eitaa logo
دهـــکـــده قـــــرآن 🇵🇸
36.7هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
768 ویدیو
18 فایل
به دهکده عاشقان قرآن♥ خوش آمدید💐 سلمان اصل غوابش نفر اول مسابقات بین المللی قرائت قرآن 📖 میزبان شما هستم🌻 کانال دوم مـــــا دهکده آرامش @ghavabesh دوره های آموزشی ➡️ @dorehquran رضایت دوره ها🌺🔻 @dehkadehqurann ارتباط با من 🌱🔻 @dehkadehadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم یک ضرب المثل داریم، وقتی کسی یک ثروت بی حد و اندازه داره، که احیاناً خیلی هم مشروع بدست نیامده میگن مگه «گنج قارون» داره؟! یا میگن « طرف اگه گنج قارون هم داشته باشه، بهش وفا نمی کنه» خب امروز میخواهیم قصه گنج قارون را بگیم.💵💰💷 📒در روایت آمده که قارون پسر عموی حضرت موسی (ع) بوده و هم خوش صورت بود و هم خوش صدا. او از ابتدا از پیروان حضرت موسی ع بود. تورات را با صدای خوبش برای همه میخواند. قبل از همه علم کیمیا را از حضرت موسی یاد گرفت و از این طریق در مدت کوتاهی ثروت بسیاری زیادی برای خود جمع کرد، هر چه می گذشت هم بر ثروت و هم غرور او اضافه می شد. بفرمایش قرآن، سنگینی کلید گنجینه هاش، طوری بود که جوانها رو خسته میکرد. 🔑🗝 دیوار های قصرش را از طلا ساخته بود و لباس های گران می پوشید و فقرا را به خاطر فقر و نداری مسخره می کرد، همین رفتار باعث شده بود مردم از او بسیار ناراحت شوند.✨🏰✨ اما ناراحتی دیگران برای قارون مهم نبود، و روز به روز به غرورش اضافه میشد، مردم او را نصیحت می کردند و می گفتند: ای قارون دل به مال دنیا نبند و از آن برای کمک به دیگران استفاده کن. ادامه دارد... 🎙 قاری: سلمان اصل غوابش 📖 | سوره مبارکه قصص/۷۶,۷۷ 🎶 | 🆔 @dehkadehquran 👈
هدایت شده از قرآن و عترت
28.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تحلیل قطعه خوانده شده از زیارت‌نامه حضرت معصومه سلام الله علیها توضیح تفاوت و را در کلیپ بالا ببینید. @honaretelawat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم « سَدّهای ناپیدا » قسمت 1⃣ همه ما کمابیش با آیه ۹ سوره یاسین «وجعلنا من بین ...» آشنا هستیم. و شاید تو زندگی روزمره امون و گرفتاریهای دنیایی خیلی از این آیه استفاده کردیم؛ مثلا پنهان شدن از چشم مراقب امتحان، از دست پلیس راهنمایی رانندگی!، از دست طلبکار و...😃😉 ❇️ حالا بیایید ببینیم قصه این آیه چیه؟! 📚در روایات آمده، حضرت پیامبر (ص) در زمان خودشان، دشمنان زیادی داشتند. یکبار که ایشان در حال خواندن نماز بودند،📿 ابو جهل لعنت الله علیه با یارانش در آن حوالی بودند. ابوجهل که از دشمنان پیامبر(ص) بود، عهد کرده بود که اگر حضرت را در حال نماز ببیند، سر مبارک ایشان را با سنگ بشکند. برای همین وقتی دید حضرت مشغول نماز است، یک سنگ برداشت و بطرف حضرت آمد. 🦹‍♂🪨 سنگ را بالا برد تا بر سر مبارک حضرت بزند، اما دستش به گردنش گره خورد!!😳🥴 چند بار اینکار را تکرار کرد ولی هربار همینطور میشد و سنگ در دستش نمی چرخید.😤😵‍💫 و وقتی پیش یارانش برمی گشت سنگ از دستش می افتاد. برای همین قرار شد یکی از یارانش اینکار را انجام بدهد. آن مرد هم با ادعای زیاد که خودم پیامبر را می کُشم، به ایشان نزدیک شد.💪🪨 وقتی نزد حضرت رسید چیزی دید که حسابی ترسید و بسمت دوستانش پا به فرار گذاشت...🏃‍♂ 🔜ادامه دارد... 