eitaa logo
دکلمه 🍁
1.3هزار دنبال‌کننده
508 عکس
118 ویدیو
1 فایل
. .. شعر و اندیشه... 🍁🍁🍁 دکلمه محفلی‌ست برای آرامش روان شما... 🌱🌱🌱 ارسال پیام ناشناس: 👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/17075982099858
مشاهده در ایتا
دانلود
تـا خــرمنت نسوزد احوال مــــا نــدانی... | @Deklameh | مجله فرهنگی 📚
| در سیرت پادشاهان - | درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف را خبر کردند بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا جانش بستان. گفت: از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را. ای زبردست زیردست آزار گرم تا کی بماند این بازار به چه کار آیدت جهانداری مردنت به که مردم آزاری باب اول | @Deklameh | مجله فرهنگی 📚
عمری دگر بباید بعد از فراق ما را کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت باطل بود که صورت بر قبله می‌نگاری | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
عمري دگر بباید بعداز وفات مارا کاین عمر طی نمودیم، اندر امیدواری... | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
خشمِ بیش از حد گرفتن، وحشت آرد و لطفِ بی‌وقت، هیبت ببرد! نه چندان درشتی کن که از تو سیر شوند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند. | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
عمری دگر بباید بعد از فراق ما را کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت باطل بود که صورت بر قبله می‌نگاری | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
| ۱ اردیبهشت، بزرگداشت | یکی از ملوکِ بی‌انصاف، پارسایی را پرسید که از عبادت‌ها کدام فاضل‌ترست؟ گفت: تو را خواب نیم‌روز؛ تا در آن یک نَفَس خلق را نیازاری. | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
| گلستان - | روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوه‌ای سست مانده. پیرمردی ضعیف از پس کاروان همی‌آمد و گفت: چه نشینی که نه جای خفتن است؟ گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟ گفت این نشنیدی که صاحبدلان گفته‌اند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن. | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد: مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آن‌جا روند. شب‌های دراز در آن پای درخت بر حق بنالیده‌ام تا مرا این فرزند بخشیده است. شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی گفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدر بمردی. خواجه شادی‌کنان که پسرم عاقل است و پسر طعنه‌زنان که پدرم فرتوت. سال‌ها بر تو بگذرد که گذار نکنی سوی تربت پدرت تو به جای پدر چه کردی خیر؟ تا همان چشم داری از پسرت | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
حکیم سعدالدین نزاری، با سعدی شیرازی معاصر بود. این دو بزرگ با یکدیگر رفت و آمد داشتند به طوری که شیخ اجل سعدی دو بار از شیراز به دیار حکیم، قهستان رفت. در سفری که حکیم نزاری برای دیدن سعدی به شیراز آمد، سعدی آنقدر در تجلیل و پذیرائی او تکلف ورزید و خود را به مشقت انداخت که حکیم چندان در شیراز توقف نکرد و در هنگام حرکت به سعدی گفت: ما رفتیم ولی این شرط مهمان نوازی نبود که تو کردی. شیخ هم از این سخن درشگفت شد و پوزش خواست. چندی بعد سعدی به دیدار حکیم به قهستان سفر کرد و در هنگام ورود حکیم را در مزرعه یافت که مشغول زراعت بود. او هم شیخ را به منزل فرستاد و خود به کارش ادامه داد تا فراغت حاصل کرد و به منزل رفت. در پذیرائی از سعدی هم هیچ تکلف و تشریفاتی قائل نشد و در تهیه خوراک و لوازم پذیرائی چندان سادگی پیشه کرد که سه ماه در بیرجند ماند و چون وقت مراجعت رسید و آماده سفر شد، حکیم به بزرگان بیرجند پیغام فرستاد تا آنچه رسم تشریفات و پذیرائی است در حق سعدی به جا آورند و آن‌ها نیز یک‌ماه تمام از سعدی دعوت‌ها نموده و پذیرائی‌ها کردند. چون سعدی عزم سفر کرد، حکیم به او گفت: شرط مهمان‌نوازی این است که خالی از تکلف باشد تا مهمان را توقف میسر گردد نه اینکه چندان بخود زحمت دهی تا مهمان سرافکنده و پشیمان باز گردد. | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
نکند میل دل من به تماشای چمن که تماشای دل آنجاست که دلدار آنجاست... | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
| ۱ اردیبهشت، بزرگداشت | یکی از ملوکِ بی‌انصاف، پارسایی را پرسید که از عبادت‌ها کدام فاضل‌ترست؟ گفت: تو را خواب نیم‌روز؛ تا در آن یک نَفَس خلق را نیازاری. | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