بهناماو
ملاک حب و بغض
اسمش رویش است، بازی. بازی که جدی نیست، میآید و میرود فقط گاهی درسی، خاطره خوبی و یا اندوهی میآورد.
اسم خيلی کشورها میآمد و ناخواسته آرزو میکردم که فلان کشور ببرد و یا ببازد.
این حال عجیب، من را یاد یک صحبت دوست قدیمی میانداخت که ملاک دوستی و حب و بغض باید خدا باشد. وقتی که عربستان با آن همه هزینه و امکانات باخت، خوشحال شدم، تازه خبری شنیدهبودم که ام القری جهان اسلام مشروبات الکی را آزاد کردهاست. یا روزی که از امارات بردیم، یاد خیانتهای این نیمچه کشور به جهان اسلام افتادم مخصوصا رابطه با اسرائیل، بماند که چه ظلمهایی هنوز هم به ایرانم میکند.
همه اینها به کنار، اما برای دوست داشتن ایران به قاعده یک کرور دلیل داشتم. حب و بغض الهی یعنی همین که کشوری اسلامی، شیعی، با حکومت مردمی به موفقیت برسد. این بزرگترین دلیل آرزوهایم بود برای موفقیت تیم ملی و یا هر موفقیتی که پرچم این سرزمین علی ولیاللهی را بالا میبرد.
این دوستداشتن مصداق همان حب و بغض است.
حالا اگر ببازیم ناراحت هم میشوم ولی ناامید نه.
امید برای من جوانهایست که دارد به ثمر مینشیند.
دوستیها و دعاها محبتها همه برایم انرژی بخش است. این ملت و این خاک روزهای سختتر را گذرانده و سر خم نکردهاست. دلم خوش است به روزهای آمدنی، به روزهای قشنگ، به روزهایی که خوشیم، بیشتر از خوشی بازی فوتبال.
خیلی خوشحالم از این غم، از این غم مقدس، غمی که بوی وطن میدهد نه وطن فروشی...
این غم، مقدس است.
حاشا به من به پر طاووس عالمی
یک مو ز گربه وطنم را عوض کنم
🖋فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
انا ربکم الاعلی
گاهی اوقات تمام تلاشت را میکنی، نیت الهی هم داری، اما خب نمیشود، مثل هزار ضربهای که میزنی ولی توی دروازه نمیرود. انگار یک ارادهای بالاتر از اراده تو این فعل را نخواستهاست. در اوج ناامیدی حواست میشود که یکی هست که از بالا دارد صحنه را میبیند، همان موقع در اوج ناامیدی، ته دلت گرم است به یکی، به یکی که به کل دنیا میارزد.
گاهی هم، آنقدر همهچیز زندگیات ردیف میشود، همهچیز به موقع، به قاعده، سروقت، بدون غصه و فکر و خیال که خیال برَت میدارد که بله! همه افعال و کردار من درست است، این است و جز این نیست، یک چیزی در مایههای "انا ربکم الاعلی" در وجودت قُل میخورد. آنوقت میروی سروقت مقایسه، آنوقت همه را با سنگ محک خودت قضاوت میکنی، تحلیل میکنی، حتی ایراد میگیری، یادت میرود که یکی هست که علت تامه همه علتهاست و تا آن نباشد کارت راه نمیافتد، افعالت فعل نمیشود، کارت به راه نیست.
از این حال خیلی باید ترسید، خیلی. خدایا حالم را جوری نکن که تو را نبینم. خدایا فقط تو برایم بمان در کوران انسانهای خداگونه.
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
آفتاب افتادهبود روی کاغذ دیواری و تا غروب داشت خودش را بالا نگهمیداشت. در میانه چنگ زدن برای ماندن در واپسین لحظات روز، آفتاب در آشغالهای روی میز غذاخوری بدجوری رژه میرفت. این موقعها، سایهها خیلی بزرگتر از خودشان دیده میشوند. مثل خطاهای آدمیزاد که وقتی همنوعش آن را ببیند، تا بزرگش نکند، تا رسوایش نکند، دست بردار نیست.