📚| منبع:تفسیر برهان،مجمع البیان 🎙 | قاری: سلمان اصل غوابش 📖 | سوره مبارکه یاسین آیه ۹ 🎶 | 📖دهــــکــده قـــــرآن 👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم «همسران حضرت ابراهیم» قسمت4⃣ حضرت ابراهيم(ع)وسايلش را جمع کرد و با همراهان خود به راه افتاد. شاه به احترامش و هم بخاطر ترس و هيبتى كه از خدای او در دلش افتاده بود در کنار او راه افتاد تا بدرقه اشان کند. خداوند به ابراهيم (ع) وحى فرستاد، كه جلوتر از اين مرد ستمگر راه نرو! به او احترام بگذار و از پشت او راه برو، چون او زمامدار این سرزمین است، و زمامدار چه بد، چه خوب، احترامش لازم است. ابراهيم(ع) هم اطاعت کرد و فرمایش خدا را به شاه گفت. شاه گفت: واقعا خدایت چنين گفت؟! حضرت گفت بله. شاه گفت: من شهادت مى دهم که اله تو، الهى رفيق، حليم و كريم است. اى ابراهيم تو مرا به دينت علاقمند كردى، سپس با او وداع کرد و رفت.👋 آنها به سفر ادامه دادند تا به شامات رسیدند.🏜 چند سال گذشت، و آنها بچه نداشتند، وقتی حضرت از باردار شدن ساره مایوس شد به او گفت: اگر مایل هستی، هاجر را به من بفروش، شاید خدا از او به من فرزندى عطا فرماید، تا نسل من باشد. ساره پذیرفت و هاجر را به او داد. پس از مدتی اسمعیل(ع) از هاجر بدنیا آمد.🤱👶 مدتی گذشت و آنها همگی با هم زندگی می کردند تا اینکه❗️ آثار ناراحتی در ساره ظاهر شد. نمیتوانست حضور مادر و طفلش را تحمل کند.😕 پس به حضرت گفت آنها را به مکان دیگری ببر! حضرت ابراهیم (ع) وقتی این را حرف شنید... 📚| منبع:تفسیر نمونه 🎙 | قاری: سلمان غوابش 📖 | سوره مبارکه ابراهیم 🎶 | 📖دهــــکــده قـــــرآن 👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم «همسران حضرت ابراهیم» قسمت7⃣ وقتی هاجر برای بار هفتم به مروه رسید، ناگهان متوجه شد كه از زير پای پسرش، آب راه افتاده، دوباره پیش او برگشت،💦💧💦كودک هم مقدارى شن برداشته بود تا جلوی آب را بگیرد.🙇‍♂ آب جريان داشت، از همان روز، نام آب را زمزم گفتند، چون زمزم به معناى «جمع كردن و گرفتن جلوی آب» است. از وقتى آب در مكه پيدا شد، مرغان هوا و وحشيان صحرا بسمت مکه سرازیر شدند.🐅🕊🦅 از طرف ديگر قومی بنام جُرهُم که در عرفات منزل داشتند، متوجه رفت و آمد حیوانات به آنجا شدند، آنها را تعقيب كردند، تا رسیدند به منزلگاه یک زن و كودک!👩‍👦 فهميدند، آبی که یکدفعه اینجا پيدا شده، بخاطر این دو نفر هست. از هاجر پرسيدند: تو کی هستی؟ اينجا چه میكنى ؟ هاجر گفت: من كنيز ابراهيم خليل الرحمانم، و اين فرزند ماست. خدا او را مأمور كرد، كه ما را در اينجا اسکان دهد. آنها گفتند: بما اجازه ميدهى كه در اینجا منزل كنيم ؟ هاجر گفت: باید از ابراهيم(ع) بپرسم. بعد از سه روز حضرت آمد و هاجر هم‌ موضوع را به او گفت. حضرت هم اجازه داد. سپس آنها هم آمدند و خيمه هايشان را برپا کردند و آنجا ماندند.🎪⛲️ دفعه بعد كه حضرت بديدار آنها آمد جمعيت زیادی را آنجا دید و خیلی خوشحال شد. قوم جُرهُم، تعدادی گوسفند به هاجر بخشیدند و آنها زندگی اشان را از همین راه می گذراندند. پایان 📚| منبع:تفسیر المیزان، برهان 🎙 | قاری: استاد محمود شحات 📖 | سوره مبارکه ابراهیم 🎶 | 📖دهــــکــده قـــــرآن 👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🍃 "زنی که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت😍" در تحفة الاخوان حکایت شده است که مردی منافق زن مؤمنی داشت که در تمام امور خود به اسم باری تعالی مدد می جست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» می گفت و شوهرش از توسّل و اعتقاد او به بسم الله بسیار خشمناک می شد و از منع او چاره نداشت. تا آنکه روزی کیسه کوچکی از زر را به آن زن داد و گفت: او را نگاه بدارد! زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» آن