eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 السلام علیکم یا انصار دین الله بخش کوتاهی از مثنوی_غزل "در سوگ دریا" ساقی بریز اندوه را در ساغر امشب برخیز ساقی باده را پیش آور امشب مطرب بساز آهنگ سرگردانی ام را آشفته ساز احساس خوزستانی ام را اینجا زمینی شعله پرور بود روزی معراج سرداران بی سر بود روزی معراج از اینجا کمتر است ای اهل دنیا صد کعبه در یک سنگر است ای اهل دنیا هر خاکریزش شعله زاری لاله خیز است حتی زمستانش بهاری لاله خیز است این خاک گرم از اهل دنیا کینه دارد فریاد مظلومانه ای در سینه دارد اینجا سپاهی مست مست افتاده ساقی سر تا بخواهی _ مثل دست _ افتاده ساقی مستان ساغر در کف اینجا صف کشیدند سردارها سر بر کف اینجا صف کشیدند آنگاه پروازی بلند آغاز کردند تا کربلا ، تا کبریا پرواز کردند آنان که _ چون سیب از درخت _ افتاده بودند خوب آشنا با مهر ، با سجاده بودند آنان که سر را در سجود آورده بودند از زندگانی هر چه بود آورده بودند آنان که سر دادند تا ما پا بگیریم از پای افتادند ، تا ماوا بگیریم امشب بیا تا خیبری دیگر بسازیم افتاده ایم اما پری دیگر بسازیم امشب بیا پرواز را از سر بگیریم از پا گر افتادیم ، از نو پر بگیریم ساقی "حسین" آمد علم برداشت آن روز از سینه ها زنگار غم برداشت آن روز او بود و یک دنیا شبیخون در هویزه تفسیر بی پایان مجنون در هویزه برخاست از جا تا شنید از حنجری سبز فریاد "این الفاطمیون" در هویزه چشمان اشک آلوده اش را هر که می دید می گفت ؛ جاری گشته کارون در هویزه امشب بیا با رمز "یا زهرا" بنالیم آرام شب را با "جهان آرا" بنالیم اندوه خرمشهر در من پا گرفته ست اروند در چشمان من ماوا گرفته ست در سینه شوری کهنه دارم عاشقانه بگذار کارونی ببارم عاشقانه مجنونم امشب ، بی قرارم مثل دریا فریادها در سینه دارم مثل دریا می خواهم امشب با "جهان آرا" بمانم مرثیه ای در سوگ خویش امشب بخوانم ما مرده ایم آنان که مست از یرزقون اند افلاکی اند السابقون السابقون اند در سوگ دریا گریه معنایی ندارد اندوه در قاموسشان جایی ندارد سردارها فهمیده بودند آسمان را فهمیده بودند آسمانی بی کران را سردارها تفسیر نورند ای برادر افتاده مردانی غیورند ای برادر تکبیر گویان از کنارم پر کشیدند از عرش خود را باز بالاتر کشیدند @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 👈برگزیده از کتاب جاده های سربی خاطرات سردار سوداگر بعد از این که موتور را نگه داشت ، پیاده شدم و یک مشت از خاک آنجا را برداشتم و گفتم : واقعا این خاک وطن ماست که آزاد شده !؟ با شور و شعفی این را گفتم ، درحالی که وسعت منطقه آزاد بیش از نود کیلومتر مربع نبود ، دراین عملیات تلفات سنگینی بر عراقی ها وارد کردیم ؛ به خصوص در فاصله بین محور فیاضیه و محور ایستگاه هفت ، وقتی به آنجا رفتم ،با وضع عجیبی مواجه شدم . جنازه سربازان عراقی دیده می شد .اولین بار بود که این همه جنازه را می دیدم ، وضعیت وحشتناکی بود . تعداداسرای عراقی باور نکردنی بود. تانک و نفر برهایی که منهدم شد یا به غنیمت گرفته شده بودند، فراوان بود. عملیات سنگینی بود که در آن ضربه محکمی از نظر سیاسی ، تبلیغاتی و نظامی بر پیکره ارتش عراق وارد شد . آنها تا آن موقع می گفتند منطقه در محاصره کامل قراردارد و به زودی سقوط خواهد کرد و حتی نقشه هایی را چاپ و پخش کرده بودند که درآنها خرمشهر را محمره و آبادان رابه عبادان تغییر نام داده و جزو خاک خودشان اعلام کرده بودند . حتی خدمات شهری را به دست استانداری بصره محول کرده ، بین خرمشهر و بصره خطوط اتوبوسرانی برقرارکرده بودند و..... @defae_moghadas 🍂
آی شهـدا ... گاهـی از آن بـالا ؛ نگاهی به ما اسیران دنیا ڪنید دیدنی شده حالِ خسته‌ مـا و چشم هـایِ پر از حسرتمـان ، حسـرتِ پرڪشیدن تـا آسمـــان ... #اللهـم_الحقنـی_بالشهداء @defae_moghadas 🍂
متن زيارت عاشورا همراه با دانلود فایل صوتی mp3 - سايت زيارت عاشورا http://ashora.ir/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴 💠 نواهای ماندگار نوحه زیبای 🔴 جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم کربلا منتظر ماست بیا تا برویم حاج صادق آهنگران _🍃🌹🍃_ مدت: 7:12 حجم: 2 مگابایت در کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🏴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴 🏴 روضه شبانه کانال حماسه جنوب 🔴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 👋 امشب هم طبق شبهای گذشته روایتی در رسای سالار شهیدان تقدیم می کنیم. باشد همین مقدار، توشه ای باشد برای همه ما در شفاعت مراحلی که هیچ امیدی به اعمالمان نیست 😭
🏴🏴 🏴 وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ  و او را به ذبحى بزرگ بازخریدیم  در عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، خصال شیخ صدوق و دیگر كتب معتبر روایى از امام رضا(علیه السلام) چنین نقل شده است: هنگامى كه حق تعالى به ازاى ذبح اسماعیل قوچى را فرستاد تا به جاى او ذبح شود، حضرت ابراهیم(علیه السلام) آرزو كرد؛ كاش مى شد فرزندش را به دست خود ذبح كند و مأمور به ذبح گوسفند نمى شد تا به سبب درد و مصیبتى كه از این راه به دل و جان او وارد مى شود، مصیبت پدرى باشد كه عزیزترین فرزندش را به دست خود در راه خدا ذبح كرده تا از این طریق بالاترین درجات اهل ثواب در مصیبت ها را به دست آورد.
