eitaa logo
دلبرکده
15.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2هزار ویدیو
16 فایل
🏡💞دلبرکده یک کلبه مهربانی ست آموزش صفر تا صد برای هر چه که یک بانو، نیاز دارد💎 🌺روش های دلبری کردن ملکه از پادشاهِ خود برای داشتن یک زندگیِ سراسر عاشقانه💑 آیدی ارتباط: @admin_delbarkade لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
مشاهده در ایتا
دانلود
در غزه، مادر فرزندش را دو بار حمل میکند😭 اللهم عجل لولیک فرج 🤲 @delbarkade
. 🌷جملات محبت‌آمیز جهت قدردانی و احترام به همسر 🔸تـو برای مـن معنی زندگی هستی 🔸داشتن عشقی مثل تـو در زندگی من یک موهبت اسـت 🔸من همیشه شکرگزار حضور تو در کنار خودم هستم 🔸محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم 🔸خوشحالم کـه خداوند تو را به من بخشیده است 🔸همیشه برای من دوستی مهربان، قابل اعتماد و دلسوز بوده‌ای 🔸فقط با یک لبخند تـو همـه چیز درست می‌شود 🔸قدر تمام دلسوزی و تلاشی که برای زندگی‌مان داری را می دانم و به خاطر آنها از تو سپاسگزارم 🔸دوستت دارم، تـو فوق‌العاده‌ترین زنی هستی کـه تا بحال دیده‌ام 🔸تو را از صمیم قلبم دوست دارم 🔸بودنت کنارم و همراهی‌ات، همه لحظات سخت زندگی را برایم آسان‌تر کرده @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مچی ها واسه زیر بافت ، شومیز و عبا عالی میشه خیلی خوشگل و جذابه و کلی نمای لباس رو تغییر میده @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از پای سفره های حــــسن های اهل بیت عــــالَم اگر زنند بــــفرما، نــــمی روم... 💐 میلاد با سعادت پدر بزرگوار امام زمان(عج)، امام حسن عسکری (ع) مبارک باد... (ع) @delbarkaade
🍃🌺🍃🥀🌴🌾🌺 خانومای عزیز! همیشه سعی کنید خونه ای که شما توش هستین، با خونه ای که نیستین برای همسرتون فرق کنه. 😍🍫 💮 همیشه وقتی خونه هستین بوی خوش غذا باید بیاد. 🍜 💮 وقتی شوهرتون از سر کار میاد خیلی آراسته، تر و تمیز با لباس شیک (کلی به خودتون رسیده باشین 😋) به استقبال شوهرتون برید. 💮 شاد و شنگول باشید. اینطوری به شوهرتونم انرژی میدید تا اینکه خودتونو ناراحت یا بی حال نشون بدید. حتی اگه واقعا از چیزی دلخورید هم، ظاهرتونو حفظ کنید. 💗 💮 اگه امکانش بود برای شوهرتون شیرینی یا کیک تازه درست کنید که وقتی از سر کار برگشت با چای، قهوه یا شیر هرطور که دوست داره، ازش کنید. 🍰🍺 💮 وقتی شوهرتون تازه از سر کار اومده سعی کنید از بهترین چیزا با همسرتون صحبت کنین. منظورم اینه با شوهرتون حرف بزنین، نه اینکه وقتی اومد شما یه چای بذارین جلوش و برین آشپزخونه و شوهرتونو تنها بذارین. عزیزای دل! وقتی هستین واسه شوهرتون سنگ تموم بذارین تا وقتی که نیستین حسابی جای خالی شما رو حس کنه و قدر مهربونیاتونو بدونه .... @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌿 سرشعله و چدن گاز رو براق بنداز ♨️ این روش تمام کثیفی و جرم هارو ترکوند که هیچ، باعث میشه دیگه از بیرون شوینده نخرید💪🏼 @delbarkade
دلبرکده
2⃣ 🔵 برنامه ریزی کلی و بلند مدت : همون طور که از اسمش پیداست، این نوع برنامه ریزی به کلیات زندگی م
