eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرستنده، برادر بشکان بازدید از یادمان های جنوب
🍂 همکلام با شما ، که خواندید 🌾"یا مقلب القلوب و الابصار" و با تمسک به باورتان بر " یا مدبرالیل و النهار" و با ارادت به عقیده تان به 🌷" یا محول الحول و الاحوال" ما هم دست دعا برمیداریم 🌹" حول حالنا الی احسن الحال" 🌼 عید 1398 بر شما همراهان عزیز مبارک باد 🌼 @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 می گلگون عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتند وز شاخه گل داد دل زار گرفتند نوروز همایون شد و روز می گلگون پیمانه کشان ساغر سرشار گرفتند فروغی بسطامی #بیاد_شهیدان 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات #فتح_المبین ✦ ✦ ✦ ✦ شور و شوق زیادی برای اعزام به خط و یا ورود به عملیات شکل گرفته بود ولی ورود به عملیات نیاز به مقدماتی داشت تا کم نیاورند. از آن جمله آمادگی روانی و جسمانی بود که باید به حد کفایت می رسید. یکی از نیروهای گردان نور، فردی از ارتش عراق بود که فرار کرده و به جبهه اسلام پیوسته بود(با لباس پلنگی👆). ایشان از آمادگی جسمانی و اطلاعاتی خوبی برخوردار بود و بعنوان مربی صبحگاه بچه ها را کیلومترها می دواند و نرمش می داد. در بین روز هم ساعاتی برای آموزش های مختلف نظامی برنامه‌ریزی شده بود و تلاش می شد تا به اوج آمادگی نزدیک شویم. خصوصا اینکه ماموریتی که در عملیات داشتیم، دارای پیاده‌روی بیش از ده کیلومتری و گذشتن از سنگلاخ ها و کانالهای طبیعی منطقه عملیات بود. در بعد معنوی هم تقریبا همه در اوج بودند و دنیایی برای خود داشتند. قطعاً اجازه ندارم بیش از این مطلبی در این رابطه بنویسم فقط عرض می کنم در مواردی توفیقات بزرگی کسب کردند و قول و قراری با معشوق خود بستند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات ✦ ✦ ✦ ✦ چند روزی در شوش مستقر بودیم که تعدادی از نفرات به همراه بچه های تدارکات برای آماده کردن اردوگاه جدید در منطقه شهادت، حرکت کردند. چند روزی مشغول ساخت سنگر و ملزومات نیروها بودند و زحمات زیادی کشیدند تا اردوگاه آماده شد. بعد از مهیا شدن این منطقه لنکروزها گروه گروه بچه‌ها را سوار کردند و کار انتقال را انجام دادند. دشت های خوزستان در ماه های بهمن و اسفند چیزی از بهار کم ندارد و در دشت های بکر آن انواع گلهای شقایق و لاله های وحشی، فضایی بسیار دلچسب را شکل می دهد. خصوصا در دشت های تپه ماهوری شوش که وصف آن جز با بودن در آن فضا قابل درک نیست. و چقدر این فضا می توانست روح معنوی بچه ها را صفا دهد و بالا ببرد. خصوصا در اوقاتی مانند گرگ و میش صبح و غروب آفتاب. در این محل بودیم که ماموریت پدافندی برای یکی از گروهان ها مهیا شد. بچه های این گروهان سر از پا نمی شناختند و در مقابل، نیروهای دیگر در حسرت آنها بسر می بردند و برای ماموریتی لحظه شماری می کردند. جبهه ای که اعزام شدند منطقه مقاومت نام داشت و باید تا شب عملیات از منطقه حراست می کردند و اوضاع را عادی نشان می دادند. کانالها و تپه های منطقه شرایط را برای نفوذ نیروهای اطلاعات دشمن آسان کرده بود. با ابتکاری که انجام دادیم، توانستیم کمین هایی ایجاد کنیم که دویست سیصد متری از خط اول جلوتر باشند تا بهتر بتوانیم از تهاجم دشمن مطلع شویم و به قولی پیشمرگ نیروهای دیگر باشند. حساسیت این کمین ها به قدری زیاد بود که آهسته هم نمی توانستیم صحبت کنیم... http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
چه #سربندها که بند شدند بر سرها؛ تا سر به هوا شوند با سربندها.... 🍂
مجاهد عراقی که از ارتش عراق فرار کرده و در عملیات فتح المبین نیروهای گردان نور را آموزش نظامی می داد.
