•
.
بازهمزائرتاننیستمازدورسلام✋💔
#امام_رضـــــا
#ساختکانال
اۍروشنۍبخشِدلم،توآفتابۍ
ڪِۍمۍشودبۍپردهبردنیابتابۍ؟!🙃💔
اینکانالوقفامامزمانه!
پستهاشممحشرهههه😌♥️
راستیکپیازمطالبهمحلاله!😍
♡--->کلیپمهدویت📺
♡--->پادکست🎧
♡--->مداحی🎶
♡--->تلنگرانه❗
♡--->عکسنوشته📸
♡--->شهیدانه🕊
و.....
بااینکانالمیشی #یھمنتظرواقعۍ😇
پس از کانال امامزمان'عج' حمایت کنید!😃
منتظرتونهستیم!🙃
https://eitaa.com/joinchat/2621702255C118ff6e0b8
صلوات بفرست مؤمن!😉
رمان عشق گمنام
پارت ۷۲
صدای خنده ی علی اومد ، با آقا رضا معلوم بود خیلی رفیق شدن .
داشتم نگاهشون میکردم ،هنوز متوجه حضور من نشده بودم .
علی : اق رضا ممنون امروز خیلی خوب بود .
رضا: فردا هم اگه دوست داشتی بیا .
علی :باید به بابا بگم .
آقا رضا کمی اینطرف رو نگاه کرد .
اقا رضا:عه آوا خانم اینجایید؟
بعد رو کرد به علی گفت : خب من دیگه برم .
یاعلی مدد
علی : خداحافظ
آقا رضا که رفت علی بدون اینکه نگاهی به اندازد از در خروجی حسینه رفت بیرون .منم پشت سرش راه افتادم .
قفل ماشین رو زدم . سوار شدم .
علی یکمی براش فکر کنم سخت بود ولی بازش کرد ،دوست داشتم کمکش کنم ولی غرورم اجازه نمیداد .
وقتی که سوار شد ، ماشین رو روشن کردم .
تصمیم گرفتم که برم پیش آقا حسین ،اسمه شهید گمنامی که خودم براش انتخاب کردم . ورفیق شهیدم .
علی :کجا میری؟
خواستم کمی اذیتش کنم گفتم :آقا حسین .
علی یکم حالت تعجب به خودش گرفت گفت :حسین دیگه کیه؟
من:رفیقم .
علی :منو پیاده کن میخوام خودم برم
من:چرا پیادت کنم؟ تو هم بیا بریم پیش رفیقم ببین چقدر بهت آرامش میده .
علی حالت خشنی به خودش گرفت گفت: همیشه میری پیش این رفیقت ،؟
من: تقریبا ، وقتایی که دلم میگیره ، تنها کسیه که کمکم میکنه آروم بشم .
علی نفس های عصبی میکشد میگوید: فکر کنم خوشحالی که حافظه مو از دست دادم .
نگاهی بهش میکنم میگویم: نه اصلا خوشحال نیستم . چرا این حرف رو میزنی ؟
چیزی نگفت . ولی فکر کنم کلافه شد .
به من چه کلافه شد .
بعد از چند دقیقه رسیدیم گلزار شهدا از ماشین پیاده شدم منتظر اومدم که علی هم پیاده بشه اما نشد .
رفتم طرفش در ماشین رو باز کردم گفتم : علی اقا لطفا پیاده بشین .
علی با حالتی گفت: من همینجا میمونم تا شما برگردین .
من:علی میخوام بیایی همرام .الان غروبه من میترسم .
علی یه نگاهی کرد بهم گفت: حسین آقا هست چرا میترسی؟
من: خب کسی مثل تو که نمیشه هواسش به من باشه.
ادامه دارد ........🥀
نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼
کپی فقط با نام نویسنده مجاز است🥀
@Defenderp