🏴🏴 در این اثنا خطاب وحى از پروردگار جلیل به ابراهیم خلیل رسید كه محبوب ترین مخلوقات من نزد تو كیست. ابراهیم(علیه السلام) عرضه داشت: هیچ مخلوقى پیش من محبوب تر از حبیب تو محمد(صلی الله علیه و آله) نیست. پس وحى آمد كه آیا او را بیشتر دوست دارى یا خودت را ابراهیم(علیه السلام) گفت: او پیش من از خودم محبوب تر است. خداوند متعال فرمود: فرزند او را بیشتر دوست دارى یا فرزند خود را ابراهیم(علیه السلام) عرض كرد: فرزند او را بیشتر دوست دارم.
🏴🏴 پس حق تعالى فرمود: آیا ذبح فرزند او(امام حسین علیه السلام) به دست دشمنان از روى ستم، بیشتر دل تو را مى سوزاند یا ذبح فرزند خودت به دست خودت در اطاعت من ! عرض كرد: پروردگارا! ذبح او به دست دشمنان بیشتر دلم را مى سوزاند. در این هنگام خداوند خطاب كرد؛ اى ابراهیم! پس به یقین جمعى كه خود را از امت محمد(صلی الله علیه و آله) مى شمارند، فرزند او حسین(علیه السلام) را از روى ظلم و ستم و با عداوت و دشمنى، ذبح خواهند كرد 😭 همان گونه كه گوسفند را ذبح مى كنند و به این سبب مستوجب خشم و عذاب من مى گردند.
🏴🏴 ❣ ابراهیم(علیه السلام) از شنیدن این خبر جانكاه، ناله و فریاد بر آورد و قلب و جان او به درد آمد و بسیار گریه نمود و دست از گریه بر نمى داشت تا این كه وحى از جانب پروردگار جلیل رسید: « اى ابراهیم! گریه تو بر فرزندت اسماعیل اگر او را به دست خود ذبح مى كردى، فدا كردم به گریه اى كه تو بر حسین(علیه السلام) و شهادتش كردى و بدین سبب بالاترین درجات اهل ثواب در مصیبت ها را به تو دادم.
