ایران، چالهمیدان نیست!
جماعتی که بیست سال است احمدینژاد را بابت لمپنیزم، نقد و مسخره میکنند، امروز پزشکیان تحویل دادهاند!
#پزشکیان
#عقبگرد
#آینده_ایران
عصر شنبه، دولت آفتاب یا دولت در سایه جدید؟!
#دکتر_جلیلی
#دکتر_قالیباف
#آینده_ایران
#جبهه_انقلاب
#جان_فدای_ایران
سامانه بیستکال رو تجربه کنید و در این یک روز باقیمانده، با مردم شهرهای مختلف تماس بگیرید. تجربه بسیار شیرین و جذابی است
با آنها درباره آینده ایران و انتخابات روز جمعه گفتگو کنید
#سعید_جلیلی
https://20call.drjalily.com/
هدایت شده از مدرسهتـ؋ــکرونوآوری نگاه
29.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ریلز
▫️به جلیلی رای میدم برای:
فرصت جمع رفاه و عزت!
#فرصت_سعید
#محسن_دنیوی
#جلیلی
✨آگـاهـے بـــراے سامـــانے دیگــر✨
مدرســـه تـ؋ــــکر و نــوآوری نگــــــاهـ
🆔 @sch_negah
در اولین انتصاب مهم، نه خبری از جامعه زنان هست و نه جوانان! نه کرد سنیمذهب میبینید و نه ترک و بلوچ!
#دولت_چهاردهم
#آینده_ایران
* از ۹۸ شروع شد...
یادداشتی به بهانه ترور شهید اسماعیل هنیه در تهران*
بخش اول
محسن دنیوی
تقابل از لایه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی میان ایران با آمریکا و اسراییل و برخی دولتهای اروپایی و عربی که همراه آمریکا هستند، بعد از سالها توقف به صورت رسمی و علنی و رسانه ای، از خرداد 1398 شروع شد.
وقتی پروژه یاس اجتماعی ایرانیان زیر بار فشارهای سنگین تحریم اقتصادی سیاسی و هجمه سنگین رسانهای، نتوانست نتایج لازم را در قبل از پایان دهه ۹۰ خلق کند، رویکرد آمریکا و اسراییل تغییر کرد.
ایران پهباد آمریکایی را که خرداد ۱۳۹۸ وارد محدوده سرزمینی ش شده بود، منهدم کرد. یک روز کامل، ترامپ در اتاق جنگ آمریکا ماند اما نتوانست به تصمیم روشنی برای پاسخ سریع برسد.
اما در دی ماه 1398، آمریکا به طور علنی و برنامه ریزی شده، سردار سلیمانی را در عراق ترور کرد. ایران نیز به تلافی آن، به پایگاه عین الاسد در عراق حمله موشکی کرد و این اولین بار بود که بعد از جنگ دوم جهانی، کشوری اینگونه در برابر آمریکا قرار می گرفت.
طبیعی بود که ایران باید منتظر پاسخ طرف آمریکایی می بود، اما پاسخ آنها مستقیم نبود و به نحو مشکوکی، پدافند ایران هواپیمایی اکراینی به مقصد کانادا را هدف دو موشک قرار داد و با همکاری دو دولت تابع سیاستهای آمریکا یعنی اکراین و کانادا، این اتفاق بسیار تلخ رقم خورد. حادثه ای که ابعاد آن پنهام ماند و آمریکا هم پاسخی رسمی و رسانه ای به حمله ایران به عین الاسد نداد.
در آذرماه 1399، اسراییل وارد فاز نظامی شد و به طور رسمی و دولتی، شهید فخری زاده را ترور کرد و آن را به مانند دولت آمریکا در رابطه با ترور سردار سلیمانی، رسانه ای کرد.
این تقابلهای نظامی تا 1402 در فضای رسمی و رسانه ای متوقف بود. هر چند ایران در مدت چهار سال، شاهد شکل گیری دو موج اعتراضات در سالهای 1398 و 1401 بود که نمی توان نقش دولتهای متخاصم را در آنها نادیده گرفت. اسراییل هم در این مدت شاهد یک موج اعتراضات داخلی بود.