همه که مثل خورشید طاق آسمان موقع صلاة ظهر نیستند که جوری بتابند که دیگر سایهای نماند.
#عکس_نوشت
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
«نام معشوق مبر، نزد من از عشق مگو
عشق دیری است که در پیچ و خم عباس است.»
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
بیداری
با غرولند بیدار شدم تا همراه مادر بروم حسینیه کبابیان. قزوینیها میدانند که این حسینیه جزء حسینیههای پولدار شهر است. نه اینکه پولش و یا یک استکان چایش به من رسیدهباشد، نه! اما چیز خوبی به من رسید، آنهم در خواب و بیدار اول صبحی تاسوعا، وقتی برای اولین بار گوش دادم به جزئیات شهادت حضرت عباس، اولین بار بود که مقتل میشنیدم و تا کنار فرات میرفتم و در دوگانهای همزاد پنداری کردم با حضرت عباس و روی خوش به فرات نشان ندادم و در تقلای ذهن از فهم درستی، از فهم ادب، از فهم مقام ارباب، غوطهور بودم... باور صحنههای روضه سخت بود، سخت و واقعی و این کار را مشکلتر میکرد. شاهنامه که به سختی میرسید میگفتم شاید افسانه باشد، اما حالا شاید نداشت، افسانه نبود، واقعی بود واقعی واقعی. در کربلا ماندم و کنار حضرت عباس در حسینیه کبابیان.
بار بعدی که اضطراب همه جانم را گرفت، امتحان شفاهی آزمایشگاه شیمی بود. یاد آن روز و حسینیه کبابیان افتادم، شاید اولین نذر من بود، در اضطرابی عجیب که هنوز حسش میکنم رسیدم به آزمایشگاه و آزمون دادم، خیلی بهتر از آنکه فکر میکردم، بیست شدم و دختر شجاع کلاس که از باز و اسید نترسید و آزمایشها را تا آخر انجام داد.
انگار دیگر رفاقتمان گل کردهبود. از همان روزی که فقط یک سکانس از زندگی ایشان را حس کردم. یک سکانس نهایی که نتیجه یک عمر ادب و بزرگی ایشان بودهاست، در فهم این سکانس، خیلی چیزها را کنار هم چیدم ولی خب قد فهم من کجا و مقام او کجا...
بعدا وقتی که مادرم از شرایط سخت زندگی، به دامن امالبنین پناه میبرد، دعاهایم برای ایشان شد. مادرم میگفت، مادرش هر وقت گره میافتاد به کارش، یا نه حتی برای کارهای کوچک، فقط ۵ صلوات نذر امالبنین میکرد و تمام. همین را دلیل دلهای پاک قدیمیها میدانست و نفسهای گرمشان.
نه اینکه برای خواستههایم، بخواهمش، نه! خیلی از آرزوها هم بوده که نگرفتم، شک ندارم جای دیگری حساب میشود، اینها حساب کتابشان درست است. همه اینها به علاوه اینکه دوست خوب پیدا کنی جلو میافتی، رشد میکنی.
گاهی جایی در تلاقی چیزهای متضاد اکسیری کشف میکنی که کیمیا میشود و کیمیا، طلا.
چقدر خوب شد که آن روز بیدار شدم، اصلا بیدار باشی چیزهای خوبی میبینی.
چه حیف برای تمام غفلت و خوابی که به بیداری نرسید.
پسر امالبنین تولدت مبارک
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
#یادداشت_رسیده
💠 یا انتخاب میکنیم یا انتخاب میکنند
در لغتنامهها میگردم تا شاید یک معنی جدید از انتخاب به چشمم بیاید و بعد با آن واژه بسازم و متن بسازم.
• انتخاب: تعیین، گزینش، گلچین، برگزیدن، گزیدن
• متضاد انتخاب: انتصاب
• برابر پارسی: گزینش، برگزیدن، گزینه
• معنی انگلیسی:
choice, option, pick, selection, appointmentلغت نامه دهخدا)ا)
• برگزیدن چیزی. برگزیدن کسی برای کاری.( فرهنگ فارسی معین).
• الحمدلله الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة: (تاریخ بیهقی، ص 299).
