#مهارت_قدرت_دادن_به_مرد
✨ شوهر خود را #حلّال مشکلات بدانید. مشکل را به او بگویید و از او بخواهید آن را #حل کند.
✨ به او بگویید که تنها او #قادر به حل این مسئله است.
✨ نتیجه این کار این است که مرد چشمش را به #مشکلات زندگی نبندد و همیشه آماده و #حاضر در صحنه باشد
و این همان #درک همسر و خانواده است.
💟 @Delbari_Love
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آقایون_حتما_ببینند!
🎥 وقتی #خانمتون داره باهاتون حرف میزنه و درد و دل یا #گلایه میکنه شما چه رفتاری باید از خودتون نشون دهید؟
💟 @Delbari_Love
💕 دلبری 💕
📙 #داستـــــان #عاشقانه_مذهبی #قسمت_21 ✍از ماشین پیاده میشویم،پارک خلوت است،بنیتا با ذوق بابا،بابا
#داستـــــان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_22
✍آلبوم را ورق میزنم،به عکس نوجوانی ات میرسم،اندام لاغری داری با سیبل های تازه سبز شده و شلوار کردی!روی مبل دراز میشوم و میخندم،سریع آلبوم را جمع میکنی!
_علی بده!جونه.....
نمیگذاری حرفم را کامل کنم،انگشت اشاره ات را به سمتم میگیری.
_بگی جونه سودا وای بحالت!
_تازه داشت خوب میشد!
غر میزنی!
_از دست این مامان جانم!آخه مادر من برای چی این آلبوما رو آوردی دادی دست عیال ما!
مهربان این ها که گفتی مثلا ابراز عصبانیت بود؟!با یاد عکس هایت بیشتر خنده ام میگرد!رویت را برمیگردانی!قهر کردی!به زور جلوی خنده ام را میگیرم،کنارت مینشینم.
_علی جونم!
چیزی نمیگویی!دستی به ته ریشت میکشم!
_خیلی جیگر بودیا!
با جدیت نگاهم میکنی،فدایت بشوم نگاه تند هم بلد نیستی!
_پدرصلواتی،حالا منو مسخره میکنی؟!
_نه آناناسم!
با لحن بانمکی میگویی:هلو،خیار چمبل،گوجه،آناناس!باغ بابام آباد که من نازل شده از بهشتم!یه بارکی بگو درخت بهشتی دیگه!
غش غش میخندم،بهشتی هستی اما نه از نوع درختش!جدی نگاهم میکنی!
_ببخشید!شما عشق منی،تاج سرمی،آقامی،سایه ت رو سر منو دخترمون!
لبخندی روی لب هایت مینشیند!
_ادامه بده بانوجان،داری راه میوفتی!
به شوخی میگویم:چه از خدا خواسته!
دیوار را نگاه میکنی!
لوس میشوم!
_مهربونم دلت میاد با من قهر کنی؟!
_نچ!
صورتم را به سمت صورتت خم میکنم.
_پس چرا نگاهم نمیکنی؟!
به سمتم برمیگردی،با لبخند ملایمی به چشمانم زل میزنی!
_سودا!
_جانه سودا،زندگیه سودا!
_یاد اولین باری که چشم تو چشم شدیم افتادم!
از مرور خاطرات لذت میبرم!
_علی اون موقع انگار به بدنم برق هزار فاز وصل کردن!
_منم قلبم رفت رو ویبره!بدنم سِر شد!شانس آوردی تصادف نکردیم!وارد آن روز میشوم که ناگهان دستی به پهلویم میزنی و از خاطرات بیرون می آیم!از خنده ریسه میروم،نقطه ضعیفم را میدانی!
_وای علی!نه!
با شیطنت میگویی:میخواستی آقای خانممونو اذیت نکنی!یک ربع بدون وقفه قلقلک!
آه از نهادم بلند میشود با این مجازاتت!میخواهی دوباره قلقلک بدهی جیغ میزنم!دستت را روی معده ات میگذاری،نگران میشوم!
_چی شدی علی؟!
_معده م درد گرفت!
_بریم دکتر!
_نه!یه چیزی بخورم خوب میشم!
سریع وارد آشپزخانه میشوم و میوه می آورم،برایت میوه پوست میکنم و در دهانت میگذارم،هربار انگشتم را گاز میگیری!
_انگشتام تیکه تیکه شد،اصلا خودت بخور!
_آی معده م!
