بِسمِـاللّھالࢪَحمٰنِالࢪَحیمـ♥️⃟📕
صَلےاللٰھعَلیڪیآصاحِبالزَمٰآن
#مہدوے💔🌿
سئوالی ساده دارم از حضورت …
من آیا زنده ام وقت ظهورت …
اگر که آمدی من رفته بودم …
اسیر سال و ماه و هفته بودم …
دعایم کن دوباره جان بگیرم …
بیایم در رکاب تو بمیرم...
#ٵللِّھُمَعَـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج °•💛✨•°
#تلنگرانھ✨
↓•بهدخترخانمهامیگیمحجاب!
←میگنخبپسرانگاهنکنن!!!
بهآقاپسرهامیگیمنـــــ👀ـــــگاه⛔️
میگنخبدخترااینجورےنگردن!😒
✅منمیگم:😌
مناگربرخیزم...🚶
تواگربرخیزی...🏃
⬅️همهبرمیخیزند😃
مناگربنشینم... 🚼
تواگربنشینیے...🙇
چهڪسےبرخیزد؟؟؟🤷🏻♀
تغییرراازخودمانشروعکنیم🙃✌️
#الّٰلهُمَعَجِلِوَلیڪالفَرج
لطفا نظراتتون درمورد کانالمون بگید☆
و اگر در خواستی داشتید بگید♡ من حتما در کانال می گذارم (。◕‿◕。)
https://eitaa.com/setayeshhadidsaz
قرار حاج آقا با دوست دختر و دوست پسرهای اصفهانی!
همانطورکه مي دانيد در اينترنت سايتي به نام کلوب وجود دارد که دختر و پسرها عضو آن مي شوند و در مباحث مختلف شرکت مي نمايند. یکي از کلوب هاي اين سايت کلوب اصفهان است که بعضی دختر و پسرهاي اصفهاني عضو اين کلوب هستند.
يک روز که در کلوب اينترنتي اصفهاني ديدم دختر و پسرهاي کلوب قرار ملاقات دست جمعي گذاشتند. اين قرارها غالبا با هدف پيدا کردن دوست دختر و يا دوست پسر جديد صورت مي گيرد. تصمیم گرفتم براي ارتباط با جوانان با بچههاي کلوب اصفهاني ها قاطي بشوم! با مدير کلوب تماس گرفتم و گفتم من هم مي يام سر قرار!
مدير کلوب که داشت از تعجب شاخ در مي آورد اولش با ترديد جواب درستي نداد بعد ديد دست بردار نيستم به ناچار قبول کرد.
آخر ماه رمضان، قرار دوست دختر و پسرهاي اينترنتي، لب زاينده رود، کنار پل فلزي، نزديک غروب....(چه عشقولانه!!)
با يکي از رفقاي اينترنتي هماهنگ کردم، با ماشين آمد دنبالم که با هم برويم سر قرار. طبيعي بود يک کم استرس داشتم . يک آخوند، لب زاينده رود، قراري که بين 60 پسر و دخترهاي که قرار دوستي و رفاقت با هم مي گذارند.
وقتي رسيدم چند نفري سر قرار آمده بودند نزديکهاي غروب بود کم کم داشت افطار مي شد لذا مدير کلوب رفته بود براي بچه ها، افطار يا همان شام تهيه کند . وقتي دختر و پسرها من را مي ديدند که به طرفشان مي روم، اولش فکر مي کردند که آمدم براي گير دادن، لذا بعضي ها مي خواستند فرار کنند بعضي ها پيش خودشون مي گفتند بابا بگذار حال آخونده رو مي گيريم. اما کي ديده بود يک آخوند با لباس برود لب زايندهرود براي امر به معروف!
وقتي خبر دار مي شدند که حاج اقا هم مثل آنها سر قرارآمده ، دستشان را روي سرشان مي گذاشتند تا اندازه شاخي که از تعجب درآورده بودند ببینند. بعضي ها پيش خودشان مي گفتند اين ديگه کجا بود. به هر حال 60 نفر کم و پيش آمدند وهمه فهميدند در قرار دوست دختر و دوست پسرهاي اصفهاني يک آخوند هم شرکت کرده است.
