#پندیات
هر که آمد به جهان روزی فنا میگردد
مثل آن شاخه که خشکیده جدا میگردد
مرگ تو حکم الهی است ندارد خللی
سبب مرگ تو تقدیر و قضا میگردد
هر کسی را اجلش نوعی مقرر گشته
خواه وناخواه یقین قسمت ما میگردد
پیر مردی سالها مانَد به صد درد و بلا
عیش یک تازه جوانی هم عزا میگردد
کیست که از دست اجل ثانیه ایی بگریزد
روزی این خانهٔ تو ماتمسرا میگردد
قصهٔ اسکندر و آب حیات افسانه است
آب یک چشمه کجا آب بقا میگردد
جسم ما خاک ره رهگذران خواهد شد
کار خیر است سبب قرب خدا میگردد
راه بیراهه مرو چون سبب بد بختی است
رفتن دوزخ ما راه خطا میگردد
با خبر باش و مکن باد تو بر غبغب خویش
روز و شب گرگ اجل درپی ما میگردد
به تو فرموده خدا روز قیامت حق است
هرچه کردی تو عیان روز جزا میگردد
آنکه جز ظلم و جفا نیست به پروندهٔ او
روز بیچاره گی در آه و نوا میگردد
توشه جز شعر و بکاء نیست (صفا) را به جزا
به گمانم ناجی ام آل عبا میگردد
🔸️شاعر:
#حاج_قاسم_جناتیان_قادیکلایی
🔻ای کسانیکه که نامه را بردید و امضا را پس گرفتند توجه کنید
#پندیات
#مناجات
جوانی میرود از دستم و غافل ز سبحانم
بهای این جوانی را خدا داند نمیدانم
همی دانم که عمری را به دورازاوتبه کردم
هزاران بار پیمان بستم و بشکست پیمانم
چنان دربندگی سستم که یادش رفته از یادم
بلی من بنده ای آواره و نابرده فرمانم
شب وروزم دراین دنیای فانی صرف لذت شد
ندانستم که در دنیای باقی خانه ویرانم
هزاران بار دستم را گرفتند و رها کردم
رهاکردم بلی آتش زدم بر جسم و بر جانم
زبس درموج سنگین گناهان غوطه ور گشتم
که اکنون غرق در دریای بی پایان عصیانم
دراین دریا مرا نبود بجزتو مونس و همدم
نجاتم ده خداوندا پشیمانم ... پشیمانم..
توخودگفتی بیاای بنده هراندازه بد کردی
نظر کن آمدم جانا به در گاه تو مهمانم
برویم باز کن در، مهربان،ای صاحب خانه
والا تا ابد در پشت درب خانه میمانم
مشو نومید فرقانی بگو العفو روز و شب
بگو ربی نمیرانی تو کس را خوب میدانم
#پندیات
ارزش هرگفتگو از صدق آن پیدا شود
هرکه حق گوید کلامش نقش بر دلها شود
مغز هرپسته بود معیار سنجش ای عزیز
پسته گر بی مغز بود لب واکند رسوا شود
ای که میخواهی کلامت رخنه در دلها کند
شرط اول در بلاغت هست ، سخن زیبا شود
نوش مردم نیستی! پس نیش بر آنان مشو
در نیش دار بشرچون خار در صحرا شود
صیقلی کن دل که تا آیینه گردی درجهان
بادل پرکینه کی مرآتِ آدمها شود
صورت زیبا نباشد مایهٔ فخر و وقار
سیرت زیبا سبب بر عزً ت عقبا شود
عاقبت گرگ اجل زین گله از ما میبرد
این جهان کی خانهٔ امنی برای ما شود
این تن خاکی اگر پرورده ای در عزّ وناز
قبر تاریک و گل مرطوب نصیب ما شود
تا به کی از جامهٔ فاخر نمائی افتخار
فخر انسان کی تواند جامهٔ دیبا شود
هرکه با آل علی پیوست عنوانی گرفت
از شرارت آدمی چون خاک زیر پا شود
مرگ در پی باشد وتو درپی آب حیات
اینچنین آبی بگو کی بهر ما پیدا شود
مرگ یاران مایهٔ عبرت شود اندر جهان
گربشر را دیده عبرت نگر بینا شود
آخرین توشه زاموال جهان باشد کفن
گرچه عمری جای نرمت مأمن و مأوا شود
آنچه را گفتی (صفا) کس قادرِ تکذیب نیست
حرف حق است و کجا دست مایهٔ حاشاشود
🔸️شاعر:
#قاسم_جناتیان_قادیکلانی
#پندیات
دنیا که در آن مهر و وفا نیست به چه ارزد؟
عشقی که تمنای خدا نیست به چه ارزد ؟
آن دل که در او مهر علی خانه ندارد
برگو به من آن دل که ضیاء نیست به چه ارزد ؟
هر قطرهٔ باران نشود گوهر کمیاب
کاری که خدا از او رضا نیست به چه ارزد ؟
دارو چو اثر کرده شود ناجی بیمار
آن نسخه و دارو که شفا نیست به چه ارزد؟
حاتم شده از بخشش خود شهرهٔ آفاق
صاحب زری که در او عطا نیست به چه ارزد؟
با لشکری نتوان به دلی گردی مسخّر
حاکم که به دل فرمانروا نیست به چه ارزد؟
تقوا سبب قرب تو در نزد الهی است
مؤمن که در او ترک خطا نیست به چه ارزد؟
واللهِ قسم دین خدا نیست به تظاهر
ایمانی اگر کارگشا نیست به چه ارزد؟
خوب است که مسلمان گره از کار گشاید
مؤمن که بفکر بینوا نیست به چه ارزد؟
اسلام که فقط نیست به عبا و به محاسن
تسبیحی که دوری از ریا نیست به چه ارزد؟
شیطان درون همگی هست و زبر دست
مؤمن زیرک دور از هویٰ نیست به چه ارزد؟
با مرگ یقین عمر بشر خاتمه گیرد
دنیا که ترا دار بقا نیست به چه ارزد ؟
گویند جهان مثل رباط است تو مسافر
عالم که بجز کهنه سرا نیست به چه ارزد؟
شد فصل زمستان به در و عیدی به راه هست
عیدی که برای ضعفا نیست به چه ارزد؟
گویا که (صفا) کس نبود فکر ضعیفان
آن جمعی که فکر فقرا نیست به چه ارزد ؟
🔸️شاعر:
#حاج_قاسم_جناتیان_قادیکلایی
#پندیات
حق نمک
گم کرده ایی راهت اگر بر گرد دگر خسران مکن
گر عهد بستی. باخدا تو خُلفِ بر پیمان مکن
خوردی تو نعمتهای حق پس شکر نعمتها چه شد
مشکن نمکدان ای بشر کاری چنان شیطان مکن
بشکستن دل سهل بُوَد هرگز مزن نیش زبان
با یک سخن روی هویٰ بیچاره ایی نالان مکن
تا میتوانی در جهان از آه مظلوم کن حذر
حق را بگو دائم ولی از روی ترس کتمان مکن
با دیدن اشک کسی هرگز تو لبخندی مزن
روی حسادتهای خود آرمان کس ویران مکن
گرمیتوانی نان بده بر مستحق و بی نوا
هرگز مبر نان کسی کاری چو نامردان مکن
با آبروی هیچ کسی بازی مکن ای باخرد
اینگونه جای خویشتن در ورطهٔ نیران مکن
گیرم دو روز زندگی گردی امیر و شهریار
بر تار سستش دل مبند با این طناب جولان مکن
آن کس که دارد نام نیک هرگز نمیرد در جهان
بهر سراب زندگی خود را چنان رذلان مکن
دنیا مسافرخانه و ما ساکنان این رِباط
ای همسفر بشنو ز من. خود را اسیر آن مکن
دنیا سرای امتهان بر یک یک ما هست یقین
هرگز بمیدان عمل بر نفس اطمینان مکن
پایان کار زندگی خواهی نخواهی مردن است
در فکر خود هرگز طلب دنیای جاویدان مکن
روزی شوی بر خوان مور قوت و غذا و روزی اش
(صفا ) به اعمال نکو مترس و هم افغان مکن
🔸️شاعر:
#حاج_قاسم_جناتیان_قادیکلایی
#پندیات
چرا رحم و مروّت گشته کم رنگ
چرا قلب بشر شد همچنان سنگ
چه شد احساس هم دردی نداریم
نشان از غیرت و مردی نداریم
نرنج از من ندارم قصد تحقیر
ز حرف حق مشو هرگز تو دلگیر
چه شد از آدمیت دور گشتیم
ز گمراهی بواقع کور گشتیم
برادر از برادر دور گشته
پدر مادر دگر محجور گشته
نشانی از عدالت بین ما نیست
کسی را ترسی از روز جزا نیست
نمیپرسیم که رو سوی کجائیم