مهربان شیطانم!همیشه من بچه بودم این بار تو!تکه ای از میوه مقابل دهانت میگیرم!
_بفرمایید آقای گلم!
با لبخند میخوری و بوسه عمیقی روی انگشتم میزنی!
با محبت میگویم:ناز کن آقا!من که خریدارم!
👈نویسنده:لیلی سلطانی
کپی بدون #ذکر_منبع و #نام_نویسنده پیگرد الهی دارد.
⏪ #ادامہ_دارد...
💟 @Delbari_Love
#داستـــــان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_23
✍به منو نگاه میکنم،میگویی:آبمیوه و کیک خوبه؟
نگاهت میکنم،با لبخند!
_نه!دیابت میگیریم!
متعجب میگویی:دیابت؟!
_اوهوم!زندگی مون به اندازه کافی شیرین هست،با تو فقط قهوه میچسبه!
با عشق نگاهم میکنی!
_الان چطور خودمو کنترل کنم؟!کم کمش باید پرواز کنم!
با خستگی برای سفر در خاطرات آمدی!میگویی در طول هفته از کار و خستگی هم بمیرم،جمعه روز خانواده است!رسم کردیم هر جمعه به یکدیگر هدیه بدهیم حتی به اندازه بودن در مکان هایی که خاطره داریم!آمدیم به کافی شاپ نزدیک دانشگاهم،با لبخند به فضا نگاه میکنم،یک روزی دونفری سر این میز نشستیم و حالا سه نفره!
بنیتا مشغول بازی با منگوله های پوتین سفیدش است،سفارش دو فنجان قهوه و بستنی میدهی!میگویی:بستنی برای بنیتا!
حواست به دخترمان هم هست!پدری دیگر!
_علی دارم ذوق مرگ میشم،چه زود گذشت!
دستت را زیر چانه ات میگذاری،به چشمانم زل میزنی!
_از من راضی هستی؟وقتی این چندسالو مرور میکنی پشیمون نمیشی؟!
من هم دستم را زیر چانه ام میگذارم،با هم لبخند عمیقی میزنیم،دفعه اولی که به اینجا آمدیم همین ژست را گرفتیم!در لفافه میگویی دلت تعریف میخواهد،خب مردی!
_تو خواستگاری گفتی اگه از اخلاقم بگم تعریف از خود میشه،اون لحظه گفتم چه اعتماد به نفسی حالا میگم چه حقیقت کامل و کوتاهی گفتی علی!
لبخندت بیشتر میشود.
_جدی؟!
_خیلی بیشتر از جدی مهربونم!
پیشخدمت سفارش ها را می آورد،مشغول بستنی دادن به بنیتا میشوم،همانطور که دستش را زیر چانه اش زده،دهانش را جلو می آورد و به ما نگاه میکند!الحق که ظبط است!با عشق لپش را نوازش میکنم،لبخند دندان نمایی میزند،دوتا دندان درآورده،دلم میرود برایش!دستت روی دستم مینشیند!
_قرار نشد شیرین بانو آقاشو یادش بره!
قاشق را سمت دهانت میگرم،مثل همان روز!همین که میخوری بنیتا جیغ میکشد!
با تعجب نگاهش میکنیم،با اخم دستم را میکشد!با لحن بانمکی میگویی:دختره حسود!انگار تو عشق خانمم شریک شده من چیزی میگم!
بنیتا محکم بغلم میکند،با زبان عسلی اش "ماما" ی مظلومانه ای میگوید!دستان تپلش را میبوسم،حتی این دعوای زیبا شیرین است!
با لحن بچگانه میگویم:باباعلی خو مثل ماما رو تو حسودم!
رو به بنیتا میگویی:حسود باش!چون همیشه اول مهربانو بعد بچه هامون!
قلبم می ایستد،مگر پدر نباید اول دخترش را دوست بدارد؟! و آن لفظ بچه هامون؟!نگران قلبم نیستی بی انصاف؟!من هم بلدم پس بگیر!
_علی!
نگاهم میکنی.
_جانه دلم!
_امشب بریم خونه بابا؟!دلم میخواد سه نفری کنار گلای شمعدونی بشینیم!
هاج و واج نگاهم میکنی!
_سودا!دیگه نمیتونم!از این مجنون تر میخوای؟!
👈نویسنده:لیلی سلطانی
کپی بدون #ذکر_منبع و #نام_نویسنده پیگرد الهی دارد.
⏪ #ادامہ_دارد...