اما در 15 مهر 1402، عملیاتی ناگهانی علیه اسراییل توسط نیروهای حماس و مقاومت انجام شد و آمریکا و اسراییل، کشور ایران را پشت صحنه این هجوم پیش دستانه می دانستند. این عملیات که درست در سالروز درگیری 50 سال پیش در 1973 رخ داده بود، بیشترین حجم تلفات و اسیر را برای اسراییل از بعد از تاسیس این کشور جعلی ایجاد کرد.
13 فروردین 1403، اسراییل تلافی کرد و به کنسولگری ایران در سوریه حمله کرد. در 26 فروردین، ایران بزرگترین حمله پهپادی جهان و بزرگترین حمله موشکی تاریخ خود را علیه اسراییل با عنوان عملیات وعده صادق انجام داد.
ادامه دارد...
* از ۹۸ شروع شد...
یادداشتی به بهانه ترور شهید اسماعیل هنیه در تهران*
بخش دوم
محسن دنیوی
در اردیبهشت ماه 1403، سید ابراهیم رییسی به طرز مشکوکی به شهادت رسید و تاکنون علت حادثه سقوط بالگرد روشن نشده است. سرداران دیگری از جبهه مقاومت و از کشورهای ایران و عراق و سوریه و لبنان و یمن هم به شهادت رسیدند.
تا اینکه امروز 10 مرداد 1403، بزرگمرد مقاومت فلسطین و غزه، شهید اسماعیل هنیه در تهران و پس از مراسم تحلیف رییس جمهور جدید در فقدان شهید رییسی، ترور شد.
حالا چند سوال مهم وجود دارد:
- این خط روایت از تقابل نظامی میان ایران و جبهه مقاومت و در برابر آن، آمریکا و حامیانش، چقدر با واقعیت تطابق دارد؟
- اگر تطابق وجود دارد، اقدامات اخیر این دولتها در افزایش ترور شخصیتها، نشانه تدبیر و قدرت عملیاتی آنهاست و یا برداشت های دیگری از این رفتار آنها می توان داشت؟
- پاسخ ایران و جبهه مقاومت چگونه باید باشد؟
سه سوال بالا در امتداد هم هستند. یعنی اگر این به این خط روایت باور دارید، لازم است رویکرد دشمن را تحلیل کنید و بگویید که چه برداشتی از تصمیمات عجیب او دارید تا در نهایت بتوانید تجویز داشته باشد.
به طور مختصر پاسخ نگارنده این یادداشت به سوال دوم و سوم این است که تصمیمات اخیر، مصداق قدرت نمایی است، اما نه از سر احساس برتری و اطمینان از آینده تحولات منطقه و جهان به نفع آمریکا و اسراییل و همراهان آنها، بلکه نشانه ضعف و گرفتار شدن در بن بستی است که مقاومت برای آمریکا و اسراییل ایجاد کرده است و تلاش می کند تا دامنه جنگ را با تحریک کشورهای مقاومت به حدی بالا ببرد که دولتهای عربی منطقه و کشورهای قدرتمند اروپایی هم مجبور به حضور در این کارزار شوند. از سوی دیگر روسیه و چین هم به طور طبیعی در این باتلاق خواهند آمد و همه این بحرانی که در حال خلق کردن آن هستند، کورسوی امید آمریکا و اسراییل برای خروج از وضع موجود است. چون هر روز که از طوفان الاقاصی می گذرد و همچنان حماس و غزه پا بر جا هستند، اعتبار و اقتدار آمریکا و اسراییل در جهان کاهش خواهد یافت و باید هر طور شده این مسیر افول را متوقف کنند.
نکته آخر هم اینکه جبهه مقاومت باید علاوه بر عملیات های بزرگ با بازتاب رسانه ای مانند حمله به عین الاسد و حمله به نواتیم، برای افراد تصمیم گیر هزینه ایجاد کرد و مشخصا افراد ذی نفوذ را مورد حمله قرار داده تا سیاستمداران آمریکایی اسراییلی و همه حامیان آنها درک کنند که از این به بعد، آنها هم به طور شخصی و مستقیم باید هزینه تصمیمات و اقدامات شان را بپردازند. بعید است که آنها تا این حد مشتاق مرگ باشند...
