eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 بررسی عملیات‌های دفاع مقدس 🔻 فتح المبین ۱۳ •┈••💠••┈• 🔅ارزیابی عملیات بدون تردید عملیات فتح المبين از نظر وسعت، منطقه، شمار نیروهای شرکت کننده، تاکتیک عملیاتی و سرعت عمل نیروها در تامین اهداف با اجرای مراحل عملیات، بسیار برجسته و با اهمیت بود، ▪︎یکی از کارشناسان نظامی درباره این عملیات می گوید: تهاجم ایران در اواخر ماه مارس که تحت عنوان عملیات فتح المبين انجام گرفت، بزرگ ترین و در عین حال پیچیده ترین تلاش ایران در جنگ تا آن زمان بود، ایرانی ها در جریان این عملیات با بهره گیری از بیش از ۱۰۰ هزار تن از نیروهای منظم، حداقل ۳۰ هزار پاسدار و همین تعداد نیروهای مردمی ارتش ۲۰ میلیونی، اقدام به اجرای یک تهاجم سه مرحله ای کردند که کمر مقاومت عراق در خوزستان شکست... ▪︎ برخی از کارشناسان پیروزی های ایران را به منزله تجدید قوای نیروی انسانی و هماهنگی بهتر ارتش و سپاه می دانند، ▪︎ افرایم کارش، یک کارشناس نظامی دیگر درباره این عملیات می گوید: «عملیات فتح المبين خفت بار ترین شکست را از آغاز جنگ تا کنون نصیب عراق نمود. ▪︎ پیروزی در عملیات فتح المبین در واقع حاصل ہرتری نیروی انسانی و بینش نظامی ایران بر عراق بود. البته این تأکید به آن معنا نیست که عوامل دیگر بی تأثیر و یا فاقد ارزش و دارای اهمیت کمتری بودند، لیكن این دو عامل در مقایسه با سایر عوامل از برجستگی و تأثیر بیشتری برخوردار بودند. ▪︎ عملیات فتح المبین گرچه در آستانه سال جدید و در ایام نوروز انجام گرفت، ولی این مسئله هیچ تأثیری بر جذب نیروهای مردمی نداشت. بر این اساس، غلامعلی رشید در سمینار مشورتی فرماندهان سپاه، عملیات فتح المبين را «جنگ فراگیر مردمی» نامید، به موازات افزایش حضور نیروهای مردمی، سازمان رزم سپاه گسترش یافت و این تحول، موجب افزایش توانایی نیروهای خودی در برابر دشمن شد. ▪︎ محسن رضایی در این باره می گوید: «در حقیقت در عملیات فتح المبين سازمان رزم ما یک مرتبه دچار یک تحول خیلی جدی شد. قرارگاه تشکیل دادیم و تیپ های ما دو برابر شد.»، سپاه برای این عملیات ۷ تیپ جدید تأسیس کرد که استعداد برخی از آنها برابر یک لشکر بود. روند رو به گسترش سازمان سپاه سبب شد که پس از عملیات فتح المبین این شعار محور تلاش ها قرار گیرد که «یک گام سازماندهی، یک گام عملیات». ▪︎ نخستین قرارگاه عملیاتی نیز در این عملیات شکل گرفت. قبل از این، سپاه هیچ گاه قرارگاه لشکری نداشت، ضرورت ناشی از عملیات از یک سو و بلوغ اندیشه نظامی و گسترش سازمان آن از سوی دیگر، مقدمات تشکیل قرارگاه را فراهم کرد. در ابعاد عملیاتی نیز طرح عملیات فتح المين از ویژگی های مهمی برخوردار بود و همین سبب شد تا با وجود اینکه دشمن از منطقه عملیات آگاهی داشت و تلاش هایی نیز قبل از عملیات برای مختل کردن آن انجام داد ولی با شکست خفت باری رو به رو گردید. ✵✦✵ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 ملازم اول، غوّاص ( ۵۰ ) 🔸خاطرات محسن جامِ بزرگ •┈••✾❀🔹❀✾••┈• نیروها در پادگان ابوذر بودند که دستور رسید تیپ با تمام توان برای انجام ماموریتی جدید به جنوب حرکت کند، اما یکی