شدیم خود خواه و درگیر ریائیم
جوانمردی کجا رفت کو رفاقت
دروغ ابزار کار است کو صداقت
پی دیناری دین را دادیم از دست
بگو تاکی چنین در غفلت و مست
مسلمانی ما جز حرف بیش نیست
ز آدابش به جز دستار و ریش نیست
برادر میکشَِد تیغ بر برادر
چو قابیل دغا الله و اکبر
دگر حرمت نمانده بهر پیران
دگر قرآن شده محجور دوران
همی خوانیم به لب آقا کجایی
ولیکن مینمائیم بی وفائی
همه اعمال ما دوراز وفا هست
یکی یار حقیقی در کجا هست
چه باید کرد ز عصیان دور گردیم
ز ظلمت رو به سوی نور گردیم
بیا دریاب که عمرت جاودان نیست
زصیاد اجل دارد امان کیست
بیا تا زنده ایی مردانه سر کن
ز نامردی دراین عالم حذر کن
عبادت بی عمل معنا ندارد
بترس آنکه ز ظلم پروا ندارد
بیا بار گنه سنگین منما
تو قوت خویش ز خون رنگین منما
بیا تا وقت هست ازبهر فردا
ببند بار سفر را مرد دانا
(صفا) آنچه بماند از من و تو
فقط اعمال خوب است نام نیکو
#پندیات
اگر دفع ضرر کردی تو مردی
هوس از دل به در کردی تو مردی
به دنیای پر از آشوب و فتنه
زفعل بد حذر کردی تو مردی
زمانه پر شد از حیله و نیرنگ
اگرکه رفع شرّ کردی تو مردی
خدا فرمود به خیر سبقت بگیرید
به نیکو کاری سر کردی تو مردی
هر آنچه کاشته ائی فردا بروید
اگر فکر سفر کردی تو مردی
نکن کاری به درد آری دلی را
زدل بغضی به در کردی تو مردی
اگر غیبت کنند در پیش رویت
دو تا گوش را چو کَر کردی تو مردی
مگر نشنیده ایی قبر هست و تاریک
به یادش شب سحر کردی تو مردی
ز ایتام کن تو دلجویی در این دهر
به رأفت گر نظر کردی تو مردی
برای دیگران بارها گریستی
به خویش گر. دیده تر کردی تو مردی
نگاهِ بر پدر، مادر ثواب است
اگر از مهر نظر کردی تو مردی
شهیدان افتخار این دیارند
چو آنان گر خطر کردی تو مردی
(صفا) از آه مظلوم تو حذر کن
به یاری خود سپر کردی تو. مردی
🔸️شاعر:
#حاج_قاسم_جناتیان_قادیکلایی
#پندیات
حق نمک
گم کرده ایی راهت اگر بر گرد دگر خسران مکن
گر عهد بستی. باخدا تو خُلفِ بر پیمان مکن
خوردی تو نعمتهای حق پس شکر نعمتها چه شد
مشکن نمکدان ای بشر کاری چنان شیطان مکن
بشکستن دل سهل بُوَد هرگز مزن نیش زبان
با یک سخن روی هویٰ بیچاره ایی نالان مکن
تا میتوانی در جهان از آه مظلوم کن حذر
حق را بگو دائم ولی از روی ترس کتمان مکن
با دیدن اشک کسی هرگز تو لبخندی مزن
روی حسادتهای خود آرمان کس ویران مکن
گرمیتوانی نان بده بر مستحق و بی نوا
هرگز مبر نان کسی کاری چو نامردان مکن
با آبروی هیچ کسی بازی مکن ای باخرد
اینگونه جای خویشتن در ورطهٔ نیران مکن
گیرم دو روز زندگی گردی امیر و شهریار
بر تار سستش دل مبند با این طناب جولان مکن
آن کس که دارد نام نیک هرگز نمیرد در جهان
بهر سراب زندگی خود را چنان رذلان مکن
دنیا مسافرخانه و ما ساکنان این رِباط
ای همسفر بشنو ز من. خود را اسیر آن مکن
دنیا سرای امتهان بر یک یک ما هست یقین
هرگز بمیدان عمل بر نفس اطمینان مکن
پایان کار زندگی خواهی نخواهی مردن است
در فکر خود هرگز طلب دنیای جاویدان مکن
روزی شوی بر خوان مور قوت و غذا و روزی اش
(صفا ) به اعمال نکو مترس و هم افغان مکن