پایان
⭕️ مرگ سیاست در ایران؛ افسانه یا واقعیت؟
یادداشتی برای مسئله مشارکت و به بهانه انتخابات ۱۴۰۳
بخش اول
محسن دنیوی
پس از انتخابات 15 تیرماه 1403 و مشارکت حدود 50 درصدی مردم ایران در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری و پس از برگزاری سه انتخابات نسبتاً سرد در سالهای 1398، 1400 و دور اول 1403، این موضوع از سوی افراد مختلف و چهره های رسانه ای سیاسی مانند محسن رنانی، عباس عبدی، محمد فاضلی و کنشگران جوان تری مانند صادق الحسینی مطرح شد که سیاست در ایران مرده است و ما با یک جمعیت 50 درصدی معترض مواجه هستیم. این گروه از فعالان به افسانه اکثریت معترض با تحلیل چند انتخابات اخیر و قهر بخشی از مشارکت کنندگان دامن زدند و با گذشت یک ماه از انتخابات و استقرار رییس جمهور منتخب، همچنان این مسیر و گفتگو درباره اکثریت معترض ادامه دارد!
در حالی که دولت نزدیک به همین شخصیتها در انتخابات پیروز شده و باید تمام تلاش و انرژی حامیان و منتقدان صرف موفقیت دکتر پزشکیان شود، بخشی از انرژی رسانه ای جریانات همسو با دکتر پزشکیان، برای پیشبرد این ایده درباره افسانه اکثریت معترض و مرگ سیاست در ایران و قهر بزرگ با انتخابات و ...خرج می شود!
آیا گزاره ای که این گروه از فعالان رسانه ای سیاسی درباره وضعیت سیاست در ایران مطرح می کنند واقعیت دارد؟
در اینکه میانگین مشارکت نسبت به 40 سال گذشته کاهش یافته است شکی نیست و حتماً بخشی از رای دهندگان گذشته در سه انتخابات اخیر مشارکت نکرده اند.
در اینکه میزان مشارکت رای اولی ها پایین است و فاصله معناداری با میانگین عمومی کشور دارد هم شکی نیست و این هم دومین واقعیت تلخ سه انتخابات اخیر است.
در اینکه بخشی از قهرکنندگان با صندوق از دهک های پایین و استان های محروم هستند که همیشه نرخ مشارکت مناسب و بالایی داشتند هم تردیدی نیست. به ویژه اینکه این قهر از طبقه متوسط شهری در کلانشهرها، به افراد متدین و مذهبی در شهرهای کوچک و ورستاها هم سرایت کرده و بخشی از کسانی که در انتخابات مشارکت نکردند جزء این بخش از جامعه ایرانی بودند.
پس اینها واقعیتهای تلخ سه انتخابات اخیر است که از سال بسیار پرماجرا و مهم 1398 آغاز شده و ما همچنان در ادامه مسیری هستیم که از آن سال تا الان ادامه دارد و در این یادداشت قصد انکار و توجیه این واقعیتها را نداریم.
اما پرسش اصلی این است؛ آیا عدم مشارکت 51 درصدی در انتخابات 1403، به معنای شکل گیری اکثریت معترض است؟
در کنار این واقعیتهای انکارناپذیری که درباره سه انتخابات اخیر مطرح شد، چند نکته متفاوت نیز وجود دارد:
- میانگین مشارکت در انتخابات در ایران از اولین انتخابات یعنی 5 بهمن 1358 تا سال 1400، معادل 65 درصد بوده است. یعنی از اول انقلاب تا الان و در شرایط مختلف کشور، به طور میانگین، 35 درصد واجدین شرایط رای دهی در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکرده اند. حتی در انتخابات رفراندوم جمهوری اسلامی هم حدود 75 درصد از مردم شرکت کردند و از این 75 درصد، 98 درصد رای آری به جمهوری اسلامی دادند و برخی به اشتباه گمان می کنند که میزان مشارکت در انتخابات رفراندوم جمهوری اسلامی، 2/98 بوده است. در پایان همان سال 58، میزان مشارکت در انتخابات مجلس 52 درصد است و این در شرایطی است که وحدت و انسجام ملی در وضعیت خوبی قرار دارد. پس نکته اول اینکه میانگین مشارکت تا الان حدود 65 درصد بوده است و نمی شود همواره آن 35 درصد را مخالف و معترض و برانداز نامید!