• برگزیدگی و پسند و پسندیدگی و اختیار و مقبول شدگی.( ناظم الاطباء).
🔸 همه این واژگان ردیف میشود، همه این کلمات میتوانند مفهوم انتخاب را برسانند، اما انگار جای یک چیز خالی است، برایچه چیز انتخاب کردن!؟
شاید همین اصل ماجرا باشد. معنی یکی است ولی انتخابها با هم متفاوتاند. هر انتخابی رسمی دارد، دلیلی دارد، هدفی را میپوید، برای آرمانی میجنگد و یا نه! بر علیه کاری میتازد.
🔹 اصلا قاعده انسان با انتخاب جلو میرود، خدا خواسته که انسان علی رقم دیگر مخلوقاتش دست به انتخاب بزند. سر دو راهی بایستد و بعد یکی از دوتا و یا چند راه را برگزیند. پس قاعده این است که وقتی یکی را برگزیدی، از دیگران برائت جستهای.
این قاعده انتخاب است. مثل قاعده محال بدن اجتماع نقیضین. در واقع هر فعلی از ما که سر میزند، دست ردی به دیگر افعال زده و حتی زمانی که کاری نمیکنیم در واقع همین عدم فعل را انتخاب کردهایم.
🔻 انسان به انتخابهایش بها مییابد، کسی نیست که این نکته را نپذیرد. شخصی که انتخاب کرده و به خود سختی میدهد برای یک امر مهم، با آنکسی که این سختی را نچشیده و انتخاب نکرده، یکسان نیست.
پس گزافه نیست که حافظ میگوید:.
"...فکرِ هر کس به قدرِ همتِ اوست"
🔺 غایت امر هر انتخابی در واقع یک عدم انتخاب را هم در پی دارد.
در ایام نزدیک به انتخابات مجلس هستیم. این انتخابات مانند همه انتخابها هدفی و غایتی دارد و آن هم باز شدن پای افراد دلسوز و اهل فن به مجلس ملی ایران است. در واقع قرار است نمایندگانی از جنس همین مردم بروند و بر روی صندلی حقوقی مجلس بنشینند و برای مسائل مهم کشور، شور کنند.
اما این انتخابات یک هدف دور بردی دیگری هم دارد. شاید اگر بگوییم لایه زیرین ماجرا هم خوب باشد، یا مثلا بگوییم حلقه مفقوده، هرکدام را خواستید بنامید. مهم این است که بدانیم ورای این انتخاب چه انتخابهایی رقم میخورد؟
شاید یک معادله چند مجهولی بشود و یا نه بگوییم سهل و ممتنع.
❇️ یا انتخاب میکنیم یا انتخاب میکنند.
اگر در انتخابات شرکت کنید در واقع به یک عده مورد پسند خود رأی دادهاید و از طرف دیگر به دیگرانی رأی بر عدم صلاحیت دادهاید. پس در صورت رأی دادن دو گزینه انتخاب کردهاید.
در طرف دیگر ماجرا، اگر رأی ندهید، به آنانی که صلاحیت داشتند رأی ندادهاید راه را برای آنانی که اصلح نیستند، باز کردهاید.
باز هم دو انتخاب.
در ورای تمام این حرفها، یک دانای کل هم هست که از بالا داستان انتخاب را میپاید.
اثر قطعی و بدون انکار فعل ما در روند ادامه کار کشور اثرگذار است. فعل و عدم فعلِ انتخاب، برای ایران نتیجه و ثمری دارد. ثمری که گاه از آن غافلیم، اما دشمنان قسم خورده این ملت، آن را رصد میکنند و در اتاقهای فکرشان، با تمام ابعاد تحلیل میکنند.
آنچه امروز در فضای مجازی درباره انتخابات با آن مواجهیم، بذر ناامیدی و ناکارآمدی است. آنان همهجای مشکلات را به هم میدوزند و در آخر میخواهند مخاطب خود را مجاب به عدم حضور کنند.
🔸 کاری که در همین کشورها- به شرط بودن انتخابات- امری خلاف قانون است و پیگرد قانونی دارد.
حضور ملت در هرجایی که همبستگی ملی را نشان میدهد، جوابی دندان شکن به خیلی از انواع گوناگون دشمنان این ملت است.