اذان مغرب که شروع شد هر کسي گوشه اي نشسته بود وياري پيدا کرده بود. وقتي فرصت را مناسب ديدم، گفتم: شما که همتون روزه هستيد. هنوز هم که غذا از رستوان نيامده پس بيايد نماز را بخوانيم.
دختر و پسرها اين بار راستي راستي داشتند از تعجب شاخ در مي آوردند يك لحظه همه با تعجب به من نگاه كردند من هم تا كسي مخالفتي نكرده بود گفتم : تا غذا مي آورند اگر موافق باشيد نماز را بخوانيم که نماز که تمام شد زود افطار کنيم!
خوشبختانه شير آب هم نزديک بود هيچ کس بهانه اي براي وضو نداشتن نمي توانست بگيرد. من هم سريع يک سنگ پيدا کردم و رفتم و جلو رو به قبله نشستم .چندتايي از بچه ها که مثبت تر بودند پشت سر من نشستند بقيه هم خوب ديدند اگر نيايند خيلي ضايع بازي است آمدند .
يکي از دخترها كه فكر مي كرد خيلي زرنگ است گفت: ما که نمي تونيم بيايم چون چادر نداريم.
من هم گفتم: خانم ها اگر حجاب و پوششان کامل باشد بدون چادر هم مي شود نماز بخوانند.
بالاخره بر هر شکلي بود نماز جماعت با حضور 60 نفر دوست دختر و دوست پسر هاي قرار اينترنتي برگزار شد.
بين نماز سخنراني 6 ثانيه اي کردم که متن کامل سخنراني اين بود: بنام دوست که هرچه هست از اوست. سکوت- تفکر- حرکت. بعد هم نماز را با حداکثر سرعت نماز راخواندم.
جاتون خالي نماز که تمام شد غذا مفصل رفقاي اينترنتي هم ار رستوران رسيد. سفره را انداختند وسط پارک و...
اما بعد از شام يا همان افطار، همه دختر و پسرها دور هم حلقه زدند و نشستند و يکي يکي خودشان را معرفي مي کردند و يک چند دقيقه کوچولو صحبت مي کردند. که من فلان هستم من فلون هستم!
نوبت حاج آقا که رسيد، جلسه ساکت ساکت شد! همه نفس ها در سينه حبس شده بود.
اين طوري شروع كردم: مي خواهم از عشق هايي ارزشمندي که بين شما و دوست دختر و يا دوست پسرهايتان هست صحبت کنم.
حالا ديگه راستي راستي کسي نفس هم نمي کشيد بعضي ها هم سرشون طوري آورده بودند جلو که مثلا حرف من را کاملا متوجه بشوند و يک وقت چيزي از اين صحنه هيجان انگيز از دست ندهند.
من هم ديدم تنور داغ است نان را چسباندم و ادامه دادم: کي گفته عشق بده کي گفته .. اگر مي خواهيد عاشق بشويد بايد فلان شود... فرق دوست داشتن و عشق اين است که ... دل بستگي و وابستگي تفاوت دارد سرچشمه دلبستگي ...
سرتون را درد نيارم بحث که داغ داغ شد از رابطه ي عشق به همسر و خيانت به همسر آينده در دوستي ها قبل از ازدواج را وارد بحثم کردم و به لطف امام رضا توانستم به آنها بقبولانم که چنین ارتباطهایی در کوتاه مدت و بلند مدت چقدر ضرر دارد.
جالب اينکه صحبت من قرار بود در حد دو دقيقه مثل ديگران باشد به اصرار خودشان تا نيم ساعت الي 45 دقيقه افزايش پيدا کرد تازه آخرش يادشون رفته بود كه اول آمدنم چپ چپ نگاهم مي كردند . حالا هر چي مي خواستم بروم نمي گذاشتند. به سختي گفتم بابا من خودم جلسه و منبر دا
رم نمي توانم بيشتر از اين باشم.
بعداز حرفهاي من بچه ها دور من ريختند و يکي يکي و در هم بر هم سوال مي کردند و براي مشاوره از من آي دي گرفتند و بيش از نصف افراد هم شماره تلفن گرفتند و تا مدتها بعد از آن جلسه علاوه بر تماس تلفني آنها و و در خواست راهنمايي با ايميل و اينترنت، چند نفري هم حضوري آمدند و مشاوره گرفتند.
