❤️سلام آرام جان
آقاجان! تنها چیزے در این دنیا ارزش پیدا میکند، آن ڪارے است که رضایت تو در آن است.
بقیهے ڪارها بیهوده دست و پا زدن است.
ڪارے که برای دلخوشی خودم انجام میدهم و به رضایت تو ڪارے ندارم به اندازهے بال پشهای نمیارزد.
پدرمهربانم! حالا تو بگو چگونه دل تو را به دست بیاورم تا ارزش پیدا کنم؟!
میشود دستم را بگیرے و به راهی هدایتم کنی که تو در آن راه منتظر من هستی؟!
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
☘🌸☘🌸☘🌸☘
#ماه_رمضان
#امام_زمان عجلاللهفرجه
________
@Mahdiyar114
⭕️ دعای روز بیست و هفتم #ماه_رمضان
🔹اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ فَضْلَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَ صَيِّرْ أُمُورِي فِيهِ مِنَ الْعُسْرِ إِلَى الْيُسْرِ، وَ اقْبَلْ مَعَاذِيرِي، وَ حُطَّ عَنِّيَ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ، يَا رَءُوفاً بِعِبَادِهِ الصَّالِحِينَ
🔸خدایا در این ماه فضیلت شب قدر را روزی ام ساز، و کارهایم را از سختی به آسانی برگردان، و پوزشهایم را بپذیر، و گناه و بار گران را از گُرده ام بریز، ای مهربان به بندگان شایسته.
____________
@Mahdiyar114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 توصیه اسلام برای وقتهایی که چیزی را از دست میدهیم
🌱 یک دقیقه با قرآن در #بهار_قرآن
🎙حجتالاسلام استاد راجی
#ماه_رمضان
#جزء_بیست_و_هفتم
________
@Mahdiyar114
✍میتونی رسوام کنی اما در آغوشم میکشی!
🍃خرابکاریهام که زیاد میشه، دستام که دراز میشه، پاهام که از گلیمم درازتر میشه، زبونم که دراز میشه، رویی برام نمیمونه که به دوروبرم نگاه کنم!
ولی ذهنم به سمت تو میپره؛
تویی که میتونی پردهپوشیت رو برداری اما بازم میبخشی!🌻
✨وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلَی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ؛ خدا را سپاس بر گذشتش پس از قدرتش.*
چگونه فدایت بشوم مهربانم؟🌱
📚*فرازی از دعای افتتاح
#ماه_رمضان
#دعاے_افتتاح
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_سماوائیه
________
@Mahdiyar114
#تلنگرانه🌱
مهم نیست که آخرین زلزله زندگیات چند ریشتر بود!
مهم نیست که در آن زلزله چه چیزهایی را از دست دادے!
مهم این است که دوباره از نو بسازے
ﺟﻬﺎﻧﺖ ﺭﺍ،
ﺯﻧﺪﮔﯽﺍﺕ ﺭﺍ،
ﺑﺎﻭﺭﺕ ﺭﺍ…
ﻣﻬﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺳﺖ.
#ماه_رمضان
________
@Mahdiyar114
#تفکرانه🌱
میتونی از دور ببینی و حسرت بخورے.
میتونی بگی من بدستش میارم و لذتشو ببرے.
________
@Mahdiyar114
✍او تولد یافت جانبازے ڪند
🌎همهے اندیشمندان و سیاستمدران معروف جهان از هوش و درایت او انگشت به دهان ماندهاند.
☄هرچه دشمن نقشه و نیرنگ براے از بین رفتن اسلام و ایران به ڪار گرفتهاند، همه را یڪ تنه خنثی کرده است.
☀️او از نسل و تبار زهراے بتول است.
ڪسی که جانشین برحق امام امت خمینی ڪبیر است.
او افتخار و نور چشم😇 مردم ایران، رهبر فرزانه حضرت آیتالله امام خامنهاے است.