را در پارچه ای پیچید و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و آن را در مکانی پنهان نمود و بسم الله گفت. فردای آن روز شوهرش کیسه را سرقت نمود و به دریا انداخت تا آنکه او را بی اعتقاد و شرمنده کند. پس از انداختن کیسه در دریا به دکّان خود نشست و در بین روز صیّادی دو ماهی آورد که بفروشد. مرد منافق آن دو ماهی را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایی از برای شب او طبخ کند. چون زن شکم یکی از آن ماهیان را پاره نمود کیسه را در میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.😱 چون شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان بریان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند.😋 آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور. آن زن برخاسته «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در پیش شوهرش گذاشت.💰 شوهرش از مشاهده کیسه بسیار تعجّب نموده و سجده الهی را به جای آورد و از جمله مؤمنان گردید👳‍♂ پایان ✔️ 🎙 | قاری: استاد مهدی فروغی 📖 | سوره مبارکه حمد 🎶 | 💠 دهــــکــده قـــــرآن 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم "داستان گنج قارون" قسمت 1⃣ یک ضرب المثل داریم، وقتی کسی یک ثروت بی حد و اندازه داره، که احیاناً خیلی هم مشروع بدست نیامده میگن مگه «گنج قارون» داره؟! یا میگن « طرف اگه گنج قارون هم داشته باشه، بهش وفا نمی کنه» خب امروز میخواهیم قصه گنج قارون را بگیم.💵💰💷 📒در روایت آمده که قارون پسر عموی حضرت موسی (ع) بوده و هم خوش صورت بود و هم خوش صدا. او از ابتدا از پیروان حضرت موسی ع بود. تورات را با صدای خوبش برای همه میخواند. قبل از همه علم کیمیا را از حضرت موسی یاد گرفت و از این طریق در مدت کوتاهی ثروت بسیاری زیادی برای خود جمع کرد، هر چه می گذشت هم بر ثروت و هم غرور او اضافه می شد. بفرمایش قرآن، سنگینی کلید گنجینه هاش، طوری بود که جوانها رو خسته میکرد. 🔑🗝 دیوار های قصرش را از طلا ساخته بود و لباس های گران می پوشید و فقرا را به خاطر فقر و نداری مسخره می کرد، همین رفتار باعث شده بود مردم از او بسیار ناراحت شوند.✨🏰✨ اما ناراحتی دیگران برای قارون مهم نبود، و روز به روز به غرورش اضافه میشد، مردم او را نصیحت می کردند و می گفتند: ای قارون دل به مال دنیا نبند و از آن برای کمک به دیگران استفاده کن. ادامه دارد... 🎙 قاری: سلمان اصل غوابش 📖 | سوره مبارکه قصص/۷۶,۷۷ 🎶 | 🆔 @dehkadehquran 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم «همسران حضرت ابراهیم» قسمت4⃣ حضرت ابراهيم(ع)وسايلش را جمع کرد و با همراهان خود به راه افتاد. شاه به احترامش و هم بخاطر ترس و هيبتى كه از خدای او در دلش افتاده بود در کنار او راه افتاد تا بدرقه اشان کند. خداوند به ابراهيم (ع) وحى فرستاد، كه جلوتر از اين مرد ستمگر راه نرو! به او احترام بگذار و از پشت او راه برو، چون او زمامدار این سرزمین است، و زمامدار چه بد، چه خوب، احترامش لازم است. ابراهيم(ع) هم اطاعت کرد و فرمایش خدا را به شاه گفت. شاه گفت: واقعا خدایت چنين گفت؟! حضرت گفت بله. شاه گفت: من شهادت مى دهم که اله تو، الهى رفيق، حليم و كريم است. اى ابراهيم تو مرا به دينت علاقمند كردى، سپس با او وداع کرد و رفت.👋 آنها به سفر ادامه دادند تا به شامات رسیدند.🏜 چند سال گذشت، و آنها بچه نداشتند، وقتی حضرت از باردار شدن ساره مایوس شد به او گفت: اگر مایل هستی، هاجر را به من بفروش، شاید خدا از او به من فرزندى عطا فرماید، تا نسل من باشد. ساره پذیرفت و هاجر را به او داد. پس از مدتی اسمعیل(ع) از هاجر بدنیا آمد.