💟 @Delbari_Love
راههای ترغیب فرزند به #نماز
✨ اثر رفتن به #مسجد را فراموش نکنید. اگر مشغله دارید و نمیتوانید هر روز به مسجد بروید، حداقل هفتهای یک روز #برنامه مسجد به صورت خانوادگی داشته باشید.
سعی کنید #مسجدی را انتخاب کنید که فرزندان بتوانند در کنار نماز، به #شادی و بازی نیز مشغول شوند.
مسجد رفتن را با خاطرههای #دلچسب همراه کنید. خاطرات کودکی و نوجوانی تا آخر #عمر همراه فرزندانتان است.
💟 @Delbari_Love
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#خانمها_ببینید
✨ اگر میخوای شوهرت واقعا عاشقت بشه...
💟 @Delbari_Love
#نحوه_برخورد_با_خطای_همسر
✨زمانی که شریک زندگیتان اشتباهی مرتکب میشود، نباید آن را تبدیل به کینه یا دعوا کنید.
✨ گاه کلماتی که در این شرایط به زبان میآورید، تاثیری همیشگی دارند.
✨ به عنوان مثال بگویید: «تو در هر شرایطی برای من عزیزی»
✨ با این جملات در واقع به او ثابت کنید که «با وجود تمام اشتباهاتی که کردهای، من هنوز هم دوستت دارم»
💟 @Delbari_Love
#تمکین_چشمی
✨ خانمها دقت داشته باشند یکی از عواملی که باعث میشود مردها با اینکه رابطه جنسی، دارند اما باز احساس میکنند که نیازشان اشباع نشده و در مواجهه با نامحرم به مشکل میخورند این است که در خانه تمکین چشمی نمیشوند.
✨ حتما باید ساعتی قبل از رابطه، به میل همسرتان و با پوشش و رفتارهای مطابق نیازش، خود را در معرض دید و چشمهای او قرار دهید.
💟 @Delbari_Love
💕 دلبری 💕
#داستـــــان #عاشقانه_مذهبی #قسمت_23 ✍به منو نگاه میکنم،میگویی:آبمیوه و کیک خوبه؟ نگاهت میکنم،با لب
#داستـــــان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_24
✍با خنده در برف دنبال بنیتا می دوم،جیغ میکشد،با تمام می دود،خپل یک ساله مان با لباس های پشمی سفید یک پشمک خوردنی شده یا به قول تو با محیط استتار کرده!گوله برفی به صورتم میخورد،یخ میزنم،با فاصله رو به رویم ایستادی،بنیتا را تشویق میکنی به سمتت بیاید،بنیتا با جیغ بابا بابا میکند!سریع بغلش میکنی،هردو برایم زبان درازی میکنید!پدر و دختر مقابل یک مادر؟!عادلانه نیست آقا!به حالت قهر رویم را برمیگردانم،دخترجوانی با تعجب نگاهم میکند،درحالی که سعی میکند موهایش را بپوشاند با تردید به سمتم می آید،کنارم می ایستی،توجهی نمیکنم،بنیتا با ماما گفتن میخواهد سرم شیره بمالد!دختر میگوید:ببخشید خانم!
نگاهش میکنم.
_جانم!با منی؟!
با لبخند به بنیتا نگاه میکند،سرت را پایین می اندازی!
_دخترتون خیلی نازه،میشه از این خرگوشک عکس بگیرم؟!
میدانم چرا تردید داشت،از خشک مقدس ها میترسد!
با لبخند میگویم:بله عزیزم!
بنیتا را از تو میگیرم،دختر به سمتم می آید و بنیتا را در آغوش میگیرد،با ذوق نگاهش میکند،بنیتا آرام به ما نگاه میکند!گویی کسب تکلیف میکند!تو هم اجازه میدهی!
_بابایی خاله میخواد باهات بازی کنه!
محکم بنیتا را به خودش فشار میدهد.
_وای این چه نازه!لباساشو!
همانطور که شال گردنت را درمی آوری و دور صورتم میپیچی میگویی:بازی اشکنک داره سر شکستنک داره بانوجان،قهر مهر نداریم!نخوره پشمکمونو؟!
نگاهت میکنم،لوس میشوم!
_علی صورتم یخ زدا!
با مهربانی با شال گردن صورتم را پاک میکنی.
_گرم شدی خانمی؟!
ناز میکنم!
_نچ!
با دستانت صورتم را میگیری،آب میشوم مثل برف در مقابل خورشید!ناگهان فکری به سرم میزند!
