«بازگو ای عقلِ دوراندیشِ تنهایی طلب
من یکی مانندِ او را از کجا پیدا کنم؟»
«دل اگر راه رسیدن به تو را میدانست
این همه در قفس سینه تب و تاب نداشت...»
«بگذار در آغوش تو آرام بگیرم
دلچسبترین شیوهی جان باختن است این!»
«غزلهـایی که بر رویــت، اثـر گفتـی نـدارد را
برای مـاه میخواندم، نظـر میکرد پایین را...»
«پاییز هم گذشت و دلت عاشقم نشد
چشم انتظارِ سوزِ زمستان و بهمن ام...»
«چه خوش است دل سپرده به نگاه دلبری که
نگهش نگاه دارد، نگهت ز هر نگاهی...»
«تار شد هنگام وصلش چشممن ای اشک شوق
از سر راهم برون شو مردم آزاری مکن...»
« روزِ قیامت هر کسی در دست گیرد نامهای
من نیز حاضر میشوم تصویرِ جانان در بغل »
«از من نخواه بگذرم از چشمهای تو
ما پس نمیدهیم دلی را که بُردهایم!»
«تب و تاب غم عشقت دل دریا طلبد
هر تُنکحوصله را طاقت این طوفان نیست...»
«هر دم که دل به عـشـق دهی خوش دمـی بُوَد
در کـار خیـر حاجـت هیـچ استــخاره نیســت...»
«صید کردی به نگاهی دلِ من را ای دوست
فاش و بی پرده بگویم که تو صاحب هنری...»
«خانۀ عشـــق تو آبــــاد، ولی جــانِ دلم
خانه ام بعد تو ویرانه شده...میدانی؟»
«مگو در کوی او شـب تا سحر بهر چـه میگردی
که دل گم کردهام آنجا و میجویم نشانش را...»
«به کسی ندارم الفت،ز جهانیان مگر تو
اگرم توهم برانی، سر بی کسی سلامت...»
«انگشت به لب ماندهام از قاعدهی عشق
ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...»
«من از ترس زمستان سمت آغوش تو می آیم
که باتو گل کند، مفصل به مفصل استخوانهایم...»
«به افسون کدامــین شــعـر در دام مـن افتـادی
گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت...»
«تو محشری و دلم بیحساب عاشق توست
بگو که عاشقمی، در دلم قیامت کن...»
«پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست
هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست...»
«چشمی که تماشاگر در حُسن تو باشد،نیست
در عشق نمی گنجد این حُسن تماشایی...»
«دل مُرده ام، قبول ! ولی ای مسیح من
یک جمعه هم زیارتِ اهل قبور کن ...!»
«ما چـشمهاى مـست تـو را سـر کـشـيدهايـم
ما را به خمرههاى شراب احتياج نيست... :)»
«میخواستم دیوانهات باشم، تماشا کن
حــالا که تنــها ساکنِ دارالمـجانیـنام...»