🌸🕸🌸🕸🌸
💢اسماعیل واقعا
شایسته شهادت بود
🌹دکتر محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه پاسداران، درباره ایشان می گوید:مناسبترین فردی که برای فرماندهی نیروهای بدر که متشکل از نیروهای انقلابی عراقی بود، میشناختم، شهید اسماعیل دقایقی بود. اینکه چرا مسئولیت تشکیل این نیروها را به دقایقی دادم، دلایلی داشت که از مهمترین آنها این بود که شهید دقایقی، صبر و شکیبایی بسیاری داشت و نیز اینکه بسیار دوستانه و با ملایمت با دیگران برخورد میکرد. دقتی که این شهید در کارهایش و به ویژه در شناسایی افراد داشت نیز از دلایل این انتخاب بود.
🌹شهید دقایقی آنچنان خوب کار کرد که تیپ او به لشکر تبدیل شد. لشکر او یکی از بهترین یگانهایی بود که همواره سختترین عملیاتها را در درون خاک عراق انجام میداد. او حتی توانست از میان اسرای عراقی نیز گردانی به نام «احرار» تشکیل دهد که با فداکاری و اخلاص در کنار رزمندگان ما در جبههها با دشمن میجنگیدند.
🌹من با شهید دقایقی از مدتها پیش از انقلاب که هر دو در هنرستان شرکت نفت اهواز درس میخواندیم آشنا بودم. در جریان مبارزه هم با یکدیگر بودیم. پس از پیروزی انقلاب هم با همدیگر مراوده و ارتباط داشتیم. در شهادت او به لحاظ روحی بسیار ضربه خوردم، ولی آنچه این رنج را در من تبدیل به آرامش کرد، این بود که او به آرزو و هدف و مقصود خود که شهادت بود، رسید؛ مرگی جز شهادت در راه خدا زیبنده اسماعیل نبود. اسماعیل واقعا شایسته شهادت بود.
راوی : دکتر محسن رضایی
حماسه جنوب شهدا
@defae_moghadas2
3⃣
🌸🕸🌸🕸🌸
🌸🕸🌸🕸🌸
💢اسماعیل عشق
🌹به لشکر بدر مأموریتی داده شد تا در جزیره «صالحیه» واقع در منطقه عملیاتی کربلای ۵ به اهداف تعیین شده دست یابد. صبح (٢٨ دی ماه ١٣۶۵) بود که سردار مرا صدا زد و گفت: «آماده شو تا برای شناسایی به سمت محور برویم».روز قبلش آن جا را دیده و شناسایی کرده بودم؛ اما او برای اطمینان بیشتر، بر آن بود تا خود منطقه عملیاتی را پیشاپیش ببیند. یک دستگاه موتور سیکلت ٢۵٠ را آماده کرد و گفت: «برویم».گفتم: «من با این موتور سنگین آشنا نیستم».
🌹وی بدون درنگ، خودش فرمان موتور را به دست گرفت و من هم پشت سرش نشستم و حرکت کردیم. خورشید اوج گرفته بود و اندک اندک به ظهر نزدیک میشدیم. در حین حرکت به او میگفتم: «دیروز شاهد بمباران هواپیماهای دشمن در پنج ضلعی شلمچه و خسارتهای وارده به نیروها بودم. شما که به قرارگاه میروید، به مسئولین گوشزد کنید تا از این خسارات ـ که به سبب تراکم زیاد پدید میآید ـ پیشگیری و چارهاندیشی کنند».
🌹سخن که به این جا رسید، سر و کله هواپیماهای دشمن پیدا شد. ما بودیم و بمبهای خوشهای که در کنارمان فرود میآمد. در اثر آن من و ـ شاید ـ آقا اسماعیل زخمی شدیم. در آن غوغای بمب و صدای مهیب انفجار، سردار پا روی ترمز زد و بنا به توصیه او، هر دو به کانال بتونی دژ شلمچه رفتیم.
🌹هنگامی که در کانال به سمت سنگری در حرکت بودیم، هواپیماها هر چه موشک و راکت داشتند، به ما شلیک نمودند. با انفجار راکتی در کنار کانال، دیواره بتونی آن بر سر ما فرو ریخت. لحظاتی گرد و خاک غلیظی از آن جا برخاست؛ وقتی که فرو نشست، اسماعیل را صدا زدم، اما پاسخی نشنیدم.
راوی: اسماعیل بهمئی
حماسه جنوب شهدا
@defae_moghadas2
4⃣
🌸🕸🌸🕸🌸
🌸🕸🌸🕸🌸
💢لحظههای تلخ
🌹هنگامی که پیکر به خون غلتیده آقا اسماعیل را از کانال در شلمچه بیرون آوردیم و در آمبولانس نهادیم، روزگار جدایی آغاز شد؛ گویی کوهی از درد و اندوه بر شانههایم افتاده بود که حال راه رفتن نداشتم. صدای تیر و خمپاره و راکت و بمباران هواپیماها لحظهای قطع نمیشد. من و برادر چوپان از آن منطقه و در واقع گودال قتلگاه بیرون آمدیم تا به قرارگاه خاتم برویم و خبر شهادت سردار را به آنجا اعلام کنیم.
🌹به قرارگاه که رسیدیم، با سردار علی شمخانی دیدار کردیم و با درد و دریغ آن واقعه را گزارش دادیم. در آن لحظههای تلخ و توانفرسا، فقط صدای گریه و ناله بود که به گوش میرسید.
سردار شمخانی که به شدت از این خبر متأثر بود، چنان مویه میکرد که هرگز ندیدیم کسی برای دقایقی این چنین عزادار باشد. من که یتیمی مجاهدین عراقی را با تمام وجود احساس میکردم، به سردار شمخانی گفتم: «نبود دقایقی و مصیبت او برای ملت عراق مانند مصیبت فقدان آیتالله شهید سید محمدباقر صدر است».
🌹سردار با شنیدن این جمله در حالی که باران اشک هم داغ سینهاش را نمیکاست، رو به آسمان کرد و فریاد زد: «خدایا! چرا دقایقی را از ما گرفتی؟!»
بعد رو کرد به من و گفت: «دیگر کسی مانند دقایقی برای شما پیدا نمیشود...!»
راوی: ابومحمد الطیب
حماسه جنوب شهدا
#برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
5⃣
🌸🕸🌸🕸🌸
#کلام_شهید:
فراموش نکنید كه راہ راست از هر كجا كج شد بیراهه و به سوی هلاکت است.
#شهید_سید_مجتبی_میرلوحی
#ملقب_به_نواب_صفوی
#جوانترین_رهبر
#سالروز_شهادت
▩🌷 #سلام_امام_زمانم 🌷▩
ای صاحب ایام بگو پس تو کجایی؟
کی می شود ای دوست کنی جلوه نمایی
از هر که سراغ شب وصل تو گرفتم
گفتند قرار است که یک جمعه بیایی
▩ تعجیل در #ظهور3 صلوات ▩