما لحظه به لحظه بر غیرت و شجاعتش افزوده می شد! 🔸نقل است که وقتی تکاوران آمریکایی در خلیج فارس دستگیر شدند، حاج محمد فریاد زد که: «خیال کرده‌‌اید ناو مسافربری ما را زدید، می‌توانید هر غلطی بکنید و ما هم کاری به کارتان نداریم؟ ما پای هر متجاوزی را به آب و خاک ایران قطع می‌کنیم.» شاید به خاطر این صحبت ها بود که آمریکایی ها لباس خود را خیس کردند! 🔸وقتی دزدان دریایی کشتی‌هایمان را در سومالی و خلیج عدن محاصره کردند، او مأموریت آزادسازی آنها را برعهده گرفت و ۱۲۰ روز با آنها جنگید و عزت ملت را زنده نگه داشت و کشتی ها را پس گرفت. @defae_moghadas2
❣کار هر شبش بود. با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می‌کرد، نیمه‌های شب هم بلند می‌شد نماز شب می‌خواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایه‌اش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.» @defae_moghadas2
❣خدا رحمت کند مادرمان، خیلی حمید را دوست داشت. می گفت: حمید از همان بچگی با همه فرزندانم فرق داشت. یادم است شیرخوار بود. همان ایام یک روحانی به روستای ما آمد. ما هم که خیلی چیزی از دین نمی دانستیم. ایشان در مورد وضو صحبت می کرد و اینکه با وضو بودن چقدر ثواب دارد، من هم نیت کردم شیر بی وضو به حمید ندادم. همان ایام مریض شدم. شانزده روز مرا در بیمارستان بستری کردند. گفتند برای حمید به فکر دایه باش یا شیر خشک، بعد شانزده روز شیرت خشک هم نشود این داروها خشکش می کند. همین طور هم شد، اما وقتی برگشتم روستا، تا حمید را در آغوش کشیدم باز شیر آمد!!! پدر ما خیلی زود فوت شد و ما یتیم بزرگ شدیم. برادر بزرگ ما هم که زن و بچه داشت فوت شد. حمید نسبت به برادر و خواهر هایش به خصوص یتیم های برادرش احساس مسؤلیت می کرد و شده بود بزرگتر ما. همیشه دنبال کار بود تا شرمنده خواهر و برادر ها و برادر زاده هایش نباشد. بلاخره هم رفت شیراز، در شرکت زیمنس مشغول کار شد. یک روز آمد به مادر گفت: مادر، رفت و آمد برایم سخت است، با دوستانمان خانه ای اجاره کرده ایم. مادرهم خوشحال برایش مقداری ظرف و وسایل گذاشت و راهی اش کرد. یک هفته نشده دیدیم گونی به دوش برگشت. مادر گفت: اینها چیه؟ - وسایلم که در شیراز بود! - چیزی شده؟ - مگه نمی دونی جنگ شده، من دیگه نمی تونم برم سرکار باید برم جنگ. مادر را به زور راضی کرد و راهی شد. اوایل سال 61 بود. من هم سیزده سالم بود. با چند تا هم محلی ها رفتیم کازرون آموزش. ۲۴ ساعت مرخصی به ما دادند که خانه برگردیم و بعدش ما را اعزام کنند. برگشتم کوار. مادرم تا من را دید کیفم را برداشت و گفت: دیگه نمی گذارم بری... هر چی التماس کردم فایده نداشت. همه دوستانم به کازرون برگشتند و من ماندم. شب با ناراحتی خوابیدم. صب روز بعد، اول وقت مادر من را بیدار کرد. ساکم را داد به دستم و گفت برو به سلامت. دیدم توی ساکم را کرده بود پر از تخمه و مغز و... گفتم: چی شد، تو که مخالف بودی؟ گفت: دیشب خواب حمید را دیدم. گفت: مامان چرا نمی گذاری علی هم بیاد؟ ساکم را برداشتم. آمدم بیرون. گفتم: خدا، حالا چطور برم کازرون. آمدم سر کوچه. یکی از همسایه های ما ارتشی بود و محل خدمتش پایگاه هوایی بوشهر. گفت: کجا؟ گفتم: می خواهم برم کازرون. گفت: من دارم می رم بوشهر، بیا ببرمت. خلاصه ما را برد و رسیدیم به اتوبوس های آماده حرکت. رفتم منطقه. تا حمید منو دید گفت: تو چرا آمدی؟ گفتم: خودت چرا آمدی؟ گفت: خوب باشه، پیش خودم بمون. آن زمان حمید و [شهید] نقی اکبری و چند تا از بچه های کوار پیش حاج اسکندر بودند. دیگر حمید از جبهه برنگشت. نمی آمد مگر برای ماموریت یا سرکشی از فرزندان یتیم برادرش. یک روز مادر شاکی شد. گفت: پسرم این چه وضعیه، سالی یکبار، دوبار بیشتر نمی آی؟ گفت: راستش من حاج اسکندر و نقی اکبری با هم قول و قراری داریم! جریان را پرسیدیم. گفت: در عملیات فتح المبین، من، حاج اسکندر و نقی در محاصره افتادیم. به حدی که هر لحظه امکان اسارت ما بود. من بی سیم چی بودم، تمام رمز بی سیم را خوردم. در آن شرایط حاج اسکندر گفت: بچه ها بیایید با هم عهد ببندیم اگر از این محاصره جان به در بردیم، دیگر جبهه را ترک نکنیم تا اینکه یا شهید شویم یا جنگ تمام شود! ما آنجا از اسارت جان به در بردیم و حالا به قولمان عمل می کنیم که یا با شهادت برگردیم یا جنگ تمام شود. و به عهد خود عمل کردند و هر سه شهید شدند. ☝🏻️به روایت علی شکوهی(برادر شهید) 🌾🌷🌾 هدیه به شهیدان حمید شکوهی، نقی اکبری و حاج اسکندری صلوات- شهدای فارس ↘️ تولد: 1341 - روستای ارباب سفلی، کوار شهادت:11/12/1365 @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ویدیویی منتشر نشده از شهید ابومهدی المهندس: فرقی نمی‌کند به دست آمریکا شهید شوم یا اسراییل و داعش؛ هر سه یکی‌اند 🔸 وقتی که کنار حاج قاسم باشم، آرامش دارم چون سیمش به «آقا» وصل است. 🌹هدیه نثار همه مجاهدین راه خدا صلوات @defae_moghadas2