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات #فتح_المبین ✦ ✦ ✦ ✦ در منطقه مقاومت علاوه بر گروهان قدس، بچه های ارتش نیز حضور داشتند. لشکر 77 یا 21 در سمت چپ ما قرار داشت و سمت راست ما تقریبا خالی از نیرو بود. برای جلوگیری از نفوذ نیروهای دشمن سنگرهای تعجیلی زده بودیم و نگهبان می فرستادیم. کمین ها هم همچنان فعال بودند و نیروها با جان و دل از منطقه محافظت می کردند. آنشب داریوش نادری در کمین نوبت نگهبانی داشت. بعد از گذشت ساعتی از طریق تلفن قورباغه ای اطلاع داد که تحرکات مشکوکی را دیده و احتمالا دشمن باشد. به او گفته بودیم ابتدا مطمئن شو تا نفراتی برای کمک بفرستیم. چیزی از این جریان نگذشته بود که خمپاره ای به سنگر کمین اصابت کرد و داریوش نادری را به شهادت رساند. تا اونموقع حادثه خاصی در گردان نداشتیم و این اتفاق بعنوان اولین شهادت در بین بچه‌ها خیلی تاثیرگذار بود و همه را منقلب نمود. شهید داریوش نادری به عنوان اولین شهید گردان نور یا کربلا نام گرفت و نشان داد این راه پرخطر است و باید محکم بود. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات #فتح_المبین ✦ ✦ ✦ ✦ به شب عملیات نزدیک می شدیم و کارهای لازم را در حال انجام دادن بودیم. از تمیز کردن اسلحه و نوشتن وصیتنامه گرفته تا توجیه نقشه و برنامه عملیات و گرفتن مهمات. طبق قرار اولیه برنامه عملیات یکم فروردین تعیین شده بود که با نظر حضرت امام به روز دوم تغییر یافته بود. با نزدیک شدن به عملیات حال بچه‌ها هم تغییر می کرد. چرا که برای هر کدامشان احتمال شهادت می رفت، و همین حس و حال تاثیرگذاری زیادی داشت. خردسال ترین نیروی گردان نوجوانی 13 ساله بود به نام جمشید داداشی. جمشید بواسطه قد کوتاه و جسم نحیفش نتوانسته بود از تهران اعزام شود. لذا بهمراه چند نفر از دوستانش راهی اهواز شدند تا از طریق پایگاههای مساجد به جبهه بروند. معنویت جمشید در بین نیروهای گردان زبانزد شده بود. چنان بزرگانه صحبت می کرد و رفتار می نمود که به معجزه انقلاب یقین پیدا می کردیم. لحظه ای از کار دست نمی کشید و پست نگهبانیش را زمانی انتخاب می کرد تا به نمازشبش لطمه نخورد و خواب نماند. دوستانش می گفتند وقتی سر از سجده برمیداشت، از شدت اشک، زمین را مقداری گل می کرد و صورتش را گلی. می گفت منهم باید به اندازه خودم بندگی کنم و.... http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 شهادت حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد. السلام ای دختر شاه نجف السلام ای صابر صحرای طف السلام ای چادر زهرا به سر السلام ای نور خورشید و قمر السلام ای مقتدای عالمین السلام ای خواهر خوب حسین السلام ای بانوی ماتم زده صبر تو صبر جهان بر هم زده السلام ای تار و پود فاطمه دختر صورت کبود فاطمه السلام ای مظهر شور و شعور پای تا سر عشق سر تا پا حضور السلام ای کربلا در کربلا ای به ایمان برادر مبتلا السلام ای خطبه خوان شهر شام خواب را کردی به بدخواهان حرام السلام ای چشم زیبا بین عشق زینب کبری و زهرای دمشق @defae_moghadas
4_702924891808071931.mp3
941.3K
🔴 نواهای ماندگار 💠 حاج صادق آهنگران از سری نوحه های فتح المبین ❣آمدم تا کرخه را از خون خود دریا کنم حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 سلام و عرض تسلیت به مناسبت شهادت زینب کبری سلام الله علیها در سالروز عملیات فتح المبین هستیم و نقل روایت این عملیات. با توجه به طولانی شدن روایت لحظه به لحظه عملیات بدر، مقداری از لحاظ زمانی در بیان وقوع حوادث فتح المبین عقب مانده ایم که به لطف الهی به آن خواهیم رسید. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات ✦ ✦ ✦ ✦ امروز مهمات عملیات را هم آوردند. سهم دو گروهان عقب را دادند و سهم گروهان قدس را به خط منتقل کردند تا بین نیروها تقسیم کنند. با همه مخفی کاری ها و ابهامات، دیگر مطمئن شده بودیم که عملیات همین امشب و فرداشب است. فرمانده گروهان بجای تقسیم مهمات بین نیروها، دستور داد تا بیشتر مهمات را کنار سنگرها و هم خاکریز دفاعی انباشته کنند و بصورت آماده باش قرار دهند. حتی فرمانده گردان که برای سرکشی به خط آمده بود نیز از علت این کار سوال کرد و جوابی جز یک الهام قلبی، نداشت تا به او بدهد. گاهی فکر می کردیم نکند عملیات بعنوان هدیه عید 61 قرار است به ملت هدیه شود. گاهی هم به فکر خانواده‌ها می افتادیم و جای خالی مان کنار آنها. هرچند آن سالها کمتر عید به صورت فعلی گرفته می شد و حداکثر با یک بشقاب هفت سین و نشستن پای لحظه تحویل سال و از همه مهمتر سخنان رهبر انقلاب حضرت امام که با مهربانی خاصی آغاز به سخن می کرد و همیشه سفارش رزمندگان و خانواده شهدا را می نمود تا مبادا فراموش شوند. خود را از این افکار احساسی و خانواده و محله دور می کردیم و سعی می کردیم خود را به مسئله اول کشور معطوف کنیم و با جان و دل به دفاع از حریم کشور اسلامیان بپردازیم. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات ✦ ✦ ✦ ✦ کم کم به ساعت دوازده شب نزدیک می شدم و خواب چشم هایم را فرا می گرفت... با آمدن نفرات پست جدید، آرام آرام به سنگر آمدم تا استراحتی کنم که ناگاه با ورود به سنگر، صدای گریه و ناله یکی از برادران بگوشم خورد. احساس کردم خواب بدی می بیند. او را بیدار کردم که با اعتراضش روبرو شدم که چرا بیدارم کردی؟ چرا... لحظه ای تمرکز کرد و گفت داشتم خواب پیامبر و اهل بیت را می دیدم که حضرت زهرا سلام الله علیه گفت عجله کنید و جلو دشمن بایستید که دشمن حمله کرده است، (چیزی به همین مضمون). با اتمام این صحبت متوجه سربازی از ارتشی های همجوار شدم که با عجله و وحشتزده وارد سنگر شد و گفت به داد ما برسید که عراقی ها حمله کرده و دارن بچه ها را می کشند و.... بلافاصله بچه ها را به کمین ها و خاکریزها فرستادم. فرمانده گروهان، دسته پرویز صداقت فر را جهت کمک به ارتش فرستاد و ما را بعنوان پشتیبان آنها مامور تیراندازی به نفرات و تانکهای دشمن کرد. دقایقی نگذشته بود که فرماندهان سر رسیدند تا در صحنه حضور داشته باشند و بهتر بتوانند تصمیم گیری کنند. آنها هم بهمراه نیروها وارد درگیری شدند. صدای درگیری بالا گرفته بود و آتش دو طرف، پر حجم ادامه داشت و از طرف عراقی ها صدای آمبولانس به شدت بگوش میرسید و نشان از تلفات بالای آنها داشت. در این حین خبر می رسید که تعدادی از بچه‌های ارتش به شهادت رسیده و برخی به اسارت در آمده اند. درگیری ساعت‌ها ادامه پیدا کرد تا دمدمای صبح..... http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 روایت نقلی از عملیات ✦ ✦ ✦ ✦ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ درگیری تا نزدیک اذان صبح به کمترین حد خود رسیده بود و عراقی ها کاملا عقب نشسته بودند. با مهماتی که از شب قبل آماده شده بود توانستیم بموقع عمل کرده، تک آنها را خنثی کنیم. در این درگیری پرویز صداقت فر، فرمانده دسته از ناحیه پا مجروح گردید و او را به عقب منتقل کردند و از آنجا به مشهد اعزام شد. بعد از مدتی خبر شهادت او را هم شنیدیم و از این خبر شوکه شدیم. چرا که مجروحیت او خیلی جدی نبوده و انتظار شهادت نمی رفت. بچه‌ها موفق شده بودند اسرای ارتش را از چنگ دشمن آزاد کنند و علاوه بر آن تعداد زیادی را نیز به اسارت درآورند و تعداد زیادی از بعثی ها را به هلاکت برسانند. با این پیروزی سر از پا نمی شناختیم. شاید تا قبل از دیشب آنقدر اعتماد بنفش نداشتیم و به باور اینکه می توانیم موثر باشیم، نرسیده بودیم ولی حالا به چشم دیگری بما نگاه می کردند و می گفتند یک دسته بچه بسیجی چنین کردند و چنان کردند. مسئله تک دشمن از نظر فرماندهان اتفاق قابل تاملی محسوب می شد. آنهم درست در شبی که قرار بر انجام عملیات بود. همین ایجاد شک و شبهه می نمود که نکند عملیات لو رفته باشد. ولی هر چه بود، این همه جبهه نبود و نمی شد عملیاتی به آن بزرگی را لغو کرد. بهرحال به دسته پرویز صداقت استراحت داده شد و فرمانده جدیدی تعیین گردید. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