eitaa logo
دل‌گویه
319 دنبال‌کننده
710 عکس
28 ویدیو
23 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ یادداشتی درباره پیروز و داستان‌های رسانه‌ای آن ◻️ چرا با وجود مسائل مهم و گرفتاری‌های اقتصادی مردم، یک مسئله محیط زیستی تا این حد با جزئیات در اختیار رسانه‌ها قرار می‌گیرد؟ چرا تمام مسائل در ایران آخر الامر سیاسی می‌شود؟ ◻️ باید بدانیم در جایی از مکان و زمان ایستاده‌ایم که شاید حساس‌ترین لحظات تاریخ را درک می‌کنیم. در بسیاری از دنیا حیوانات در حال انقراض فراوانی وجود دارند، اما هیچ جای دنیا برای آن مانور رسانه‌ای راه‌ نمی‌افتد. ◻️ بسیاری از وقایع ناگوار در هرجای دنیا بسامدی به میزان ایران ندارد. ◻️ وقتی رسانه، ذائقه مخاطب را با خودش هم‌سو کرد، می‌تواند از هرچیز به عنوان یک بحران نام ببرد. می‌تواند از آن ابراز نارضایتی درست کند و چماق کند و بکوبد توی سر مردم. فراتر از این وقایع می‌توانند از فقدان آن یک فاجعه ایجاد کنند و یک سیل ناامیدی راه بیندازند. ◻️مسئولین امر باید هوشیار باشند که تا حصولِ نتیجه اصلی امکان سواستفاده از رسانه‌ها را بگیرند. ◻️سلبریتی سازی از هر نوع آن خطرناک است. ◻️ مثبت اندیشی واقع‌گرایانه در همه جای دنیا امری پسندیده است. ◻️ باید روحیه امیدواری را در جامعه گسترش داد. این روحیه می‌تواند پیش‌برنده باشد و وقایع خوبی را در جامعه رقم بزند. 📎 متن کامل @hawzahnews| حوزه‌نیوز
https://hawzahnews.com/xc8t3 خبرگزاری رسمی حوزه 👆 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در بخش نگارش و ویرایش هم به این چند ویژگی یادداشت‌نویسی می‌پردازیم: پنج ویژگی یادداشت 1️⃣ بزرگ‌ترین خطری ‌که یادداشت‌نویسی را تهدید می‌‌کند، انشانویسی است. فرق انشا با یادداشت در توانایی و مهارت نویسنده در پرورش مطلب است. انشانویس، معمولا زیاده‌گو، بیهوده‌گو، مقلد، تکراری‌نویس و گرفتار ‌کلیشه‌های زبانی و محتوایی است. انشانویس، حتی در انتخاب موضوع و عنوان، چشم به دست دیگران دارد. شکل هندسی انشا نیز معمولا خط ممتد است. اما یادداشت‌‌ها گاهی ساختار چندضلعی دارند و گاهی زاویه‌ای نادیده را می‌‌کاوند و در ‌کاوش‌گری نیز از صفر شروع نمی‌‌کنند؛ بلکه از جایی آغاز می‌‌کنند ‌که دیگران سرانجام به آنجا رسیده‌اند. بدین ترتیب، هر یادداشت خشتی در دیوار دانش است. اما ‌کار انشانویس شمردن خشت‌های دیوار یا بازی با آنها است. 2️⃣ در یادداشت، نویسنده نباید گارد معلمی یا استادی بگیرد و حتی نباید خیلی جدی و رسمی باشد؛ بلکه باید خشم و نفرت و عشق و هیجان و دیگر حالات روحی و شخصی‌اش را – به صورت کنترل‌شده- در نوشته‌اش آشکار کند. 3️⃣ پایان‌بندی استادانه در یادداشت، از اهمیتی فوق العاده برخوردار است؛ مثل رباعی که به‌واقع در مصرع چهارم متولد می‌شود؛ یعنی آغاز واقعی او در پایان او است. شروع‌های متفاوت نیز – مانند شروع طوفانی یا رندانه یا غافل‌گیرانه یا طنازانه – از امتیازهایی است که مجال آن در یادداشت، بیشتر است. 4️⃣ یادداشت‌نویسی، همان نکته‌گویی است در چهرۀ نوشتاری. پس نام دیگر یادداشت‌نویسی، نکته‌نویسی است. فرق یادداشت با مقاله، فرق «نکته» با «مطلب» است. «مطلب» را در مقاله می‌گویند و «نکته» را در یادداشت. نکته، مغز مطلب است و از این رو یادداشت نیز باید نغز باشد. در یادداشت‌ها هم می‌توان «مطلب» گفت یا «نظریه‌» پرداخت؛ اما نخست باید آن مطلب یا نظریه را به «نکته» و «تلنگر» تبدیل کرد؛ یعنی آن را چنان پوست‌کنده و فشرده ساخت که به نظر نغز و تازه بیاید. اگر نوشتن را به میدان جنگ تشبیه کنیم، یادداشت‌نویسی مانند جنگ‌های چریکی و پارتیزانی است، و ‌کتاب و مقاله شبیه جنگ‌های کلاسیک. 5️⃣ یادداشت را پیش از انتشار باید چندین بار خواند و ویرایش کرد و اگر ممکن بود، غلط‌گیری و ویرایش آن را به دیگری سپرد؛ زیرا خطا و غلط در یادداشت بیش از کتاب و مقاله به چشم می‌آید. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
خواندنش خالی از لطف نیست. 👆
عید آمد و من خانه تکانی کردم از دل همه را تکانده‌ام الا تو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌-----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او این سه‌شنبه این سه‌شنبه‌ فرق داشت، با تمام سه‌شنبه‌هایی که در طریق‌المهدی دیده بودم. جمعیت ضرب در عددی نامنتاهی شده بود. هفته‌های پیش چند موکب باصفا و چند نوجوان عاشق بودند و حالی عجیب و حسرتی بی حساب برای جوانی از دست رفته و دلی دیر خبردار شده و غبطه به حال دل‌های پاک نوجوانانی که راه درست را پیدا کرده‌بودند. این سه‌شنبه تا چشم کار می‌کرد مرد و زن و پیر و جوان بود که آمده بودند میلاد آخرين منجی را به جشن بنشینند. بنشینند! نه! آمده بودند ایستاده عرض ادب کنند و دل به عشق او بسپارند و دلِ سپرده شده را عرضه کنند و بگویند: يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او در حیاط مشغول بازی بودیم که صدای تق‌تق عصایش از کوچه باریک مادربزرگ شنیده می‌شد. عصاکوبان از دالان باریک خانه رد می‌شد و خودش را به دهلیز می‌رساند. یااللهی می‌گفت و خبر از آمدنش می‌داد. مادربزرگ چادر فلفلی گل‌ریز خود را سر می‌کرد و گوشه‌اش را با دندان محکم می‌کرد. - بفرمایید حاج‌آقا. خانم‌ها یاالله... خانم‌ها خودشان را جمع‌وجور می‌کردند و آماده شنیدن روضه حاج‌آقا فحول می‌شدند. رسم هرماهه مادربزرگ بود که پانزدهم هرماه روضه برپا کند و فامیل را از ریزودرشت مهمان خوان ارباب... دستانش پر از خالی بود، اما دلش متصل به دریای فضل اباالفضل‌العباس(ع). ▫️▫️▫️ حاج‌آقا روی منبر خانه مادربزرگ می‌نشست. منبر که نه، یک صندلی قدیمی بود که رویش چادری مشکی کشیده شده بود و جلوی آن کمدچه‌ای قدیمی که ترمه عروسی‌اش را حمایلش کرده بود. حاج‌آقا با ذکر یک مسأله شرعی شروع می‌کرد و با یک ذکر مصیبت کوچک به پایان می‌برد. از گوشه خانه خانمی چادر به رویش می‌گرفت: - حاج‌آقا یه روضه از موسی‌بن‌جعفر(ع) بخوان، گرفتار دارم... حاج آقا هم شروع می‌کرد از زندان هارون گفتن و صدای ناله زن بلند می‌شد. گویی درد او بود که از زبان حاج‌آقا بیان می‌شد. شاید آن زن درد اهل‌بیت(ع) را با درد خود مقایسه می‌کرد و خجلت‌زده می‌نالید. ▫️▫️▫️ اما در پشت صحنه‌ این مادربزرگ بود که آبروداری می‌کرد، سینی برنجی را می‌آورد، چای را در استکان کمرباریک‌ می‌ریخت و صله‌ را زیر نعلبکی ماهرانه تعبيه می‌کرد، دوتا قند هم کنارش. میوه را کنار سینی در کیسه‌ای می‌گذاشت که حاج‌آقا حتماً با خودش ببرد. اواخرِ روضه، حاج‌آقای دیگر می‌رسید. به حرمت حاج‌آقا فحول، داخل مجلس نمی‌آمد، روی پله می‌نشست و صبر می‌کرد روضه تمام شود... توپ سرگردان پسربچه‌ها به سوی حاج‌آقا می‌پرید و چنددقیقه‌ای حاج‌آقا را هم‌بازی آن‌ها می‌کرد... تا اینکه صدای مادربزرگ می‌آمد - حاج‌آقا بفرمایید... به رسم ادب با حاج‌آقا فحول مصافحه و عرض ادب می‌کرد. این‌بار حاج‌آقای جوان از مسائل روز کشور می‌گفت و با روضه کوتاهی خاتمه می‌داد. از آن اتاق صدای خانم هم‌سایه بلند می‌شد: حاج‌آقا روضه خانم رباب را زحمت بکشید. حاج‌آقا هم شروع می‌کرد: - لالا لالا علی‌اصغر... بخواب مادر، بخواب مادر... ناله این‌بار از دیوار هم شنیده می‌شد. صدای زن هم‌سایه دل‌سوخته از بی‌اولادی گم می‌شد در میان ناله‌ها... حالا راحت‌تر زار می‌زد... ▫️▫️▫️ آخرای روضه دوتا از نوه‌های بزرگ‌تر از بازار می‌رسیدند. پول‌های خانم‌ها که جمع شده‌بود، بچه‌ها راهی بازار شده‌بودند برای خرید آجیل مشکل‌گشا... عزیز آجیل را کم‌کم در دستان ما می‌ریخت تا به همه‌ بچه‌ها به قاعده برسد. شیرینی روضه ارباب بود که با شهد آجیل به‌کام‌مان می‌ریخت و ما نفهمیدیم کی عاشق حسین(ع) شدیم... ▫️▫️▫️ مادربزرگ را خوب خریدند. او خادم خوبی برای فرزندان حضرت زهراء(سلام‌الله‌علیها) بود. او که هر پانزدهم ماه را روضه می‌گرفت، عاقبت هم پانزدهم شعبان در میانه جشن و شادی اهل‌بیت(ع)، چشم از دنیا فروبست... روح آسمانی همه مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها که ما را حسینی کردند قرین رحمت و آرامش... -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye