او ماه بود؛
گاهی کامل و پر نور،
گاهی زخمی و رنگ پریده.
اما این چیزی از ماه بودنش کم نمیکرد،
ماه برای آسمان، همیشه ماه است.
افراح>:
نان را از من بگیر،
اگر میخواهی
هوا را از من بگیر،
اماخندهات را نه.!
افراح >:
کی گفته گذر زمان همه چی رو درست میکنه؟
کسی که یه سال پیش واست غریبه بود
امسال شاید یه تیکه از قلبت باشه!
یا شاید کسی که یه سال پیش
یه تیکه از قلبت بود
امسال واست یه غریبه باشه!
اتفاقا گذر زمان خیلیم وحشتناکه...!
افراح>:
- کاش میشد بهت بگم :
توروخدا بیا و چند دقیقه بغلم کن . .
غم و دلتنگی داره متلاشیم میکنه :)!
افراح>:
جان من بیا
تا شاید لحظه ای در این روزگارِ طوفانی در آغوشت آرام بگیرم..!
افراح>:
گیر کردم بین قلبی که تا خرخره عاشقته
و تویی که عین خیالت نیست، زورمم به هیچ کدومتون نمیرسه...!
افراح>:
از وسعت تنهاییام چه بگویم
آنجا ك تنها کس ِ دلسپردهام تو بودی
و من هیچکسِ نادیدهی تو ؛
شده دردی به دلت ریشه کند آب شوی ؟!
همه شب با غم دلتنگی خود خواب شوی ؟!
شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟!
گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟!
شده دلتنگ بشوی هم به جهانت برسد ؟!
گره آن کور شود غم به روانت برسد ؟!
شده دلتنگ بشوی چاره نیابی جز اشک؟!
من به این چاره ی بیچاره دچارم هر شب !🚶🏻