ادامه دارد...
@degaresh1
⭕️ مرگ سیاست در ایران؛ افسانه یا واقعیت؟
یادداشتی برای مسئله مشارکت و به بهانه انتخابات ۱۴۰۳
بخش دوم
محسن دنیوی
- نکته دوم اینکه میانگین مشارکت در جهان هم حدود همین 65 درصد است و به جز برخی کشورها که انتخابات اجباری و یا شبه اجباری دارند مانند بلژیک و برزیل و استرالیا و ترکیه و ...باقی کشورها وضعیت مشابهی دارند. آمریکا از 1990 تا الان انتخابات بالای 70 درصد نداشته است و فرانسه به سمت همین میانگین یعنی محدوده 65 تا 70 درصد در حال افول است!
آیا می شود نتیجه گرفت که 35 درصد در تمام کشورهای جهان مخالف و برانداز هستند؟
نکته جالب توجه این است که ایران با ثبت دو مشارکت حدود 80 درصد و 84 درصد، جزء رکوردداران میزان مشارکت است.
- نکته سوم اینکه کاهش مشارکت لزوماً به معنای کاهش وحدت ملی و سرمایه اجتماعی نیست. چون در سالی که رکورد 84 درصدی در سال 1388 زده شد، شدت تنش اجتماعی به حدی بود که کشور چندین ماه درگیری های داخلی را در خیابانها و حتی در خانه های مردم تجربه کرد.
یا برعکس آن در سالهای دهه 60 که ایران در حال جنگ با عراق بود، انتخابات با مشارکت 55 درصدی برگزار شد اما بیش از 85 تا 90 درصد مشارکت کنندگان به رییس جمهور منتخب رای دادند. یعنی میزان مشارکت بالا نبود اما مقبولیت رییس جمهور کاملا قابل احراز بود.
- نکته پایانی هم اینکه ایران حداقل 2500 تا 3000 سال تاریخ سلطنت و استبداد را تجربه کرده است و الان کمتر از نیم قرن است که این نحوه از مشارکت مردم در سیاست را از طریق برگزاری انتخابات تجربه می کند. حتما فراز و نشیبهایی خواهد داشت. ضمن اینکه در چهل و پنج سال گذشته، ما کشوری عادی نبوده ایم. انقلاب و هشت سال جنگ تحمیلی بلافاصله بعد از انقلاب، برای عادی نبودن شرایط ایران کافی بود اما با فاصله کوتاهی از پایان جنگ، تحریم و فشار اقتصادی و سیاسی و از همه بیشتر فشار رسانه ای هم شروع شد و همچنان ادامه دارد. چه روزی بوده که ایران تهدید نشده و دل نگران حوادث و دشمنی های داخلی و خارجی نبوده است؟
پس باید مسئله مشارکت در ایران را با همه این مولفه ها ارزیابی کرد. آن زمان شاید اعداد معنای دیگری داشته باشد و برعکس تلقی دوستان بشود گفت که این 50 درصد مشارکت پس از چند دهه تحریم و فشار اقتصادی سیاسی و رسانه ای و پس از حوادث آبان و دی 98 و درگیری های سال 1401 و تمام بحرانهایی که ایران در این چند سال تجربه کرده است، نه تنها نشانه مرگ سیاست نیست بلکه نشانه زنده بودن و نفس کشیدن اراده عمومی و عزم ملی و به تعبیر دیگر سیاست در ایران است.
نباید مشارکت 50 درصد ایرانیان با سرنوشتی که داشتهاند را با درصد مشارکت در ترکیه و آلمان و دانمارک مقایسه کرد. این 50 درصد شرکت کننده نشان دادند که با همه سختی ها و رنج ها و دل نگرانی ها و دلخوری ها، هنوز به آینده امیدوار هستند و همچنان قصد دارند حضوری موثر در سرنوشت کشور داشته باشند.
اگر نتوان مشارکت حدود 50 درصد مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم را اینطور دید و روایت کرد، حداقل می توان با اتکای به نکاتی که در بالا بیان شد با قطعیت گفت که ایده اکثریت قهرکرده و معترض و مخالف نظام با تکیه بر 50 درصدی که در انتخابات مشارکت نکردند، افسانه و دروغ است و تکرار زیاد و پرداختن به آن و نتیجه گیری های عجیب در عالم سیاست و اقتصاد و اجتماع و فرهنگ بر اساس آن، مبتنی بر استدلال و منطق نیست و بیشتر یک رویکرد خاص سیاسی رسانه ای را نسبت به وضعیت کشور و آینده ایران نشان می دهد.
رویکردی که بر ایده سقوط و افول و انحطاط ایران اصرار دارد و حتی پیروزی نامزدی مانند دکتر پزشکیان که شخصیت متمایز و قابل تاملی در میان نامزدهای انتخابات و اهل سیاست دارند و در شرایطی که همگان بر بسته بودن فضا و معلوم بودن گزینه نظام تاکید داشتند، باعث نمی شود که این بخش از حامیان ایشان تغییر جهت و رویکرد داده و دست از ایده انسداد و انحطاط و افول ایران بردارند!
پایان
@degaresh1
⭕️ *موقعیت مرگ و زندگی...*
⭕️ یادداشتی به بهانه سومین روز شهادت سید حسن نصرالله
بخش اول
محسن دنیوی
شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران یکی از رایجترین شعارهای مخالفان جمهوری اسلامی ایران در دو دهه گذشته بوده است. ظاهراً مسئله کسانی که این شعار را مطرح میکنند، دشمنی با مردم و کودکان و زنان غزه و لبنان نیست، بلکه به سیاستهای ایران در دفاع ایدئولوژیک و هزینه کردن اموال ایران برای آنها انتقاد دارند و احتمالا با همین منطق، آنها نباید لزوماً دوست اسراییل باشند و باز بخاطر دشمنی با جمهوری اسلامی است که با اسراییل احساس نزدیکی دارند!
اما حالا دیگر اسراییل در غزه و لبنان نمیجنگد، بلکه با عبور از غزه و لبنان، اکنون به موقف حمله و تقابل به ایران نزدیک شده است.
اینجا ممکن است چند اتفاق در آینده برای ایران بیفتد:
۱. اسراییل موفق شود باهمکاری دوستان خارجی و داخلی ش، جمهوری اسلامی را شکست داده و ایران را به مردم ایران واگذار کند تا با نظارت نهادهای بینالمللی، انتخابات دموکراتیک برگزار کنند و خودشان تصمیم بگیرند چه دولتی در ایران باید کشور را اداره کند!
۲. پس از شکست ایران در جنگ با اسراییل، کشور به گزینههایی مانند فرزند محمدرضا پهلوی یا مریم رجوی یا دیگر افراد و گروه هایی که در طول چند دهه گذشته به مبارزه با جمهوری اسلامی ایران پرداختهاند تحویل داده شود و آنها تصمیم بگیرند که رفراندوم برای تعیین قانون اساسی و تعیین دولت برگزار کنند یا خودشان تشکیل دولت بدهند!
۳. سومین اتفاقی که ممکن است اتفاق بیفتد این است که آشوب و درگیریهای داخلی بین گروههای حامی جمهوری اسلامی ایران با اسراییل و آمریکا و اروپاییها و هواداران ایرانی آنها به داخل شهرها کشیده شده و درگیری طولانی شود و ایران به کشوری جنگ زده با خون و دود و انفجارهای هر روزه تبدیل شود و این وضعیت تا سالها ادامه بیابد و در نهایت این زمین سوخته یا تجزیه شود و یا به یکی از طرفین برسد.
۴. احتمال چهارم هم اینکه ایران در فاصله زمانی کوتاهی از آغاز درگیری ها، تجزیه شود و هر جریان قدرت با توجه به امکانات و توان و حمایت های حامیانش، قطعهای از ایران را تصرف کند و ما دیگر یک ایران یکپارچه نداشته باشیم!
ادامه دارد...۳/۱
@degaresh1