_علی گفتی برام چی خریدی؟!
متعجب نگاهم میکنی!
_روسری و مقنعه لبنانی،گذاشتم تو کیفت!
_اشکال نداره به کسی بدمش؟!
فکرم را میخوانی،لبخند میزنی!
_نه عزیزم!
بسته زیبایی که در کیفم گذاشتی برمیدارم،به سمت دختر میروم!میگوید:برای دخترت اسفند دود کن!
_لطف داری بانو!
بسته را به سمتش میگیرم،با تعجب نگاهم میکند!
_هدیه ناقابل از طرف پشمک ما!
بنیتا را در آغوش میگیرم.
_نمیتونم قبول کنم!
_گفتم که هدیه پشمکه باهاش بازی کردی،به من مربوط نیست!اصلا از بسته درنیومده!
بسته را دستش می دهم و خداحافظی میکنم،با تعجب و لبخند بدرقه ام میکند!
به سمتم می آیی،با لبخند به چشمانم زل میزنی!
_اگه تو بهشت ازم جدا باشی بهشتو جهنم میکنم!
به سمتم می آیی،بستنی به دستم میدهی!از پشت روی زمین میکشی ام،شروع میکنیم،روی برف لیز خوردن همراه بستنی!این دیوانه بازی ها شدید میچسبد!میگویم:باید طوری بشم که بتونم بهشت کنارت باشم!
👈نویسنده:لیلی سلطانی
کپی بدون #ذکر_منبع و #نام_نویسنده پیگرد الهی دارد.
⏪ #ادامہ_دارد...
💟 @Delbari_Love
#داستـــــان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_25
✍روسری سر میکنم وعطر میزنم،مشغول وضو گرفتنی،عبایی که دوستت ازمشهد سوغاتی آورده روی دوشت می اندازی،صدای پر مهرت در خانه میپیچد:بانو جان آماده ای؟!
لبخند به لب،رو به رویت می ایستم،آماده ام برای مهمانی هر روزه!
_بله سید جان!
گونه ام را میکشی!
_علی،علی!با صدات اسممو تبرک کن!
شیطنتم گل میکند!
_چشم سید چشم!
_عجبا!دلت تنبیه میخواد؟!
میخواهی قلقلکم بدهی که سریع میگویم:علی نه!
میخندی!
_زورگو!
_من زورگوام؟!
_بله!با مهربونیات،با اخلاقت آدم نمیتونه عاشقت نباشه!زوره دیگه!دیکتاتوری آقا!باید بری سیاست درس بدی!
لبخند زیبایی میزنی!
_بانو تو رو خدا فکرقلب منم باش!
باهم روی قالیچه ای که رو به قبله در اتاق پهن کرده ایم مینشینیم!محل دائمی عبادت!
با تعجب میگویی:قرآن کو؟!
_روی میزه!علی جان لطفا بیار!
بلند میشوی تا قرآن را بیاوری،هر روز تا حد توان قرآن را با معنی میخوانیم،یک صفحه من یک صفحه تو!من قاری تو،تو قاری من!کنارم مینشینی،چشمانت برق میزند!برق خوشحالی! گل های سرخی که برایت کنار قرآن گذاشته بودم در دست داری.
_سودا بانو!قصد کشت آقاتونو کردید؟!
لبخند میزنم،تمام ظرافت های زنانه را در صدایم میریزم!
_سودا مگه بی علی میتونه؟!
بگذار بگویم چقدر از داشتنت خوشحالم!گاهی لازم است بی دلیل مردت را با حرف هایت بیشتر مرد کنی!بگویی تکیه گاه خوبیست!
_آقای من تو تکیه گاه منی،با وجود بالا و پایین ها،عاشق تو و زندگی مونم!
به بنیتا که روی تخت خوابیده نگاه میکنم.
_عاشق پشمکمون!
_فقط عاشق من باش!پشمکو دوست داشته باش!تفهیم شد؟
اطاعت امر میکنم!
_چشم آقا!
و چه کسی میداند من اول عاشق توام بعد دخترمان! عشقی بالاتر از عشق مادر به فرزند!دستم را میگیری،قرآن را باز میکنم،سربند یا حسینی را که بین صفحات میگذاریم برمیداری!ظبط موبایل را روشن میکنم تا ثبت کند جمع عشق زمینی و آسمانی را!صدای قرآن خواندنمان را وقتی کنار هم نیستیم گوش میدهیم هم به یاد خدا هم بنده ی خدا!
شروع میکنی قاری من!قرآن خواندنت کافر را مسلمان میکند،تکلیف من که مسلمانم چیست؟!
_ فَانَّ مَعَ العُسرِ يُسرًا
اِنَّ مَعَ العُسرِ يُسرًا
نگاهت را از قرآن میگیری و نگاهم میکنی!
_بیخود که دوبار تاکید نکرده!
رسول خدا:نشستن مرد در کنار همسر خود،پیش خداوند دوست داشتنی تر ازاعتکاف و شب زنده داری است!
تبیه الخواطر،ج2،ص122
👈نویسنده:لیلی سلطانی
کپی بدون #ذکر_منبع و #نام_نویسنده پیگرد الهی دارد.
⏪ #ادامہ_دارد...
💟 @Delbari_Love
💕 دلبری 💕
#داستـــــان #عاشقانه_مذهبی #قسمت_25 ✍روسری سر میکنم وعطر میزنم،مشغول وضو گرفتنی،عبایی که دوستت ازم
📙 #داستـــــان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_26
✍ #متفاوت_با_تمام_قسمت_ها
#کربلا_را_تصور_کن
آرام اشک میریزم،بنیتا هم تابع من بدون حرف بغض کرده!
دخترکمان با لباس مشکی و سربند یارقیه زیباتر شده!
روضه خوان آرام شروع میکند به خواندن#علی_لای_لای
اشکم بیشتر میشود،بنیتا را به خود میفشارم،حالا درک میکنم حال رباب را!
حال بنیتا خوب است،تازه شیرش را خورده و آرام است!زنی میخواهد بنیتا را به دستش بدهم،بنیتا را در آغوش میگیرد و شروع میکند به روضه خواندن!چشمان کودکم ترسیده!قلبم میریزد!
روضه خوانی اش شدت میگیرد و من دلواپس تر!
چطور دلش می آید انقدر ظالمانه جلوی مادر،فرزندش را تکان بدهد و روضه مرگ بخواند؟!
او میخواند و من تصور میکنم خودم را جای رباب،نفسم به شماره می افتد مگر نمیداند آن که به دست دارد قلب من است؟!سریع بنیتا را از دستش میگیرم،چشمان دخترکم آرام میشود،لب برمیچیند و گریه میکند!محکم به قلبم می فشارمش یک بار،دوبار،سه بار،هزار بار...با تمام وجود بویش میکنم!زیرگلویش چقدرنرم و خوشبو است!با گریه میگویم:گریه نکن میمیرما!
فضا سنگین است و نفس کشیدن مشکل!با عجله از مجلس خارج میشوم!مگر میشود مادر باشی و در این مجلس طاقت بیاوری؟!
با قدم های بلند به سمت در میروم مبادا حرمله ها پشت سرم باشند!
سر دیگ نذری ایستاده ای با تعجب نگاهم میکنی!نمیدانم در چهره ام چه میبینی که با نگرانی به سمتم می آیی!
صدایت پر از نگرانی است!
_چی شده؟!چرا رنگت پریده؟!
میخواهی بنیتا را از دستم بگیری که محکمتر به خودم میچسبانمش!حتی به تو هم نمیدهمش!بنیتا محکم به من میچسبد و سرش را روی شانه ام میگذارد!نفس راحتی میکشم گریه کودکم بند آمد!میتوانی حس کنی قلبت را بیرون از جسمت در آغوش بگیری؟!
_جون به لب شدم!
بازویت را میگیرم که زمین نخورم!
زیر لب زمزمه میکنم:بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ؟!علی تصورش منو کشت!
👈نویسنده:لیلی سلطانی
کپی بدون #ذکر_منبع و #نام_نویسنده پیگرد الهی دارد.
⏪ #ادامہ_دارد...
💟 @Delbari_Love
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرروز میره دم سرویس مدرسه ی برادرش منتظرش میمونه تا بیاد🤗 آدم باید واقعا یه خواهر یا داداش اینجوری داشته باشه. این آخریه هم که با داداشش قهر کرده بود ولی بازم رفته بود😇
💟 @Delbari_Love
امروز 10 تا پست عاشقانه برای شوهرم فرستادم؛ دیدم جواب داده: "عزیزم، ﺣﻘﻮﻗﻤﻮ ﺑﮕﻴﺮﻡ چشم..."
چقد با کمالات، چقد با فهم، چقد با شعور😌
💟 @Delbari_Love
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قابل_توجه_خانمها
🎙چه کنیم که شوهرمان دائما به ما توجه کند!