. ⚜برنامه ریزی های جزئی و کوتاه مدت📃 ⭕️این برنامه ریزی ها نیز اگر اصولی نباشد، ممکن است باعث جر و بحث همسران با یکدیگر شود !! بعنوان مثال اگر مردی بدون هماهنگی قبلی با همسرش مهمان دعوت کند؛ یا زنی بدون برنامه ریزی مالی تمام حقوق همسرش را خرج کند؛ باعث می‌شوند که همسرانشان را ناراحت و گاهی عصبانی کنند !😠 برای اینکه این اتفاق نیفتد باید نکات زیر رو مدنظر قرار بدید : 1⃣ اگر می‌خواهید کاری انجام دهید، با همسرتان در میان بگذارید و با او مشورت کنید و یا دست کم او را در جریان کاری که میخواهید انجام بدهید، قرار دهید .🗣 2⃣ همسرتان را به موقع در جریان کاری که میخواهید انجام دهید قرار دهید، نه اینکه کار از کار گذشته باشد و بعد به او بگویید !⏱ تا اگر او نیز نقطه نظری در برنامه ریزی داشت، اعمال کنید. ✍ 3⃣ با زمان دهی مناسب و بدون عجله برنامه ریزی کنید تا به هدف خود بطور مناسب و مطلوبی برسید .👌 4⃣ حتی برای برنامه ریزی های جزئی هم آینده نگر باشید و همه ی جوانب را بسنجید .🧐 @delbarkade
. ⚜برنامه ریزی های شخصی در زندگی👩🏻‍💻 شاید شما بخواهید درستان را ادامه بدهید و یا کار و حرفه ای را پیش بگیرید ! وقتی زندگی مشترک شروع می‌شود، به معنای آن نیست که برنامه ریزی های شخصی و هدف‌های خود را کنار بگذارید، بلکه باید با همفکری و مشورت همسرتان آنها را به انجام برسانید .💁🏻‍♀ 🔹برای این مهم باید به نکات زیر توجه کنید: 1⃣ در برنامه ریزی های شخصی تان همیشه همسرتان را هم در نظر بگیرید تا این برنامه ها خودخواهانه ریخته نشوند و به همسر و زندگیتان نیز آسیبی وارد نشود ! 2⃣ اگر در زندگی مشترک هر کس بخواهد بدون در نظر گرفتن همسرش به اهداف خود برسد، دیگر زندگی مشترک معنا پیدا نمی‌کند!🤷🏻‍♀ 3⃣ شاید مجبور شوید برای اینکه زندگی مشترکتان حفظ شود و به وظایفتان در زندگی عمل کنید، بعضی از اهداف و برنامه ریزی های شخصی تان را به تعویق بیندازید . اما در برابر آن میتوانید به اهداف مشترکتان بها دهید تا در آینده فرصت بیشتری برای اهداف و برنامه ریزی های شخصی تان داشته باشید.✅ @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 💕 برای یک رابطه متنوع و رضایتبخش باید هم مرد و هم زن تلاش کنند تا از تکرار جلوگیری نمایند. دو موضوع مهمی که ما از ابتدا تاکید داریم پایه و اساس روابط زناشویی هست در کلام معصومین(ع) هم نمایان است 🌱 یکی همراهی همیشگی خانم با آقا برای رابطه زناشویی 🌱 و دوم معاشقه و ملاعبه آقا و خانم برای بهره‌مند شدن هر دو از یک رابطه زناشویی مناسب و مطلوب 💕 در حقیقت رابطه زناشویی باید یک رابطه‌ای برای افزایش محبت و صمیمیت بین زوجین باشد و برای اینکه این اتفاق بیفتد باید زوجین برای هر رابطه پوزیشن و فانتزی جدیدی بلد باشند. (در دوره ی زناشویی حدود ده مورد از این موارد و پوزیشن ها توضیح داده شده است) 💯یک جلسه ی دیگه از دوره باقی مونده .. میتونید ثبت نام کنید:👇 https://eitaa.com/Amoozesh_Javaher/2077
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرمه سبزی و دیگر هیچ ...🌱🌱👌😅 ظهرتون بخیر دوستان 😍 @delbarkade