دو روز بعد اعلام شد که برنامه جنوب منتفی شده و قرار است در منطقه سومار و ارتفاعات کانی شیخ که نیروهای واحد در آن سابقه شناسایی داشتند، عملیات صورت بگیرد. این ماموریت جدید همزمان با عملیات بزرگ یعنی بدر بود. فرماندهان می خواستند با این عملیات فکر دشمن را از عملیات بزرگ بدر منحرف کنند. یکی از اهداف عملیات سومار تامین جاده مهم میمک به سومار بود. به هر حال ما در مقر مربوط مستقیم شدیم و خیلی زود ماموریت واحد شروع شد. خط دشمن با ما فاصله زیادی داشت و حتی با دوربین های بزرگ ۱۱۰ و ۲۰۰ میلی متری هم چندان چیزی دستگیرمان نمی شد. روی دو ارتفاع منفرد ۴۰۷ و ۶۰۴ نیروهای ارتش مستقر بودند که ما به آن تپه ارتش می گفتیم. طبق معمول منطقه را دیدیم و بر روی نقشه هم توجیه شدیم. حد تیم ها هم یک به یک تعیین گردید. آقای مستجیری فرمانده جدید اطلاعات عملیات مرا در هیچ تیمی قرار نداد. با ناراحتی علت را پرسیدم. گفت: تو مجروحی و هنوز خوب نشده ای. با این دستِ آویزان که نمی توانی بروی گشت! او درست می گفت. ترکش از پشت کتف چپم رفته و به نزدیک گردن رسیده و دستم وبال گردنم شده بود. گفتم: حاجی من که با کتفم راه نمی روم! پایم که الحمدالله سالم است. با اصرارِ من حاج رضا مستجیری خواست کمی صبر کنم تا فکری به حالم بکند. دوستان تیم که از موضوع خانه نشینی من با خبر شدند، اعلام کردند به دیگر تیم ها می روند! این جوری تیم خود به خود حذف می شد. به حاج آقا رضا اصرار کردم و گفتم: اگر من هم نتوانم همه راه را بروم، بچه ها که هستند. آنها ورزیده و توانمندند و .... سرانجام او پذیرفت و تیم ورزیده و چهارنفره ما، محمدی( شهید)، حمید رضا قربانی، قاسم هادی ئی و من به کار ادامه دادیم. مقر واحد زیر یک ارتفاع برش خورده توسط جهادسازندگی در سه راهی سومار، میمک، ایلام قرارداشت که از جاده شهید کاشی پور به طرف میمک منتهی می گردید. چهار تخته چادر هشت نفره دو به دو برای تیم ها و دو چادر هم برای نیروهای تدارکات و دیده بانی برپا شد. فاصله هوایی مقر ما تا خط، حدود هشت کیلومتر بود، بنابراین مسیر را باید با ماشین تردد می کردیم تا بدون خستگی به آغاز راه کارِ گشت برسیم. به هر دو نفر یک پتو دادند. من و حاج آقا عنایتی، مسئول تدارکات واحد، هم پتو شدیم، اما تا صبح لرزیدیم و هیچ نخوابیدیم، هیچ کس خوابش نمی برد، نیمه شب پا شدیم و بعضی که واقعاً اهل مسجد و نماز شب بودند، به خنده می گفتند: از سرما که خوابمان نمی برد، پس بلند شویم نماز شب بخوانیم. دیدگاه ما دو ارتفاع هیدک و سیدک بود که بلندتر از سایر ارتفاع ها و در حوزه استحفاظی برادران ارتش بود. ارتفاعات توهم برانگیز و کل منطقه تپه ماهوری بود. طوری که با نگاه هم گم می کردیم چه برسد به حضور فیزیکی. مسیر رفت این گونه بود، قرارگاه، جاده، عبور از تنگه عبدالله و دسترسی به رودخانه ی کانی شیخ که این رودخانه از عراق می آمد. رودخانه تنگه و ارتفاعات گیسکه و کانی شیخ و تپه ماهورهای انبوه را می شکافت و از کنار تپه ای خوابیده و کشیده موسوم به تپه ساندویچی رد می شد تا می رسید به پایگاه مرزی قلالَم و از آنجا هم به بان تلخاب می رفت. در دو سوی تنگه در فاصله ی هفت هشت