🤱👶 مدتی گذشت و آنها همگی با هم زندگی می کردند تا اینکه❗️ آثار ناراحتی در ساره ظاهر شد. نمیتوانست حضور مادر و طفلش را تحمل کند.😕 پس به حضرت گفت آنها را به مکان دیگری ببر! حضرت ابراهیم (ع) وقتی این را حرف شنید... 📚| منبع:تفسیر نمونه 🎙 | قاری: سلمان غوابش 📖 | سوره مبارکه ابراهیم 🎶 | 📖دهــــکــده قـــــرآن 👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم «همسران حضرت ابراهیم» قسمت7⃣ وقتی هاجر برای بار هفتم به مروه رسید، ناگهان متوجه شد كه از زير پای پسرش، آب راه افتاده، دوباره پیش او برگشت،💦💧💦كودک هم مقدارى شن برداشته بود تا جلوی آب را بگیرد.🙇‍♂ آب جريان داشت، از همان روز، نام آب را زمزم گفتند، چون زمزم به معناى «جمع كردن و گرفتن جلوی آب» است. از وقتى آب در مكه پيدا شد، مرغان هوا و وحشيان صحرا بسمت مکه سرازیر شدند.🐅🕊🦅 از طرف ديگر قومی بنام جُرهُم که در عرفات منزل داشتند، متوجه رفت و آمد حیوانات به آنجا شدند، آنها را تعقيب كردند، تا رسیدند به منزلگاه یک زن و كودک!👩‍👦 فهميدند، آبی که یکدفعه اینجا پيدا شده، بخاطر این دو نفر هست. از هاجر پرسيدند: تو کی هستی؟ اينجا چه میكنى ؟ هاجر گفت: من كنيز ابراهيم خليل الرحمانم، و اين فرزند ماست. خدا او را مأمور كرد، كه ما را در اينجا اسکان دهد. آنها گفتند: بما اجازه ميدهى كه در اینجا منزل كنيم ؟ هاجر گفت: باید از ابراهيم(ع) بپرسم. بعد از سه روز حضرت آمد و هاجر هم‌ موضوع را به او گفت. حضرت هم اجازه داد. سپس آنها هم آمدند و خيمه هايشان را برپا کردند و آنجا ماندند.🎪⛲️ دفعه بعد كه حضرت بديدار آنها آمد جمعيت زیادی را آنجا دید و خیلی خوشحال شد. قوم جُرهُم، تعدادی گوسفند به هاجر بخشیدند و آنها زندگی اشان را از همین راه می گذراندند. پایان✅ 📚| منبع:تفسیر المیزان، برهان 🎙 | قاری: استاد محمود شحات 📖 | سوره مبارکه ابراهیم 🎶 | 📖دهــــکــده قـــــرآن 👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🍃 "زنی که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت😍" در تحفة الاخوان حکایت شده است که مردی منافق زن مؤمنی داشت که در تمام امور خود به اسم باری تعالی مدد می جست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» می گفت و شوهرش از توسّل و اعتقاد او به بسم الله بسیار خشمناک می شد و از منع او چاره نداشت. تا آنکه روزی کیسه کوچکی از زر را به آن زن داد و گفت: او را نگاه بدارد! زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» آن را در پارچه ای پیچید و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و آن را در مکانی پنهان نمود و بسم الله گفت. فردای آن روز شوهرش کیسه را سرقت نمود و به دریا انداخت تا آنکه او را بی اعتقاد و شرمنده کند. پس از انداختن کیسه در دریا به دکّان خود نشست و در بین روز صیّادی دو ماهی آورد که بفروشد. مرد منافق آن دو ماهی را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایی از برای شب او طبخ کند. چون زن شکم یکی از آن ماهیان را پاره نمود کیسه را در میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.😱 چون شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان بریان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند.😋 آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور. آن زن برخاسته «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در پیش شوهرش گذاشت.