✨او تولـد یافت جانبازے ڪند
در ڪشور ایران سرافرازے ڪند
او تولد یافت تا رهبر شود
ما همہ عاشق، او دلبــر شود
او تولد یافت گردد نورعین
برترین آقا پس از پیرخمین
سایهات از سر ما ڪم نشود آقاجان❤
🎊۲۹ فروردین تولد رهبر عزیزمان
تولدت مبارک رهبرم🎊
#مناسبتی
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
_______
@Mahdiyar114
#یه_لقمه🌱
افکار منفی رو دور بندازید،
اونها علفهای هرز ذهنی هستن
و باعث نابودی شما میشن.
________
@Mahdiyar114
#افطارانه
✍ دویدنهای آخر ما ،
و خریدنهایِ آخر تو ....
اصلاً جنس "حی علی الفلاح " های رمضان، با همیشه فرق میکند...
مؤذن میخواند ،
من میدَوَم ،
و تو عاشقانه میخَری ، تمام تشنگیِ مرا...
#ماه_رمضان
___________
@Mahdiyar114
✍جامانده
🥺بغض گلویم را میفشارد. حس میکنم یک چیز سفت و سخت مثل قلوه سنگ راه نفسم را بند آورده. توی مسجد🕌 دوستانم فاطمه و شکوفه روزهی خود را افطار میکنند. به من هم قبول باشد میگویند.حس یک جامانده را دارم.
🗓روزهای آخر ماه رمضان آمده و دریغ از یک روز که روزه گرفته باشم.
جملاتی توی ذهنم رژه میروند و من اشک میریزم.
📝 از انبوه جملات تا به خود میآیم، به خانه رسیدهام. در اتاق را باز میکنم. روی تخت مینشینم. کاغذ را برمیدارم و جملات را روی آن مینویسم:
نفس کشیدن روزهدار عبادته.
خواب روزهدار عبادته.
دعای روزهدار مستجابه.
🌱زیر لب زمزمه میکنم:
بغضم گرفته وقتشه ببارم
چه بی هوا هوای گریه دارم
باز کاغذام با تو خط خطی شد
خدا این حس و حال و دوست ندارم
🪞توی آینه قدی به خودم نگاه میکنم. لبهای خشکیده و رنگپریدهام جای هیچ شکی برای دیگران نمیگذارد که من هم جزو روزهدارانم. با پشت دست اشکهایم💦 را پاک میکنم.
دوستان صمیمیام فاطمه و شکوفه هم نمیدانند چند وقتیست زخم معده مهمان همیشگیام شده است.
🗣صدای مادر رشتهی افکارم را پاره میکند:
«طیبهجوون مادر! قربونت بشم بیا یه چیز بخور!»
دلم هوای روزهایی را کرده که روزه میگرفتم، با شنیدن حرف مادر، دوباره سیل اشک روی گونههایم به راه میافتد.
مادر در آستانهی در🚪ظاهر میشود. لبخندش محو و جایش را به نگرانی میدهد.
🧕با دیدن حال و روزم، توان سرپا ماندن را ندارد. همانجا کنار در مینشیند و به دیوار تکیه میدهد: «دختر نمیگی مادرت دِق کنه، آخه چی شده؟ چرا از اول ماه رمضون خوراکت اشکه؟!»
⚡️دلم برای مادر میسوزد. به چینهای ریز اطراف چشمش نگاه میکنم. پرده اشک را کنار میزنم. خودم را به مادر میرسانم.
آغوش 🤗مادر را که میبینم حس میکنم کودک شدم؛ همان کودکی که پناهی جز دامن مادر ندارد.
بغض یکماههام میترکد. مادر مثل کودکیهایم، موهایم را نوازش میکند. آرامش به جانم مینشیند. حرفها و دلتنگیهای یکماهه را یکجا بیرون میریزم.
☘بعد از مدتی سکوت، مثل همیشه با حرفهایش آرامم میکند: «طیبهجون مگه نشنیدی اگه دوست داشته باشی کاری انجام بدی؛ ولی توانایشو نداشته باشی، خدا برات مینویسه؟ پس خدا تو رو عین بندههای روزهدارش توی بغل گرفته.»
چشمهایم برق میزند. لبخند روی لبانم نقش میبندد. صورت مادر را غرق بوسه میکنم.
#داستانک
#ماه_رمضان
#به_قلم_افراگل
_______
@Mahdiyar114