کیلومتری آن در ایران، شهر سومار و در داخل خاک عراق، شهر مندلی قرار گرفته است. منطقه عملیاتی در جنوب سومار و در روی ارتفاعات گیسکه، کانی شیخ و ابوغریب انتخاب گردیده بود. گشت های پی در پی در روز تا پشت تپه ساندویچی ادامه داشت. این تپه فقط از دور دل می برد، جلو که می رسیدی، می ماند مثل یک دیو زمخت خوابیده که این غول خوابیده، نقطه رهایی شناسایی ما بود. مغرب در کنار تپه نماز مغرب و عشا را می خواندیم و به سمت عراق به راه می زدیم. خط، به موازات و در امتداد خط عراق بود و تیم های تیپ انصار در این حدود وظیفه شناسایی داشتند. از دیدگاه راه باریکه ای پیدا بود که عراقی ها از کنار میدان مین‌خودشان پایین می آمدند. این راه ویژگی ای داشت که زحمت عبور و خنثی سازی مین نداشت. راه از دور پیدا بود، اما از نزدیک در انبوه تپه ماهورهای کوفته ای شکل گم و ناپدید می شد. برادران ارتش هم به شدت در منطقه مشغول جاده کشی به طرف تپه ساندویچی بودند. کار نباید متوقف می شد، زیرا عراقی ها کار ارتش را رصد می کردند. گویا در همان روزها فرمانده ارتشی و همراهان با یک دستگاه جیپ کره ای داخل منطقه شدند تا روند پیشرفت جاده را ببینند که ناگهان جیپ روی مین‌ کاشته شده توسط نیروهای گشتی عراقی رفت و بلافاصله رگباری ممتد آنها را به آتش بست. ماشین ماند و آنها زخمی از منطقه فرار کردند. منطقه حساس بود و بعد از جاده کشی و این
اتفاقات، حساس تر هم شد. •┈••✾❀🏵❀✾••┈• پیگیر باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 خاطره ای از اسارت محسن جام بزرگی ..یکی از سربازان عراقی به بچه ها محبت می‌کرد، هنگامی که روی تخت بیمارستان آماده نماز می‌شدیم، این سرباز اطراف را نگاه می‌کرد که نگهبان‌ها او را نبینند، بعد به ما مُهر می‌داد و می‌گفت: تربت امام حسین (ع) است. وی افزود: او بعد از نماز آن‌ها را جمع می‌کرد، همچنین خبرهای جنگ را مخفیانه به ما می‌داد، یک روز که از مرخصی برگشته بود به هریک از بچه ها یک عدد خرما داد، به بغل دستی ام گفتم: « به او بگو چرا این قدر به ما محبت می‌کند؟ » او گفت: « من شیعه و مقلد امام خمینی هستم و در یکی از عملیات‌ها ایرانی‌ها جان من را از مرگ نجات دادند. •┈••✾❀🏵❀✾••┈• کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 صدای شورانگیزش همراه با مارش هر عملیاتی چنان بر دل و جان می نشست که از خود، بی‌خودمان می کرد و ناخودآگاه، خود را در مسیر جبهه و کمک به رزمندگان می دیدیم. صدای او هم اکسیری از دفاع مقدس به‌خود گرفته بود و با دل آن می کرد که نتوان گفت. 🔻 مصاحبه محمود کریمی علویجه به مناسبت سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادواره شهید بهنام محمدی، هم اکنون در کانال دوم حماسه جنوب شهدا صحنه های اصلی از حضور بهنام در دفاع از خرمشهر از زبان سید صالح موسوی، مدافع خرمشهر لینک پیوستن 👇 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 سرداران سوله 4⃣1⃣ 🔹دکتر ایرج محجوب ⊰•┈┈┈┈┈⊰• آقای خلخالی خیلی آرام و با متانت صحبت می کرد. خلاصه چند سؤال دیگر مطرح شد و ایشان پاسخ دادند. ناگهان آقای هاشمی با عصبانیت از روی نیمکت بلند شد و با صدای بلند