فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙استاد رائفی پور
⁉️چیکار کنیم گناه نکنیم؟
تا چهل روز گناه نکن بخاطر #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
#حجاب
✅ماه رخ🌙
@maahrokh
جلسه سوم مدیریت خشم.mp3
19.6M
جلسه سوم مدیریت خشم خدمت شما ⚘
برای دریافت فایل تصویری روی لینک زیر کلیک کنید⚘️
https://s25.picofile.com/file/8451142200/Video_%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B6%DB%B2%DB%B4%DB%B2%DB%B0%DB%B5%DB%B9%DB%B0%DB%B4%DB%B0%DB%B2%DB%B2_by_VideoShow.mp4.html
کربلاییحسن_عطایی_رفیق_اربعین_فصل_غم_یادته_.mp3
3.18M
🔊 #صوتی | تنظیم #استودیویی
📝 رفیق، اربعین فصل غم یادته
👤 کربلاییحسن #عطایی
▪️ویژهٔ #اربعین
رسانه اهلبیتمدیا
✅ماه رخ🌙
@maahrokh
🌷#متن بند ۱۵ استغفار🌷
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
۱۵-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يُورِثُ الْفَنَاءَ أَوْ يُحِلُّ الْبَلَاءَ أَوْ يُشْمِتُ الْأَعْدَاءَ أَوْ يَكْشِفُ الْغِطَاءَ أَوْ يَحْبِسُ قَطْرَ السَّمَاءِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.
بند ۱۵: با خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که هلاک را به دنبال می آورد، یا بلا را فرود می آورد، یا شماتت دشمنان را در پی می آورد، یا پرده را میدرد، یا قطرات آسمان را حبس میکند؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و اینگونه گناهانم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
✅ماه رخ🌙
@maahrokh
هر صبح یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
«فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا»
سرانجام (مریم) به او باردار شد؛ و او را به نقطه دور دستی برد (و خلوت گزید)
(سوره مبارکه مریم/ آیه ۲۲)
#هر_صبح_یک_آیه
✅ماه رخ🌙
@maahrokh
❇ تفســــــیر
سرانجام مریم باردار شد و آن فرزند موعود در رحم او جاى گرفت (فَحَمَلَتْهُ).
در این که چگونه این فرزند به وجود آمد؟ آیا جبرئیل در پیراهن او دمید یا در دهان او، در قرآن سخنى از آن به میان نیامده است; چرا که نیازى به آن نبوده، هر چند کلمات مفسرین در این باره مختلف است.
به هر حال این امر سبب شد که او از بیت المقدس به مکان دوردستى برود (فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیّاً).
او در این حالت، در میان یک بیم و امید، یک حالت نگرانى توأم با سرور به سر مى برد، گاهى به این مى اندیشید که این حمل، سرانجام فاش خواهد شد، به فرض که چند روز، یا چند ماهى از آنها که مرا مى شناسند دور بمانم، و در این نقطه به صورت ناشناس زندگى کنم، آخر چه خواهد شد؟!
چه کسى از من قبول مى کند: زنى بدون داشتن همسر باردار شود مگر این که آلوده دامان باشد؟ من با این اتهام چه کنم؟!
و راستى براى دخترى که سال ها سمبل پاکى، عفت و تقوا و پرهیزگارى، و نمونه اى در عبادت و بندگى خدا بوده، زاهدان و عابدان بنى اسرائیل به کفالت او از طفولیت افتخار مى کردند، و زیر نظر پیامبر بزرگى پرورش یافته، و خلاصه، سجایاى اخلاقى و آوازه قداست او همه جا پیچیده است، بسیار دردناک است که یک روز احساس کند، همه این سرمایه معنویش به خطر افتاده است، و در گرداب اتهامى قرار گرفته که بدترین اتهامات محسوب مى شود، و این سومین لرزه اى بود که بر پیکر او افتاد.
🌺🌺🌺
اما از سوى دیگر، احساس مى کرد این فرزند پیامبر موعود الهى است یک تحفه بزرگ آسمانى مى باشد، خداوندى که مرا به چنین فرزندى بشارت داده و با چنین کیفیت معجزآسائى او را آفریده، چگونه تنهایم خواهد گذاشت؟
آیا ممکن است در برابر چنین اتهامى از من دفاع نکند؟ من که لطف او را همیشه آزموده ام، و دست رحمتش بر سر خود دیده ام.
اما این که این مکان قصى (دوردست) کجا بوده؟ بسیارى معتقدند شهر ناصره بوده است و شاید در آن شهر نیز پیوسته در خانه مى ماند و کمتر قدم بیرون مى گذاشت.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۲۲ سوره مبارکه مریم)
✅ماه رخ🌙
@maahrokh
♨️تو برای #خدا باش، خدا و همه ملائکهاش برای تو خواهند بود...
✍آیتالله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند:
ما با کاروان و کجاوه به گناباد میرفتیم. وقت نماز شد. مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگهدار، میخواهم اول وقت نماز بخوانم. کارواندار گفت: بیبی! دو ساعت دیگر به فلان روستا میرسیم. آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه، میخواهم اول وقت نماز بخوانم. کارواندار گفت: نه مادر، الان نگه نمیدارم. مادرم گفت: نگهدار. کارواندار گفت: اگر پیاده شوید، شما را میگذارم و میروم. مادرم گفت: بگذار و برو.
من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم و مادرم، دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا میرسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند.
لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک درشکه خیلی مجلل پشت سرمان میآید. کنار جاده ایستاد و گفت: بیبی کجا میروی؟ مادرم گفت: گناباد. او گفت: ما هم به گناباد میرویم. بیا سوار شو.
یک نفس راحتی کشیدم و گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم. سورچی گفت: خانم، فرماندار گناباد است. بیا بالا، ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد.مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم! در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است. ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت.
آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست و گفت: مادر بیا بالا، اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. اگر انسان بندهٔ خدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت، بيمه مىشود و خداوند تمام امور او را كفايت و كفالت مىكند.
«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؟» (سورۀ زمر: آیۀ 36)
✅ماه رخ🌙
@maahrokh
خدای خوب من جلسه 008 عبدالمجید احمدی.mp3
15.19M
جلسه #هشتم دوره رایگان #خدای_خوب_من خدمت شما عزیزان و بزرگوارانم
#با_زیرصدا
سوالی در مورد دوره داشتی از ما بپرس 👇👇👇
@ABD_AHMADI1
@ABD_AHMADI1
☘🌷☘🌷☘
☘🌷عضو کانال
خدای خوب من بشو🌷☘
❣ حال من حال یتیمی است
که هنگام دعا
به فراز
"بِاَبیِْ اَنْتَ وَ اُمّی"
برسد!
#اربعین
#فراق
#یااباعبداللهالحسین
✅ماه رخ🌙
@maahrokh