شايد بعضی ها مخالف حضور روحاني در چنین جمعی و اينگونه امر به معروف و نهي از منکر باشند. بعضی اگر از چنین مراسمی خبردار شوند، با این دخترها و پسرها به اسم دین و نظام و همه مقدسات، تند برخورد می کنند و جلسه شان را به هم می زنند. شاید آنها نمی دانند که اثر چنین کاری، ایجاد تنفر نسبت به دین و مقدسات است.
#سلام_مولا_جانم✋🏻💔
مولایم بیا تا زندگے معنا بگیࢪد
شاید دعاے مادࢪت زهࢪا بگیࢪد
مولایم بیا تا با ظهوࢪ چشم هایت
این چشم هاے ما ڪمے تقوا بگیࢪد
💔 مولایم بیا تا این دلشڪستھ ڪشتے ما
🌊 آرام ࢪاھ سـاحݪ دࢪیا بگیࢪد
🌱♥️الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَ الْفَـرَج♥️🌱
👑 #چـآدرانـہ 👑
﴿ اگـہ فڪر میڪنے
خودت چادرۍ شدے،
اشتباه میڪنے❌
بدون ڪہ انتخابت ڪردن!🙂
بدون ڪہ یہ جایےخودتو نشون دادۍ!
بدون حتما
یه یازهـرا گفتے..✨
ڪہ بےبے خریدتت💝💞
┈••✾•🌿🌼🌿•✾••
👑 #چـآدرانـہ 👑
🥀بے بےِ دلمـ
گاه ڪه تڪه پاره هاے وجودم ،راهے حرمت❣ میشود،حسرت مےخورد
حسرت مےخورد😔
ڪه اے ڪاش
.....
اے ڪاش
من هم مدافع حرمت 🕌بودم
ناگاه از میان پرده هاےدلم ،
اشڪم ،احساسم ،
مولا خطابم مےڪند:
#دخترڪم ،فرشتهے💖 من !
دامنت ڪه #پاڪ بماند
پرچم زینب سرفراز است
تو در سنڱر خود بجنڱ و
رها مڪن عفتتـــ را
#تـو مدافع چـادر🖤🍃زینبمـ باش
و آنان مدافع حرمش🕌💚...
👈فرشته ے الهے !
خوب میدانم☝️
ڪه ڪم از دفاع حرم نیست✋
این #دامنپاڪت ✨....
┈••✾•🌿🌼🌿•✾••┈
چرا حجابت رو رعایت نمے کنے؟
_چون هنوز بچہ ام و تنها ۱۸سالمہ !😩
چرا نماز نمے خونے ؟
-چون هنوز بچہ ام و تنها ۱۸سالمہ !😶
چرا با نامحرم حرف مے زنے ؟
_چون بچہ هستم و تنها ۱۸سالمہ!
چرا و چون های زیادے هست که درجواب تمامی آنها میتوان گفت چون هنوز جوانم و بچہ ... !!
ولے .... 😔
ولے یادمان باشد
✨فاطمہ ے زهرا (س) ✨
هم تنها ۱۸سال داشت.. ـ ! 😭❤️
┈••✾•🌿🌼🌿•✾••
↻|✨📿••
|خاطرهشہدا🕊|
──────
یهومیومدمیگفت:
«چراشماهابیکارید⁉️»😑
میگفتیم:
«حاجی! نمیبینےاسلحہدستمونہ؟!یاماموریت
هستیمومشغولیم؟!»🤦🏻♂°
.میگفت:
«نہ..بیکارنباش!
زبونتبہذکرخدابچرخہپسر...🍃° همینطورکہنشستےهرکارےکہمیکنے ذکرهمبگو :)»📿
وقتےهمکنارفرودگاهبغداد
زدنش😔
تۅ ماشینشکتابدعاوقرآنشبود ..🎈🖇
.
☁️⃟🍁¦⇢ #حاجقاسم
ــــــــــــــــــــ|..✨.|ــــــــــ