نبضِ بندگیام را که میگیرم،
بگیر نگیر دارد!
گاهی تند
گاهی کُند...
تند که میشود، با خودم میگویم:
کاش همیشه رمضان بود...
کاش...
#علی_محمدنژاد
| @Deklameh |
دوستت دارم،
و عشقِ تو از نامم میتراود
مثل شیره ی تک درختی مجروح
در حیاط زیارتگاهی...
#شمس_لنگرودی
📚 ملاح خیابان ها
| @Deklameh |
صبح که خانه را ترک میکنم جوانم و شب پیر به خانه باز میگردم. با اندوهی هزار ساله، چهار دیواری خانهام آرام و صبور پذیرای پیرمردی است که سحرگاهان جوان برمیخیزد...
#عباس_کیارستمی
| @Deklameh |
من با كلمات مشكل دارم.
هرچى بيشتر باهاشون سر وكلّه ميزنم
بيشتر به اين نتيجه مى رسم كه ما
براى نشون دادنِ خيلى از احساساتمون
كلمه نداريم. كلماتِ ما كهنه شدن،
زنگ زده ن. انقدر دستمالى شدن
كه ديگه به ما اجازه نميدن
احساسمون رو
با كسى در ميان بذاريم.
📚 جاده ى طولانى مارپيچ
👤 #محمد_چرم_شير
| @Deklameh |
کسی میتواند زندگی کند که بتواند بمیرد. این را شاهرخ مسکوب گفته و من به جان باورش دارم. یک تعبیر حرفش شاید این است که فقط وقتی به تمامی آماده از دست دادن باشی، جرات خواهی داشت برای بهدست آوردن؛ زمین و زمان را بهم بریزی. گمانم ما همین را گم کردهایم. ما خو گرفتهایم به آرامشی حقیر که جسارت خطر کردن را از ما گرفته و مدام وادارمان میکند یک سری الگوهای پیشینی با نتایج قابل پیشبینی را مدام تکرار کنیم. آمادگی برای مرگ، مهیا بودن برای از دست دادن است و زندگی همین ریتم دم و بازدمطور به دست آوردن و از دست دادن است. از یکیشان که میگریزی آن دیگری را هم از دست میدهی، مرگ را که شوم فرض میکنی، زندگی را هم پابهپایش بیبرکت خواهی ساخت؛ این رسم روزگار است. از محیالدین ابنعربی است که میگوید: از چیزی که دلم به آن آرام گیرد، در هراسم. همین را لابد باید کسی به زمزمهای پرمهر گاهی زیر گوشمان میخواند تا شاید این همه از مرگ به ملال نگریزیم.
#امیرحسین_کامیار
| @Deklameh |