💰 شوهرش از مشاهده کیسه بسیار تعجّب نموده و سجده الهی را به جای آورد و از جمله مؤمنان گردید👳‍♂ پایان ✔️ 🎙 | قاری: استاد مهدی فروغی 📖 | سوره مبارکه حمد 🎶 | 💠 دهــــکــده قـــــرآن 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم « سَدّهای ناپیدا » قسمت 1⃣ همه ما کمابیش با آیه ۹ سوره یاسین «وجعلنا من بین ...» آشنا هستیم. و شاید تو زندگی روزمره امون و گرفتاریهای دنیایی خیلی از این آیه استفاده کردیم؛ مثلا پنهان شدن از چشم مراقب امتحان، از دست پلیس راهنمایی رانندگی!، از دست طلبکار و...😃😉 ❇️ حالا بیایید ببینیم قصه این آیه چیه؟! 📚در روایات آمده، حضرت پیامبر (ص) در زمان خودشان، دشمنان زیادی داشتند. یکبار که ایشان در حال خواندن نماز بودند،📿 ابو جهل لعنت الله علیه با یارانش در آن حوالی بودند. ابوجهل که از دشمنان پیامبر(ص) بود، عهد کرده بود که اگر حضرت را در حال نماز ببیند، سر مبارک ایشان را با سنگ بشکند. برای همین وقتی دید حضرت مشغول نماز است، یک سنگ برداشت و بطرف حضرت آمد. 🦹‍♂🪨 سنگ را بالا برد تا بر سر مبارک حضرت بزند، اما دستش به گردنش گره خورد!!😳🥴 چند بار اینکار را تکرار کرد ولی هربار همینطور میشد و سنگ در دستش نمی چرخید.😤😵‍💫 و وقتی پیش یارانش برمی گشت سنگ از دستش می افتاد. برای همین قرار شد یکی از یارانش اینکار را انجام بدهد. آن مرد هم با ادعای زیاد که خودم پیامبر را می کُشم، به ایشان نزدیک شد.💪🪨 وقتی نزد حضرت رسید چیزی دید که حسابی ترسید و بسمت دوستانش پا به فرار گذاشت...🏃‍♂ 🔜ادامه دارد... 📚| منبع:تفسیر برهان،مجمع البیان 🎙 | قاری: سلمان اصل غوابش 📖 | سوره مبارکه یاسین آیه ۹ 🎶 | 📖دهــــکــده قـــــرآن 👇 https://eitaa.com/joinchat/1776025873C746e64a11b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🍃 "زنی که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت😍" در تحفة الاخوان حکایت شده است که مردی منافق زن مؤمنی داشت که در تمام امور خود به اسم باری تعالی مدد می جست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» می گفت و شوهرش از توسّل و اعتقاد او به بسم الله بسیار خشمناک می شد و از منع او چاره نداشت. تا آنکه روزی کیسه کوچکی از زر را به آن زن داد و گفت: او را نگاه بدارد! زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» آن را در پارچه ای پیچید و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و آن را در مکانی پنهان نمود و بسم الله گفت. فردای آن روز شوهرش کیسه را سرقت نمود و به دریا انداخت تا آنکه او را بی اعتقاد و شرمنده کند. پس از انداختن کیسه در دریا به دکّان خود نشست و در بین روز صیّادی دو ماهی آورد که بفروشد. مرد منافق آن دو ماهی را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایی از برای شب او طبخ کند. چون زن شکم یکی از آن ماهیان را پاره نمود کیسه را در میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.😱 چون شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان بریان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند.😋 آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور. آن زن برخاسته «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در پیش شوهرش گذاشت.💰 شوهرش از مشاهده کیسه بسیار تعجّب نموده و سجده الهی را به جای آورد و از جمله مؤمنان گردید👳‍♂ پایان ✔️ 🎙 | قاری: استاد مهدی فروغی 📖 | سوره مبارکه حمد 🎶 | 💠 دهــــکــده قـــــرآن 💠