حضور در این انتخابات، هم انتخاب است و هم اعلام برائت از هر کسی و یا هر تفکری است که عزت و آبروی ایران را نمیخواهد.
در آشوب فتنههای آخرالزمانی و در هیاهوی صداهای ناخوشایند، حواسمان باشد که نکند ناشکری کردهباشیم از همه نعماتی که گاهی چشم نمیبیند، گوش نمیشنود و زبانی که بیان نمیکند.
💢 در کوران افکار پریشان هرجایی، عدم انتخاب ما در اصل، انتخاب دشمنانمان است. نکند ناخواسته آبِ آسیاب دشمن شویم.
انتخاب یا عدم انتخاب، هر دو انتخاب است.
کدام ور گود ایستادهایم؟
✍️ فاطمه میریطایفهفرد
از اعضای کانون نویسندگان نشریه خط
#انتخابات
👇پیوستن به کانال نشریه خط 👇
┈┄┅═✾ خــــــــــــــــــط ✾═┅┄┈
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
49.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 شهدا امسال هم
برای مهمانهایشان بلهبرون گرفتند…
روایت حاج حسین یکتا از عشق را
در یادمان شلمچه بشنوید!
❇️ «شبهای بله برون»
🎙 با روایتگری حاج حسین یکتا
🗓 |۱۹ بهمن لغایت
۱۹ اسفندماه ۱۴۰۲|
⏰ |پساز نمازمغربوعشا|
📌 |یادمان شهدای شلمچه|
🆔 @hosseinyekta_ir
💠 جامعهایمانیمشعر
✅ @www1542org
بهناماو
اینجا مهمانی اختصاصی است
خدا وقتی زمین را خلق کرد یک تکهاش را صفا داد و کرد بهشت ایران. جایی که با کمترین ذائقهای، بوی بهشت را در خاک آن مییابی، حال اگر شهدا برای آمدنت آب و جارو کنند، آنوقت مدهوش بوی باران و خاک نمزده میشوی، شک نداری که بهشت هم اینگونه نیست، باران شلمچه، خاکهای چسبیده به کفشها، همه انگار زبان بازکردهاند که بگویند: اینجا مهمانی اختصاصی است.
خورشید شلمچه قشنگتر از هرجایی، میرود که غروب کند و خودش را به کربلا برساند، آنوقت است که خواندن حُمره مغربیه به کارَت میآید و وقت، وقت اذان مغرب به افق کربلای ایران میشود.
شلمچه، همان دشت وسیعی است که هیچ جانپناهی برای جانهای شهیدان نداشت، ولی به قاعده لطف الهی، حالا جانپناه شده برای عاقبت بخیری خیل عظیمی از مردمان، بیقاعدهی زمان زیستن، بیتوجه به تقویم خورشیدی و قمری. این دشت کربلاگونه، شهیدانه زیستن را روایت میکند.
شلمچه را امام رضا جان برکت داد، همانوقت که قدم گذاشت بر چشمان این خاک تا شلمچه دیدنی شود. شلمچه محل پرواز از ملیت و نژاد است به سوی خونِ خدا، از شلمچه به کربلا رفتن حال دیگری دارد. عبور از این خط فرضی تو را شهروند تمدن اسلامی میکند هرچند که ایرانی باشی.
شلمچه با یارانش تماشاییتر است چه آنان که مدفون خاکاند و چه آنان که در اوج گمنامی، سنگ قبری دارند. اصلا شلمچه هرچه هست گمنامیست، باقی ماجرا تثبیت همین درس است.
شلمچه را اگر یارانِ زندهاش روایت کنند زیباتر است. حرف کسی که خاک اینجا را در بازه زمانی هشت ساله به رخت و تنش دیده بیشتر شنیدنیاست. حالا اگر یک چشم هم نداشت، نداشت. اگر بیخیال عافیتطلبی دنیا، عمرش را صرف روایت شهیدانه زیستن هم کرد که کرد. مگر سردار و سرباز بازنشسته میشود؟ مگر تنور عشق سرد میشود؟ اینها را در روایتگری حاج حسین یکتا میبینی.