#استاد_عباسی
💟 @Delbari_Love
💕 دلبری 💕
📙 #داستـــــان #عاشقانه_مذهبی #قسمت_26 ✍ #متفاوت_با_تمام_قسمت_ها #کربلا_را_تصور_کن آرام اشک میریزم،
📙 #داستـــــان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_27
✍صدایت را از پشت در میشنوم،نمیتوانم با تو رو به رو شوم،شاید خودخواهم،شاید شرمنده و شاید بد شده ام!
بنیتا به سمتم می آید و با زبان نمکینش میگوید:ماما،بابایی اومده!
با حرص نگاهش میکنم!
_میدونم!
_نمیلیم پیسش؟!
بیشتر حرصم میگیرد!
_یه دیقه ساکت باش بچه!
با چشمان مظلومش نگاهم میکند و چیزی نمیگوید!الان وقت احساسات مادری ندارم باید ببینم تو چه میگویی!چمدان بستم مبادا بروی،با پدرم صحبت میکنی!
_بابا جان،شما بزرگتری نباید به دخترت بگی جاش خونه ی خودشه!گفتم خودش برمیگرده اما یه هفته گذشته!حالا شما نمیذاری ببینمش و برش گردونم خونه؟!
_من حرفمو زدم،یا سودا یا میری دنبال کار خودت دختر منم طلاق میدی!
صدای استغفرالله آرامت را میشنوم،میدانم درحال انفجاری،شوخی شوخی هم اسم طلاق نیاوردیم حالا پدرم جدی جدی میگوید طلاقم بده!میدانم خون خونت را میخورد،اما چه کنم سخت است چیزی که میخواهی!
چند تقه به در میخورد،میدانم تویی!
_سودا!
قلبم میلرزد،مثل اولین بار که صدایم کردی،حالا میفهمم چقدر دلتنگت بودم!
_ما قرار داشتیم!قراربود هرچی شد خودمون حل کنیم!سر یه چیز کوچیک بدون حرف قهر کردی اومدی خونه بابات!
با ناراحتی و حرص میگویی:که به من بگن زنتو طلاق بده!بس کن این بچه بازی ها رو!
چیزی نمیگویم،لازم است برای اینکه از دست ندهمت!
در باز میشود،سرم را پایین می اندازم که مبادا سست بشوم!بنیتا با جیغ به سمتت می دود!
_سلام!
چیزی نمیگویم!
_جواب سلام واجبه!
خشک سلام میکنم!
_سودا بچه شدی؟!من دو سه بار اصرار کردم باید قهر میکردی و....
نمیگذارم ادامه بدهی!
_چون زدی زیر قول و قرار روز اول!
با بهت نگاهم میکنی!
_من؟!کی؟!
_مگه قرار نشد تو علی باشی من فاطمه!پس چرا....
منظورم را میفهمی،این بار تو حرفم را قطع میکنی،با غیظ میگویی:ساکت شو!
بغض میکنم و لبم میلرزد!با اخم نگاهم میکنی!بنیتا ترسیده!
_بغض نکن!
صدایت به قدری محکم است که ناخواسته بغضم را میخورم!ولی از خواسته ام نمیگذرم!
_علی تو جونتو مهرم کردی!من مهریه مو نمیبخشم!
دوباره بغضم سر وا میکند!کم می آورم!تکرار میکنم:ماله منه نمیبخشم!
👈نویسنده:لیلی سلطانی
کپی بدون #ذکر_منبع و #نام_نویسنده پیگرد الهی دارد.
⏪ #ادامہ_دارد...
💟 @Delbari_Love
💞 «به خاطر زنم مےپوشم»
✍مالک بن اعین روایت میکند:
✨ روزی خدمت امـام باقـر(ع) رسیدم و دیدم ایشان پیراهنی #قرمز رنگ پوشیده است؛ لبخندی زدم؛ امام بـاقـر(ع) فرمودند: میدانم چرا می خندی! به پیراهن من میخندی ؟! من زنی از طایفه بنیثقیف دارم که من را مجبور به پوشیدن این #پیراهن کرده است... (و دوست دارد من را با این لباس ببیند.) من هم او را دوست دارم ؛ و به خاطر او این پیراهن را پوشیدهام ...
📚اصول کافی، ج۶، ص۴۴۷
💟 @Delbari_Love
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نتیجه وقت نگذاشتن برای شنیدن #حرفهای همسر
💟 @Delbari_Love