به آقای خلخالی گفت: «آقا یک نامه به من بدهید تا هزار و پانصد نفر تیم خود رو از منطقه بیرون ببرم. ما بیش از همه فداکاری می کنیم. این همه مجروح و شهید دادیم، همیشه هم مورد لعن و طعن این گروه بودیم. مگه اسلام برای چیه. من قبلا چاقوکش بودم، ولی حالا به اسلام پناه آوردم» آن خانم خواست با ایشان بحث و جدل کند، ولی ایشان به افراد خود گفت: «بلند شوید از این جا بریم.» بعد رو به آن خانم گفت: «من با شما که ادعای مسلمانی داری حاضر نیستم یک کلمه صحبت کنم.» سپس اشاره ای به یکی از خانم هایی که پرسنل اتاق عمل بود کرد و گفت: احترامی که برای اینها قائل هستم، هزار بار بیشتر از اونیه که برای شما قائلم.» . خلاصه بحث داشت بالا می گرفت. صدایشان بلند شده بود. چند نفر از پرسنل اتاق عمل به آن جا آمدند. حدود دو ساعت بود که آقای خلخالی در بیمارستان حضور داشت، از ایشان خواهش کردند که سری هم به اتاق های عمل بزند و آنجا را هم ببیند. آقای خلخالی حین بازدید از اتاق های عمل، برای پرسنل آرزوی سلامتی می کرد. آنها را تشویق می کرد. با اصرار یکی از خانم ها حاضر شدند چند عکس یادگاری با پرسنل اتاق عمل و پزشکان بگیرند. حدود بیست دقیقه ای در اتاق عمل توقف کردند. یک چای میل کردند. هنگام خداحافظی من جریان دکتر لازار را با ایشان در میان گذاشتم. گفت: «خیالتان راحت باشد. هیچ کس بدون اجازه من نمی تواند حکم بدهد. تا یک ساعت دیگر دکتر در بیمارستان خواهد بود. الان دارم به محلی می روم که عده ای را با جرائم مختلف بازداشت کرده اند. باید آنها را محاکمه کرده و حکم صادر کنم.» ایشان را تا جلوی بیمارستان بدرقه کردیم. در حیاط بیمارستان چند اتومبیل ضد گلوله پارک شده بود. همراه سایر همراهان خود سوار شدند و از بیمارستان بیرون رفتند. درست سه یا چهار دقیقه بعد از رفتن آنها، عراق حدود هفت، هشت گلوله خمپاره، درست به مکانی که اتومبیل های آنها قبلا پارک بود، شلیک کرد. خوشبختانه به کسی آسیب نرسید، منتها این گمان به وجود آمد که نیروهای عراقی به احتمال زیاد، داخل بیمارستان عامل نفوذی دارند و خبر ورود آیت الله خلخالی را به آنها داده اند. ولی به موقع نتوانسته بودند لحظه ی عزیمت را گزارش کنند. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 بازتاب فتح خرمشهر ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔅 بسیاری از کارشناسان نظام وتحلیل گران رسانه های خارجی، همانند نیروهای عراقی، در برابر "سرعت عمل" و "ویژگی های عملیاتی" رزمندگان اسلام به هنگام فتح خرمشهر، غافلگیر، مبهوت و شگفت زده شدند. معضل اصلی اینان علاوه بر عدم باور به توانایی های رزمندگان اسلامی، بیشتر ناشی از کراهت باطنی آنها از پذیرش موقعیت برتر سیاسی - نظامی جمهوری اسلامی ایران بود که فتح خرمشهر و نتایج ناشی از آن در سطح منطقه خلیج فارس و خاورمیانه حاصل می شد. چنانچه در پی شروع عملیات بیت المقدس، همگی، پیشروی رزمندگان اسلام و در هم شکستن استحکامات عراق را همراه با تردید و ناباوری مطرح می کردند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجد و افتخار کاذب برای لشكريان صدام حسين    ●○●○● پس از پخش گزارشهای مستند و