پس اگر عشق است که خاموشی ندارد و اگر خاموش شد بدان که هرچه هست جز عشق.
بعد از نماز کنار هشت شهید گمنام، میروی که بشنوی، اصلا خودزنی کنی، شاید میدانی میخواهی چه بشنوی، میروی که بیشتر بشنوی، بیشتر خجالت بکشی، شاید هم بیشتر عاشق شوی، چون عشق به تثبیت است، به تکرار است به تمرین است. حالا لابهلای تمام حرفها دوتا بدجور به دلت مینشیند، از داستان بچههای همین مملکت که بلد بودند چطور برای خدا دلبری بکنند، بلد بودند چطور این "خودِ" لعنتی را لجام بزنند.
مثل همان شهیدی که فقط یک صفحه از قرآن را حفظ نکردهبود که نکند انتساب حافظ کل قرآن او را مغرور کند.
یا شهیدی که پلاکش را میاندازد بالای خانه خدا که اگر شهید شد، حتی استخوانهایش هم رد و نشانی نداشتهباشد. راستش اینها به دنیای پربازدید امروز نمیآید. اینروزها دیده شدن بیشتر میچسبد، هرچند که دنیا با همه زیباییهایش دیدنی نیست، دلگیر است و پاگیر.
حاج حسین یکتا اینها را میگفت و گوش حسینیه شلمچه گواه گریهها و نالههای فرزندان این کشور، دهه هشتادی و هفتادی و حتی نودیها بود. گوش حسینیه پر بود از نجواهای همین بچهها که بچه میخوانیمشان و حالا خیلی بلند و بزرگتر از فکر ما شدهبودند. خوشبه حال ایران که فرزندانی این چنین دارد، خدا زیادشان کند.
اما آنطرف بیلقب و درجه "حاج حسین یکتا" پدری میکند، بزرگتری میکند برای بچههای فرهنگی.
شلمچه میثاق میگیرد از زائرانش، از آنهایی که آمدند و شنیدند که این قند و نبات را بچشانند برای کسانی که شیرینی کاذب و دروغین دلشان را زده و دنبال شهد گوارای معنویتاند.
شلمچه منتظر است، منتظر دیدن همه ما. جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم.
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
چگونهازتوبگویمبهدیگریکه بفهمد
برای اهل کلیسا اذان چه فایده دارد
#محمد_رفیعی
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
شک ندارم اشک می ریزند ماهیها در آب
اشک ماهیها نباشد آب دریا شور نیست
#خورموسی
#ورودی_خلیج_فارس
#ماهشهر
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
هنوز قصّه یِ فرهاد، نقل محفل هاست
چقدر زندگیِ عاشقانه شیرین است
#علیرضا_شیدا
#نسیبه_علی_پرست
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
جشنواره
نگاه آدمها به دنیای پیرامون خود، آینده آنان را رقم میزند. نگاه زیبابین و یا نگاه نقصبین. دنیا پر است از این دو مدل نگاه آدمی. هرکدام هم زندگی خود را دارند، موفقیتهای خود را دارند و مسیر خود را طی میکنند. اما آن چه واقعیت است این است که قطعا در چگونگی پیمایش مسیر زندگی، این دو با هم فرق دارند یک فرق اساسی در هویت و مضمون.
امسال توانستم سه فیلم راهیافته به سودای سیمرغ را ببینم. هر سه در دنیای کارگردانان خود سیر میکردند و درون و نهان برگرفته از تخیلات نویسنده را تداعی میکردند. حتی نوع نگاه به مشکلات و مسایل، با تفکر کارگردان عجین شدهبود. اینکه مشکل پیشآمده چطور حل شود هم در ذهن کارگردان و نویسنده فیلم رقم میخورد. به یک معنا فیلم همان نگاه کارگردان است که سمت و سو مییابد.
سینمایی "نبودنت" در فضایی سیاه و سفید رقم میخورد، نه آدمهای خوبش خوبند و نه رفتارشان درست است، اما در طول فیلم باید بپذیری که مثلا فلانی زن نجیبیاست، چرا؟ از افعالش؟ نه! کارگردان اصرار دارد زبانی مخاطب را متقاعد کند و این یکی از ضعفهای این فیلم است.
