🍂 تقارن میلاد حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان
... و سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی مبارک باد💐
┄═❁๑✌️🌺✌️๑❁═┄
میآيد از بهشت خبرها يكیيكی
امشب گشوده شد همه درها يكیيكی
وقتی علی دوباره قدم ميزند به خاك
مبهوت میشوند نظرها يكیيكی
بالا بلندی آمده و پيش قامتش
خم ميشوند كوه و كمرها يكیيكی
┄═❁๑🌷🌹🌷๑❁═┄
برای حفظ
این پرچم 🌹
۲۲۰ هزار شهید🌹
۴۰۰ هزار جانباز🌹
۴۵ هزار نفر آزاده🌹
همه میآییم تا راه را ادامه دهیم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس #دهه_فجر
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🌴 پوکههای طلایی - ۲۲)
ﺧﺎﻃﺮات آزاده ﺟﺎﻧﺒﺎز ﻣﺤﻤﻮد ﺷﺮﯾﻌﺖ
نوشته: ﻃﯿﺒﻪ دﻟﻘﻨﺪی
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
از خوش و بش و رفت و آمد عراقیها معلوم بود خبری است. یکی از جشن های ملیشان بود. همۀ افسران عراقی آماده برگزاری جشن شده بودند و توقع داشتند که همۀ اسرا برای این مناسبت کاری بکنند. وقتی دیدند هیچ خبری از طرف ما نیست خودشان چند نفر را انتخاب کردند. آنها را وسط جمع بردند و دستور دادند که بخوانند و برقصند.
آنها ایستاده بودند و هیچ حرکتی نمی کردند. بعثی ها هیجان زده دست می زدند و می خندیدند و با حرکت سر و دست منتظر بودند این چند نفر دستی بالا ببرند، اما خبری نبود که نبود. وقتی دیدند اطاعت نمیکنند همه آنها را به زندان انداختند. برای جبران سرشکستگی و ذلتشان از سوله ها چند خائن و منافق آوردند تا برایمان برقصند.
در میان نگاه های سرد ما آمدند و وسط ایستادند. صدای نتراشیده یکیشان به آواز بلند شد. بقیه هم به پیچ و تاب بدن و دست و پایشان افتادند. همه با ناراحتی و چهره های اخمو نظاره گر بودند. نگاه ها آن قدر سرد و از روی بی حوصلگی و تحقیر بود که تأثیر خودش را گذاشت. صدا در گلوی خواننده و قر توی کمر بقیه خشک شد و بالاخره دست از حرکات مسخره شان برداشتند. عراقی ها هم ترجیح دادند از این قسمت جشن صرف نظر کنند و به روش دیگری مراسم را ادامه بدهند.
عراقیها متحیر بودند. از نظم و همکاری و هماهنگی میان بچه های قلعه ایمان، صفا، صمیمیت، رعایت نظافت و همه موارد دیگر در بهترین سطح بود. هیچ دزدی یا درگیری گزارش نمیشد اگر کسی به چیزی مثل غذا یا سیگار نیاز داشت بقیه از گلوی خود میزدند و به او می دادند.
با وجود این همه همکاری نگهبانها باز هم مانع نماز و دعا خواندن مــا می شدند. استدلال جالبی داشتند. می گفتند: «ما خیلی می ترسیم سر نماز ما رو نفرین میکنین!»
البته این ممانعتها علت دیگری هم داشت، آنها معتقد بودند نمازهای جماعت زمینه حرکاتی را فراهم میکند که کنترل آن در آینده راحت نیست.
عراقی ها ترسیده بودند صفا و صمیمیت اسرای قلعه، باعث وحشتشان شده بود. برای همین تصمیم گرفتند این یک پارچگی را به هم بریزند. هر دو هفته یکبار، روز جمعه همه را به خط میکردند. قیافه ها را برانداز می کردند؛ سپس اسم چند نفر را میخواندند و از آنها میخواستند وسایلشان را بردارند و راه بیفتند.
بعد، این افراد را بین سوله های مادر پخش میکردند. وحشت عراقی ها دو برابر شد وقتی از یک طرف خداحافظیهای پر سوز و گداز و از طرف دیگر استقبال و احترام اسرای کمپ مادر را دیدند. اینها نشانه های محبوبیت این عده بود.
این مکر عراقیها به نفع ما تمام شد. بچه های قلعه میان بقیه سوله ها پخش شدند و با خود عطر و بوی صفا و صمیمیت را منتقل کردند. وجود آنها مایه برکت شده بود. برای حل مشکلات همه به اتفاق، نظر آنها را می خواستند. مرجع حل بسیاری از اختلافات بودند و به برکت آنها سفره های وحدت پهن شد و نمازها رونق گرفت. حتی خیلی ها که تا دیروز نماز
نمی خواندند حال وضو گرفته و بدون واهمه به نماز جماعت می ایستادند.
دشمن از اوضاع ناراضی بود. موج زندانیهای قلعه روز به روز بیشتر می شد. پنجاه نفر پنجاه نفر به زندان میآوردند.
طبق قانون تازه واردها تا مدتی از آب و غذا محروم بودند. باید برایشان کاری می کردیم.
از همان جیرهٔ اندک غذایی که دونان و چند قاشق برنج بود، هر کس مقداری کنار میگذاشت. سیگاری ها هم با وجود کمبود، از سیگارشان می زدند. خلاصه به هر جان کندنی بود نمیگذاشتیم به آنها سخت بگذرد.
همه ما تشنگی کشیده بودیم و میدانستیم چقدر سخت است. نشستیم و فکر کردیم چطور می توانیم به آنها آب برسانیم؛ بالاخره تصمیم گرفتیم دیوار را سوراخ کنیم و با شلنگ سرم به آنها آب بدهیم. در تمام مدت، خیلی مراقب بودیم که عراقیها بو نبرند.
نصف شب از سر و صدای ضرب و شتم از خواب پریدیم. داشتند زندانی جدید می آوردند. آنها را توی دو آسایشگاه چپاندند و سطل دستشویی را زیر پایشان خالی کردند.
با پرس و جو فهمیدیم که سر و صداها از چه حکایت داشته. بچه ها تصمیم می گیرند چند منافق را سر جای خود بنشانند. سوله به می ریزد و عراقی ها مجبور میشوند با تمام توان شورش را کنترل کنند.
صبح، وقتی چند منافق را با سر و دست شکسته و باندپیچی شده دیدیم، دلمان خنک شد. آنها را توی اتاق نگهبانی تحت مراقبت گرفته بودند. توی دلمان به دوستان دست مریزاد گفتیم.
ادامه دارد..
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#پوکههای_طلایی
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 اگر مختصر بخواهیم از وضعیت جبهه برای این مردان کوچک بگوییم:
خاکِ سرد، استراحتگاهشان بود
فقط یک دست لباس خاکی را
هفتهها بر تن داشتند..!
غذایی که خیلی بهشان مزه میداد
سیبزمینی و تخممرغ آبپز بود..!
با این همه،
چنان میجنگیدن که دنیا را مبهوت خود کردند و دشمن را به تحسین وا داشتند
🔸 این عکس اثری از «مهدی جانیپور» است که در بهمن ماه ۱۳۶۱ در فکه، طی عملیات والفجر مقدماتی از دو رزمنده نوجوانی که در حال صرف غذا هستند، گرفته شده است.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس #دهه_فجر
#لشکر_امامحسین
#عملیات_والفجر_مقدماتی
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 چهل و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران مبارکباد
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #دهه_فجر
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