خبری و تصاوير تهيه شده از جبهه خرمشهر توسط رسانه های ايراني و خارجی كه در آنها شكست نيروهای عراقی درقالب صفوف هزاران نفره اسرا و انبوه ادوات و تجهيزات منهدم شده يا به غنيمت درآمده دشمن، به گوياترين وجهی به نمايش درآمد، ديگر حتی كشورهای جنوب خليج فارس نيز كه همواره از صدام حمايت می كردند، اكنون به واهی بودن دعاوی حكام بغداد اذعان داشتند. اكنون حتی مردم عراق هم به ماهيت واقعی ماجرا وقوف يافته بودند و به خوبی می دانستند كه صدام به خاطر شكست در جبهه محمره! جمع كثيری از زبده ترين فرماندهان خود، از جمله سرلشگر صلاحی قاضی ـ فرمانده سپاه سوم ارتش عراق ،... سرتيپ ستاد جواد اسعد شينته، فرمانده سابق لشگر سوم زرهی، سرهنگ دوم ستاد محسن عبدالله، فرمانده تيپ ۱۲ زرهی ابن وليد، سرهنگ ستاد «شاكر العماری»، فرمانده تيپ ،۱۰۴ سرتيپ «عطاءالله نوری الدنيمی» معاون سپاه سوم، سرهنگ «احمد زيدان»، فرمانده عمليات خرمشهر را تيرباران كرده است. از طرف ديگر رژيم عراق برای فريب افكار عمومی و سرپوش گذاشتن بر شكست خود در عمليات بيت المقدس، اقدام به اعطای «مدال شجاعت»، «نشان لياقت» و نشان «رافدين» به تعدادی از فرماندهان خود كرد.     راديو دولتی صدای آمريكا پس از پنج شبانه روز سكوت و امتناع از انعكاس خبر فتح خرمشهر توسط نيروهای ايرانی، سرانجام در «گزارش ويژه» ۱۳۶۱‎/۳‎/۸ خود می گويد: «به رغم برخی مشكلات، ماشين نظامی ايران به گونه ای اعجاب آور عمل كرد.»   روزنامه گاردين چاپ انگلستان درباره فتح خرمشهر می نويسد: «سقوط خرمشهر يعنی سقوط آخرين و مهمترين افتخار جنگی عراق كه ايرانی ها با بازپس گرفتن آن، اين برگ برنده را كه به وسيله آن عراق می كوشيد ايران را به پای ميز مذاكره بكشاند، از دست بغداد ربودند.» http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ملازم اول، غوّاص ( ۵۱ ) 🔸خاطرات محسن جامِ بزرگ •┈••✾❀🔹❀✾••┈• در همان روزهای اول شنیدیم که یکی دو تا از سربازهای ارتش از خط گذشته و اسیر شده اند. آنها اشتباهی داخل خط دشمن می روند و اسیر می شوند. خبرها حاکی از آن بود که یکی از آنها پناهنده شده است. این مسئله کار را سخت و اذهان را نگران‌ می کرد. به احتمال بسیار قوی آنها اطلاعات خودشان از فعالیت ارتش و دیده ها و شنیده ها را در اختیار دشمن می گذاشتند. این احتمال به وقوع پیوست. گروه من، یعنی، قاسم هادی ئی، حمیدرضا قربانی و محمدی حرکت کردیم تا به پشت موانع و میدان مین عراقی رسیدیم. برای اینکه شلوغ نشود، قاسم و حمیدرضا در کمین نشسته و من و محمدی عازم شدیم. قبل از حرکت به آنها گفتم: اگر به امید خدا مسیر غیبی را پیدا کردیم، می آییم دنبالتان و کار را تمام می کنیم و اگر پیدا نکردیم، برمی‌گردیم. چهار پنج دقیقه دور نشده بودیم که صدای صحبت و پای عراقی ها یا اشرار را شنیدیم. دوربین دید در شب به دست، آرام روی زمین نشستیم و تکیه دادیم به یک تپه ماهور. عینک مخصوص بنددار را از روی سرمان سُر دادیم پایین روی چشم هایمان و دوباره نگاه کردیم. شمردیم، هشت نه نفر عراقی در یک ستون بی خیال و تعریف کنان به طرف ما می آمدند. جایمان را عوض کردیم آنها هم کمی به راست آمدند و درست از کنار ما