"بهشت تبهکاران" هم بیشتر از سینمایی بودن سریالیاست، انگار یک سکانس گم شده از سریالهای تاریخی جناب جعفری جوزانی است که حالا قرار است دیدهشود. حتی نقش اول زن هیچ تناسبی با نقش اول مرد که از قضا نامزد هم هستند ندارد.
جناب جوزانی دلش نیامده برای نقشِ اول مرد که تاکید دارد ۲۳ ساله است، نامزدی غیر از دختر خودش انتخاب کند. همین کافیست که مخاطب با دلخوری ادامه فیلم را ببیند. پاک کردن دین از وقایع ملیشدن صنعت نفت، خطای استراتژیک آقای کارگردان است. انگار دلش میخواسته صفحات مورد پسند خود از تاریخ را نشان دهد.
فیلم سوم اما "آبی روشن" بود مثل نامش.
در فیلم مشکلات از سر و کول نقش اول بالا میرود اما انگار هر کدام او را به نحوی رشد میدهد. کارگردان تا توانسته از نماد استفاده کرده و اتفاقا به موقع هم نمادها را بهکار بردهاست. صحنههای فیلم سینمایی پر است از همآوایی رنگها و این کار را قشنگ کردهاست.
اگرچه آبی روشن در جشنواره نتوانست به چشم داوران بیاید، اما اگر امسال سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران بود، قطعا او برنده بود.
نگاه آدمها به دنیای پیرامون خود، آینده آنان را رقم میزند. نگاه زیبابین و یا نگاه نقصبین. دنیا پر است از این دو مدل نگاه آدمی. حال خودمان تصمیم میگیریم که چگونه ببینیم؟ چگونه بنویسیم، چگونه دیدنهایمان را فیلم کنیم؟ این چگونه دیدن آینده ماست در هر کسوتی که باشیم.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
مادر سید مصطفی
مادر سید مصطفی چقدر نشسته پای روضه مادران کربلا خدا عالم است.
پسرش با چند تا از رفقایش رفتهبودند جبهه. ۱۹ ماه از جناره پسرش خبری نشد تا وقتی که شروع کردند به تفحص هویزه و استخوانهایی که زیر شنی تانکهای بعثیها له شدهبودند، حالا باید شناسایی میشدند.
تفحص رسید به استخوانهای شهید سید مصطفی مختاری.
به مادرش خبر دادند که یوسفت دارد برمیگردد.
مادر گفت: غیر از پسرم بقیه دوستانش را پیدا کردید؟
جواب منفی بود.
-فقط پسر شما، بقیه دوستاشو پیدا نکردیم.
مادر کمی فکر کرد و گفت: هر وقت که دوستاشو هم پیدا کردید جنازه بچه منو هم بیارید. من تو محل آبرو دارم. با این مادرا نشست و برخاست میکنم، نمیخوام غصهدار بشن. نمیخوام چیزی که در راه خدا دادم رو پس بگیرم. هروقت دوستاش پیدا شدن مصطفی رو هم برگردونید.
◽◽◽◽◽
تا همین حالا شهید تأیید هویت شده، از شهر سربداران، سبزوار جا خوش کرده در گلزار شهدای هویزه.
مادرش اما عجب دلی داشت و عجب معاملهای کرد.
ما چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم تا ابد مدیون این مادرانیم.
مادرانی که برای ارزشی بالاتر، فرزند فدا میکنند و ام وهب وار حتی منتظر استخوانهای فرزند هم نمیشوند.
مادر سید مصطفی شک نکرد. درست است که ما در حداقلیترین کار برای این خاک مثل رأی دادن شک بکنیم؟
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
"دیدهام" ماتِ نگاهت شد، چو طفلی گیج که
زنگِ املا بر سرِ "قُسطَنطَنیه" مانده است
#عارفه_نصیری
بهناماو
«ترسناکترین لحظه، درست لحظهی قبل از آغاز است. بعد از آن، همه چیز فقط بهتر میشود.»
✍استیفن کینگ
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye