🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
ای عاشقان ماه خدا کم کم به پایان می رسد
با رفتنش بر مومنان هنگام حرمان می رسد
یکماه شور بندگی ماه جلای قلبها
ترک همه یاران کند دوران هجران می رسد
خوان الهی می شود برچیده از روی زمین
پایان برخورداری مهمان یزدان می رسد
یاد سحرهایش بخیر یاد نماز وروزه ها
هر روزه داری در وداع با چشم گریان می رسد
تا می توانی توشه گیر از ماه پر فیض خدا
یکسال دوری تو و این ماه ایمان می رسد
ای کاش فیض ماه حق در جان ما مانا شود
بینیم یکسال دگر این مه فروزان می رسد
یارب مدد کن تا که ما دور ازگنه باشیم چون
با رفتنش آزادی اصحاب شیطان می رسد
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
🕊دونیمه سیب
💎ایمان و اخلاق
پسرعمه دختردایی بودیم و در جریان انقلاب بیشتر به دو هم رزم
شباهت داشتیم تا فامیل.
زمستان۵۶ بود که از من خواستگاری کرد و من که آن موقع در سرم تب و تاب انقلاب بود، خیلی بهم برخورد.
یک سال و چند ماه از این جریان گذشت و در این بین، او بود که با اصرار و خواندن آیات و روایات، سعی در متقاعدکردنم داشت؛ تا اینکه یک بار برای اتمام حجت آمد و گفت: «معصومه، خودت می دانی ملاک من برای انتخاب تو، ظاهر و قیافه نبوده ولی اگر باز فکر می کنی این قضیه منتفی است بگو که دیگر با اصرارم تو را اذیت نکنم.»
نشستم و با خودم خلوت کردم. روایت دیده بودم که اگر خواستگاری برایتان آمد و باایمان و خوش اخلاق بود، رد کردنش مفسده به دنبال دارد؛ هیچ دلیلی برای رد کردنش به ذهنم نرسید، گفتم راضیم.
شهید اسماعیل دقایقی
نیمه پنهان ماه ۴
امام جواد علیه السلام
هر کس به خواستگاری دختر شما آید و به تقوا و تدین و امانتداری او مطمئن باشید، با او موافقت کنید و گرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگی در روی زمین خواهید شد.
تهذیب الأحکام. ج۷، ص۳۹۶
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
در مجلسِ عُشّاق،قراری دگر است وین باده ی عشق را،خماری دگراست آن علم که در مدرسه حاصل گـردد کاری دگر
چه خوبست از خود گذشتن و به ملکوت پيوستن، چه خوبست از هيچ به همه چيز رسيدن و چه خوبست از فنائى به جاودانه رسيدن و چه زيباست شهادت.
شهيد معظم مصطفى ابراهيم آبادى
#شبتون_بخیر
#التماس_دعای_فرج
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
دیدی رمضان رفته و پر باز نکردم
تا خیمه گهِ سبز تو پرواز نکردم
ماه تو گذشت عاشقی آغاز نکردم
من پُست غلامیِ تو احراز نکردم
ساقی بده جامی که تو را درک نکردم
شاید که دگر میکده را درک نکردم
من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای
شرمنده ی تو #یوسف_زهرا شدم ای وای
شب های مناجات و دعا رفت ز دستم
فیض سحر ذکر خدا رفت ز دستم
یک ماه نه یک عمر صفا رفت ز دستم
همسفرگیِ با #شهدا رفت ز دستم
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
🌹 ختم جمعی قرآن کریم
🌹هدیه به روح آسمانی
🌹 شهید محمدرضا دهقان امیری
🌹 صفحه:۴۰۲
🌹 جزء ۲۱
🌹 سوره:عنکوبت
🌸 @dehghan_amiri20🌸
🌸✨🌸✨
حدیث قدسی:
بنده من!
سوگند به حق خودم که دوستت دارم
پس به حق من برتو،تنهامرادوست بدار
📚ارشادالقلوب،ج۱،ص۱۷۱
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ غَشِّنِي فِيهِ بِالرَّحْمَةِ وَ ارْزُقْنِي فِيهِ التَّوْفِيقَ وَ الْعِصْمَةَ وَ طَهِّرْ قَلْبِي مِنْ غَيَاهِبِ التُّهَمَةِ يَا رَحِيما بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
خدایا بپوشان در آن با مهر و رحمت، و روزى كن مرا در آن توفیق و خوددارى، و پاك كن دلم را از تیرگیها وگرفتگى هاى تهمت، اى مهربان به بندگان با ایمان خود
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
💦 از ثمرات آنچه که در ماه رمضان به دست آوردهاید، سعادت خود را تا آخر سال تأمین کنید
رهبرانقلاب
#امام_خامنہ_ای
سعی کنید نتایج تلاش مبارک خود را در ماه رمضان، برای خود حفظ کنید.
دلها را پاکیزه نگهدارید و مشغول مسائلی که شما را از خدا دور میکند، مپسندید.
دلتان را مشغول یاد خدا بخواهید؛ آن را قدر بدانید و از نتایج و ثمرات آنچه که در ماه رمضان به دست آوردهاید، سعادت خود را تا آخر سال تأمین کنید. ۱۳۷۲/۰۱/۰۴
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
🍃هر گاه شب جمعه شهدا را یاد کردید, آنها شما را نزد اباعبدالله (علیه السلام) یاد میکنند.
بیاد شهید ابراهیم هادی وشهید محمد رضا دهقان امیری
شادی روح بلند ومطهر شون صلوات🌹
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللهِ،
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_می_میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم
ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم می میرم
سجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی است
سجده بر تربت پایت نکنم می میرم
دوریت درد من و نام تو درمان من است
تا خود صبح صدایت نکنم می میرم
به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم
هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم
"وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان داد
#من_اگــــر_گـــــریه_برایـــت_نکنــــم_می_میرم"
جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم... می میرم!
شعرهایم همگی درد فراق است... ببخش
صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
عید سعید فطر مبارک
طاعات وعباداتتون مقبول درگاه حق ان شاءالله
#التماس_دعا
#شبتون_بخیر
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
ماهروی دامن زهرا حُلولَت دیدنی ست
خال زیبای به روی گونه ات بوسیدنی ست
خاک پایت توتیای چشمهایم یار من
دلبر هفت آسمان #صاحب_زمان دلدار من
عید یعنی دیدن سیمای زیبای شما
#فطر یعنی عطر خاک زیر پاهای شما
باز قدر #لیلة_القدر خدا را باختم
آمدی پیشم نشستیُّ و تو را نشناختم
روزه دار #فاطمه حتما ً دعایم کرده ای
گوش من پر بوده وَرنه تو صدایم کرده ای
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
🌹 ختم جمعی قرآن کریم
🌹هدیه به روح آسمانی
🌹 شهید محمدرضا دهقان امیری
🌹 صفحه:۴۰۳
🌹 جزء ۲۱
🌹 سوره:عنکوبت
🌸 @dehghan_amiri20🌸
🌸🍃🌸🍃
امام رضا علیه السلام:
دراین روز(عید فطر)تکبیر هرنماز،ازآن روی بیشترازروزهای دیگر قرار داده شده که تکبیر،بزرگداشت خداوند وستایش وثنای او بر نعمت هدایت است.
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
🌷✨🌷✨
گویند به من
چرا دل
بہ شهـــدا دادے؟
وللہ
ڪہ من ندادم
آنهــــا بردند...
#سلام
#عیدتون_مبارک
#عاقبتتون_شهدایی
🌸 @Dehghan_amiri20🌸
یه کم طولانیه!
ولی
#لطفا_بخونید
وقتی در نجف اشرف جهت انجام کاری که در نظرم بود از بازار محله سیفیه عبور می کردم، در اثناء راه نظرم به قبه ای شبیه به مسجد افتاد که بر بالای سردرِ آن، زیارت مختصری از حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده بود و بالای آن نوشته بود: «هذا مقام صاحب الزمان» و مردمان آن دیار از دور و نزدیک به زیارت آن مکان رفته و به ساحت قدسی باری تعالی دعا و تضرع و زاری و توسل می جستند.
لذا از اهالی حله درباره دلیل انتساب آن جایگاه به حضرت صاحب الزمان سوال نمودم. همگی بالإتفاق گفتند این مکان خانه یکی از اهل علم این شهر به نام آقا شیخ علی؛ مردی بسیار زاهد و عابد و متقی بوده است.
شیخ علی، در تمامی اوقات، منتظر ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مشغول خطاب و عتاب با آن حضرت بوده است که ای مولای من، این غیبت شما از دیدگان، در این تعدد سال ها و اعصار چه دلیلی دارد؟ چه آن که تعداد مخلصین شما لااقل در همین شهر حله به بیش از هزار نفر می رسد! پس چرا ظهور نمی فرمایی تا دنیا را پر از قسط و عدل نمائی؟!
با همین افکار و گفتار ایام می گذراند تا آن که روزی به بیابانی رفته و همین عتاب و خطاب ها را به آن بزرگوار عرض کرد. در همین حال بود که ناگهان عربی را دید که نزد او آمده و فرمود : «جناب شیخ به چه کسی این همه عتاب و خطاب می کنی؟»
عرض کرد خطابم به حجت وقت و امام زمان است که با این مخلصین صمیمی که تعداد آنها در این عصر فقط در حله بیش از هزار نفر است و با وجود این ظلم و جوری که عالم را فرا گرفته، چرا آن حضرت ظهور نمی کند؟!
مرد عرب فرمود: «ای شیخ، صاحب الزمان من هستم. مطلب این چنین نیست که تو تصور می کنی. اگر تعداد اصحاب من به سیصد و سیزده نفر می رسید، قطعا ظاهر می شدم. در شهر حله هم که گمان می کنی بیش از هزار نفر مخلص واقعی موجود است؛ اخلاص آنان حقیقی نیست، مگر اخلاص تو و فلان قصاب شهر».
او ادامه داد: «اگر می خواهی حقیقت مطلب بر تو مکشوف شود، در شب جمعه مخلصین را دعوت کن و برای ایشان در صحن حیاط خانه خود مجلسی برپا نموده و آن قصاب را هم دعوت کن و دو بزغاله بالای بام خانه ات بگذار و منتظر ورود من باش تا واقع امر را به تو نشان دهم و تو را متوجه اشتباهت کنم.»
پس از اینکه این کلام را فرمود از دیدگان آقا شیخ علی غائب شد. پس شیخ با سرور و خوشحالی تمام به حله برگشته و ماجرا را برای آن مرد قصاب تعریف نمود. سپس قرار بر این شد که از میان بیش از هزار نفری که می شناختند و همگی آنان را از اخیار و ابرار و منتظران حقیقی امام غائب از انظار می دانستند، چهل نفر را انتخاب نموده و شیخ از آنها دعوت کند تا همگی در شب جمعه به منزل او آمده و به شرف ملاقات امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشرف شوند.
هنگام ملاقات فرا رسید. مرد قصاب با آن چهل مخلص در صحن حیاط خانه ی شیخ علی اجتماع نموده و همگی با طهارت رو به قبله مشغول ذکر و صلوات و دعا و منتظر من الیه الالتجاء ( حضرت صاحب الزمان ) بودند. شیخ نیز حسب الامر آن حضرت دو عدد بزغاله را بالای پشت بام برد.
پاسی از شب گذشته بود و همه منتظر بودند. ناگهان نور عظیم درخشانی در جو هوا ظاهر گردید که تمام آفاق را پر کرده و چند برابر از آفتاب و ماه درخشنده تر بود به سمت خانه شیخ رفته و بر بالای پشت بام خانه شیخ قرار گرفت. زمانی نگذشته بود که صدائی از پشت بام بلند شد و آن مرد قصاب را امر به رفتن به پشت بام خواند.
مرد قصاب، اطاعت نموده و به بالای پشت بام رفت و آن حضرت او را امر فرمود که یکی از آن دو بزغاله را نزدیک ناودان آن بام برده سر ببرد، بنحوی که تمام خون آن از آن ناودان در میان صحن خانه ریخته شود. قصاب به فرموده آن بزرگوار عمل نمود.
آن چهل نفر با دیدن خون های سرازیر شده از ناودان همگی با خود گفتند قطعا حضرت سر قصاب را بریده و این خون نیز متعلق به قصاب است. لحظاتی دیگر گذشت. ناگهان صدای دیگری از پشت بام به گوش رسید که این بار شیخ علی (صاحب خانه) را به پشت بام فرا می خواند. شیخ علی نیز اطاعت امر نمود. و زمانی که به پشت بام رفت، قصاب را دید که در سلامتی کامل در محضر امام ایستاده بود!