رد شدند و رفتند به همان مسیری که ما از آن می آمدیم. ماستم ریخت! گفتم: خدایا الان می رسند به کمین و قاسم و حمید را اسیر می کنند. مستاصل و دست بریده از همه جا، فقط به خدا فکر می‌کردیم و از او کمک می خواستیم. چند لحظه سکوت کامل برقرار شد، حتی قلبمان هم ایستاده بود و منتظر برای یک اتفاق شوم! در همین هول و هراس و تاریکی شب دیدیم روی ارتفاع کوتاه سمت چپ یکی پا مرغی و شتری پا برمی دارد و می رود. گفتم: اِ محمدی! می بینی اش، یعنی کیه؟ گفت: شاید قاسم باشد؟! ابتدا صدای جیرجیرک درآوردم. بعدش آهسته آهسته صدای جیک جیک درآوردم، کمی بلندتر و بلندتر، ناگهان در جواب، صدای سوت تقریباً بلندی شنیدیم، اما بچه های ما سوت نمی زدند، صدای خرده جانور در می آوردیم. جواب که ندادیم، دوباره سوت زد! به دلم افتاد و من هم با سوت جواب دادم. او جواب داد و من جواب دادم. او زد، من هم‌جواب دادم. محمدی گفت: چه کار می کنی، خطرناک است؟! گفتم: اگر از بچه های خودمان باشند، با صدا پیدایمان می کنند. ناگهان یک نفر، شد دو نفر، شد سه نفر. آنها اطراف شیارها و تله ها را بررسی می کردند. عراقی بودند و با جواب سوت من خیالشان راحت شده بود که ما از اکیپ آنهاییم. گفتم: الان بهترین موقعیت برای رفتن به آن مسیر غیبی است. گفت: پس قاسم و حمیدرضا؟ گفتم: الان با این وضعیت هیچ کاری از دست ما ساخته نیست. لااقل شاید آن راه لعنتی را پیدا کنیم. رفتیم جلو و جلوتر و برای بار چندم آن مسیر را پیدا نکردیم. محمدی نگران از وضع و حال بچه ها گفت: بهتر نیست برگردیم؟ نکند برای آنها و خودمان‌اتفاقی بیفتد؟ الان تو دهن عراقی هاییم! کنترل وقت و ساعت با او بود، پرسیدم: ساعت چنده؟ گفت: یازده و نیم. - چند دقیقه است اینجاییم؟ - یک ساعت و پنج دقیقه. یک ساعت و پنج دقیقه در آن نقطه ها سرگردان بودیم و با عراقی قایم باشک بازی می کردیم. از قاسم و حمید هم خبری نبود. برای رد گم کنی، انداختیم به سمت مخالف راه آمده و ارتفاعات را به صورت مستقیم بریدیم به طرف تپه ساندویچی. این بازی عراقی ها بی دلیل نبود. آنها با این پراکندگی و آرایش داخل منطقه خودشان خبر داشتند که ما آنجاییم. آمده بودند تا ما را اسیر کنند. •┈••✾❀🏵❀✾••┈• پیگیر باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 خاطره ای از اسارت محسن جام بزرگی ..زمانی که عملیات کربلای ۵ در شرف انجام بود ما در اسارت بودیم. آن زمان در بیمارستان بغداد بودم، البته نمی توان گفت بیمارستان، سالنی بود که دور تا دور آن را تخت زده بودند و تعدادی از اسرای زخمی را روی تخت و بقیه را روی زمین خوابانده بودند که در چهار کنج سالن بلندگوهای شیپوری نصب شده بود و ترانه های شاد عربی از آن پخش می شد. با توجه به اینکه ما در عملیات کربلای ۴ ناموفق بودیم عراقی ها جشن و شادی برپا کرده بودند و پیروزی آنها مصادف با آغاز سال میلادی بود، از نظر درمانی اوضاع بسیار اسفناک بود به گونه ای که با یک سرنگ برای بیش از ۳۰ نفر تزریقات انجام می‌دادند و از اسرای زخمی که توان حرکت داشتند برای پرستاری سایر اسرای مجروح استفاده می‌کردند. •┈••✾❀🏵❀✾••┈• کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