🏴🏴 در پایان امام رضا(علیه السلام) فرمود: این است مفهوم قول خداوند عز وجل؛ «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ». 1 ----------------------- آیه ۱۰۷ سوره صافات
🏴🏴 ❣ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، سلام بر آن مدافعِ بى یاور😭😭😭 ❣ أَلسَّلامُ  عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده😭😭😭 ❣ أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، سلام بر آن گونه خاک آلوده😭😭😭 ❣ أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، سلام بر آن بدنِ برهنه 😭😭😭 ❣ أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده 😭😭😭 ❣ أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، سلام برآن  سرِ بالاى نیزه رفته،😭😭😭 ❣ أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَةِ فِى الْفَلَواتِ، سلام بر آن بدن هاى برهنه و عریانى که در بیابان ها(ىِ کربلاء)😭😭😭 ❣ تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، گُرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى آلودند و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند 😭😭😭
یک باره دلم گفت که بنویس کلامی.. در وصف بلند مرتبه و شاه مقامی.. دستی به روی سینه نهادم و نوشتم.. "از من به حسین بن علی عرض سلامی" 🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ الحسین🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 خاطرات کوتاه 🔅 حاج حنيفه يك پيرمرد عرب خوزستانی بود كه در اوايل جنگ اسير شده بود. مرحوم حاج آقا ابوترابی میگفت: «با حاج حنيفه در يك سلول بوديم. او زياد نماز می خواند و با تضرع دعا می‌كرد. بعثیها حساس شدند و به او گفتند بعد از نماز چه دعايي مي‌خواني؟ از جواب امتناع كرد. وقتی اصرار كردند، گفت برای سلامتی امام و نابودی صدام دعا می كنم، نتيجه اينكه او را زير شكنجه گرفتند و جيره ‌اندك آب و غذايش را قطع كردند او كه سه روز فشار تشنگي و گرسنگی را تحمل كرده بود، بيهوش شد؛ ولی از گفته خود بر نگشت». 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🍂 🔻 همه ملت، یکجا در اردوگاه‌های رژيم صدام، همه قوميت‌ها و اقشار حضور داشتند. به طوری كه می‌شود گفت در هر اردوگاه، يك ايران كوچك شده به چشم می‌خورد. وحدت و انسجام اسرای ايرانی كه در ميان آن‌ها، شماری از هموطنان مسیحی، زرتشتی و كليمی به چشم می‌خوردند به گونه‌ای بود كه گاهی اعضاء كميته بین‌المللی صليب‌سرخ می گفتند «شما در عراق يك جمهوری اسلامی ديگر تشكيل داده‌ايد و اگر پرچم ايران را بر فراز اردوگاه به اهتزاز درآوريد اين حكومت به طور كامل موجوديت پيدا می‌كند.» .... و پشت این سخن به ظاهر ساده، دنیایی از اقرار به وحدت همه اقوام و ادیان در برابر تجاوز خارجی نهفته است و نشان از یک پارچگی ایران اسلامی دارد. و البته همه این برداشته توشه امنیت امروز ماست. 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
جبهه...چادر...سفره....بشقاب های دو نفره.... شهرداران خندان......غذاهای ساده.......روحیه های شاد.... برای ادای تکلیف.....خدا کند جوابی قانع کننده برای کم کاری و فراموشی این ایثارها داشته باشیم 🍂
🔴 جناب دکتر قنبری از دوستان آزاده ای هستن که داستانها و حکایات زیادی را با قلم زیبای خود در کانال خودشون نشر می دهند و به خوبی توصیف می نمایند گزیده زیر مربوط می شود به روزی که بعد از سالها اسارت به جمع خانواده وارد می شوند و..... 👇👇
🍂 🔻 ؛ زیبا و شیرین !! (3) شنبه1397/6/24 دكترحميدرضاقنبری داخل هواپيمای C-130 كه شدم جا برای نشستن كه هيچ! جا برای ايستادن هم به من نرسيد!! دستگيره ای هم نبود كه آن را بگيرم در حين take off و در طول پرواز و زمان فرود، چندين بار روی كف هواپيما افتادم!! در فرودگاه اهواز را در تیم استقبال كنندگان شناختم! در طول مسير فرودگاه تا اهواز ، را شناختم (!!) : « فرزند شهيد و برادرِ شهيد » با موتورسیکلت خود، به استقبال آمده بود از اتوبوس كه پياده شدم به زحمت، مرا از میان فشردگی جمعیت، به داخل مسجد بردند "برادرانم محمود و عبدالرضا" ♥ اولين كسانی بودند كه مرا در آغوش گرفتند "عبدالرضا" آنقدر محكم مرا در آغوش خودش فشار می داد كه گفتم الان استخوان هايم خرد می شوند!! "مادرم" ♥ كنار اتاقی ايستاده بود كه قرار بود مرا در آن اتاق تحويل نهايی بدهند! مادر را كه ديدم، زانو هايم سست شدند در برابر "مادر" زانو زدم و اشك در چشمانم حلقه زد! مرا بلند كردند مادر، چشمانش خيس اشك بود مرا دقايقی درآغوش گرفت و من، "زیبایی" را در "مروارید" اشک های مادر جستجو کردم و او، دستانِ مهربانش را به سر و صورت و شانه هايم می كشيد و مرا بيشتر و بيشتر خجالت زده می كرد در همان چند دقيقه ای كه در آغوش مادر بودم، خستگیِ تمامِ ٩١ماهِ اسارت، يك جا از تنم بيرون رفت!! از همسر و فرزندم خبری نبود وارد اتاق كه شدم، را ديدم نشستيم مراحل اداریِ تحويل، انجام شد از مسجد كه خارج شدم ناگهان مرا روی شانه بلند كردند می ترسيدم سقوط (!!) كنم مرتب می گفتم دارم می افتم !! روی شانه های منصور، برادرزاده ام بودم كنارِ يك سواریِ پيكانِ نوك مدادی، مرا پايين آوردند راننده، پدرِ همسرم بود و كنارِ او، مادرِ همسرم نشسته بود درِعقب كه باز شد ديدم روی صندلیِ عقب، همسرم، فرزندم و مادرم نشسته بودند هيجان، در اوجِ خودش بود... خدای من! اين، فرزند من است كه روی پاهای مادرش نشسته؟! هرچه تلاش كردم او را روی پاهای خودم بنشانم نتوانستم! غريبی می كرد! ناتمام عضويت http://eitaa.com/joinchat/2187264004C2ce44449e5 @defae_moghadas 🍂