🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
🏴✨به مناسبت هفته دفاع مقدس رفتم نمایشگاه جنگ ، در نمایشگاه نرم افزاری بود که از وصیت نامه ی شهدا فال می گرفت . من نام همسرم را به دستگاه دادم و برای محمد نیت کردم . چون خودش نبود برگه را گرفتم . با تعجب دیدم روش نوشته ( نامه ای از بهشت از شهید ابوالفضل حسین بابایی به برادر عزیزم #محمدغفاری : پیکار کنید برای حق و بگذارید به جای ذلت و ننگ ،دامن و کفن شما آغشته به خون بدنتان باشد؛ حضرت علی (علیه السلام) . وقتی برگشت برگه را به محمد دادم رفت تو فکر . انگار به او قول دعوت دادند . حال عجیبی به او دست داد ؛ خوشحالی یا شاید شرمندگی ! نمیدانم ؟ تا دقایقی اصلا حرفی نزد . من هم احساس کردم که آن برگه مهر تائیدی برای کارهای اوست.
▪️همسرشهید
✨🏴توی کمدش در را با عکس شهدا پر کرده بود و بالایشان نوشته بود:
"ای سرو پا، من بی سر و پا، خودم را کنار عکس شهیدان پیدا کردم"
برادرش می گوید:
کنار عکسها اندازه یک جای عکس در کمدش خالی بود، گفتم: "محمد عکس یکی از شهدا رو اینجا بزن، این جای خالی قشنگ نیست"
جواب داد: اونجا جای عکس خودم هست...
▪️برادرشهید
🏴✨محرم سال ۸۸ بود که #محمد آمده بود همدان،شام غریبان بود،منزل ما میزبان عزاداران آقا امام
حسین(علیه السلام) بود،مراسم خوبی برگزارشد.
بعدازمراسم من سرپله ها نشسته بودم .دیدم #محمد
با حال عجیبی ازپله ها بالاآمد و روبرویم نشست،میخواست چیزی بگه اما...
گفتم: حتما حرف مهمی داره!گفتم داداش چیزی شده??
گفت یه خواب عجیبی دیدم،با تعجب گفتم چه خوابی?گفت خواب #شهید_چیت_سازیان
رو دیدم!علی آقا رو دیدم اومد به من
گفت: برو به حاجی(بابا) سلام ما رو برسون و ازطرف ما بهش بگو که ما یه سر اومدیم هیأت شما...
داداش خیلی منقلب شده بود،ادامه داد: من از خوشحالی سر از پا نمیشناختم. گفتم حاج علی اقا ما کی میایم پیش شما?گفت: #محمدجان عجله نکن،شما هم به زودی میای پیش ما...
بعد ازاینکه خواب رو برام گفت،اشک تو چشماش حلقه زد و به من نگاه کرد،منم انگار یه چیزی تو دلم گفت دیر یا زود #محمد هم میره...
ولی همون لحظه گفتم خوشا به حالت ....
▪️خواهرشهید
#سالگردشهادت_شهیدمحمدغفاری
#شهیدعملیات_پژاک
⚫️ @Dehghan_amiri20 ⚫️