مدال به نوزاد رسید؛ قاب ماندگار در بازی های آسیایی هانگژو ساره جوانمردی با نوزاد خود در مراسم اهدای مدال حاضر شد که باعث ثبت تصاویری زیبا شد. @delbarkade
. (ویژه‌ی صحبت با کودکان) 🟣اگر لیوان از دستش افتاد و شکست ⚠️نگیم: من نگفتم به لیوان دست نزن... بگیم: عزیزم دفعه بعد لیوان رو با دو تا دستت محکم نگه دار 🟣 اگر خودش غذا نمیخوره ⚠️ نگیم: خرس گنده شدی هنوز نمیتونی خودت غذا بخوری بگیم: اگه خودت غذا بخوری همه میفهمن که داری بزرگ میشی 🟣 اگر حرف زشت زد ⚠️ نگیم: بی ادب بگیم: حرف بد زدن ممنوعه 🟣 اگر موقع راه رفتن زمین خورد ⚠️ نگیم: جلو پاتو نگاه کن همیشه زمین میخوری بگیم: مراقب راه رفتنت باش عزیزم 🟣 وقتی چیزی رو پرت میکنه ⚠️ نگیم: تو منو عصبانی کردی بگیم: وقتی غذا رو پرت میکنی من ناراحت میشم، لطفا این کارو نکن @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. آن قبر که در مدینه شد گم پیدا شده در مدینه ی قم مريم به بَرَت اگر نشيند اين منظره را ، مسيح بيند سازد به سلام سَرو قد خم اول به تو ، بعد از آن به مريم ... 🖤وفات شهادت گونه حضرت فاطمه ی معصومه سلام الله علیها تسلیت باد . سلام الله علیها @delbarkade
. موعظه پاشیدن ممنوع❌ 🌺 اگر یک کشاورز در زمین کوچک چند کیلو گندم بپاشد یقیناً همه دانه‌ها سبز نمی‌شوند و شاید بعد از جوانه زدن، یکدیگر را خفه کنند. موعظه‌ی زیاد به همسر یا فرزند، فرد را و سرخورده می‌کند. و گاه عزّت او را زیر سوال می‌برد. - وقتی نصیحتِ شما زیاد و طولانی شود، همسرتان جملات ناب و گوهری را که در بین سخنانتان وجود دارد به علّت کثرت و حجم موعظه نمی‌بیند و یا اهمیّت و ارزش آن را متوجّه نمی‌شود در نتیجه همسرتان به توصیه‌های با ارزش شما به علّت ندیدن آن، آن‌طور که باید ترتیب اثر نمی‌دهد که خود عامل و اختلاف جدید در آینده خواهد شد. - آسیب دیگر ی زیاد این است که ابهّت و شخصیتِ نصیحت‌گرانه‌ و ی شما در نزد همسرتان از بین خواهد رفت. @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرکده
#داستان #فیروزه‌ی_خاکستری28 #تیرِ_خلاص امیر سعی کرد جلوی خنده‌اش را بگیرد. نمی‌دانم چند ثانیه یا د
_یه جوری گوش می‌دی انگار دارم برات رمان می‌خونم. با این حرف امیر ناخودآگاه نگاهش کردم. نگاهم دوباره در نگاهش گره خورد. همان برقی بود که آن روز دیدم و من را گرفت. امیر خودش را جمع کرد و دوباره به زمین خیره شد. صورتم گُر گرفت. _امیر، فیروزه، امیـــــر... صدای فرانک را از بالکن شنیدیم اما مثل برق گرفته‌ها جُم نخوردیم. حوصله‌ی شوخی‌های بی‌وقتش را نداشتم. زیر چشمی نگاهش کردم. با قدم‌های تند و نفس زنان به طرف ما آمد. رنگ پریده، با ابروهای گره خورده من و امیر را صدا زد. امیر زودتر از من متوجه حال فرانک شد. بلند شد. دستانش را باز کرد. قبل از اینکه چیزی بپرسد فرانک به حرف آمد: _بابا... نفسش سخت بالا آمد: _یهو... خورد زمین منتظر ادامه‌ی حرفش نماندیم. امیر حتی شرط ادب را هم رعایت نکرد. زودتر از من از پله‌های چوبی بالا رفت. همه وسط هال، بالا سر بابا ایستاده بودند. فهیمه اشک ریزان شماره می‌گرفت. مامان با صورتی مثل گچ، فقط او را تکان می‌داد و آغا آغا می‌گفت. خاله آب قند هم می‌زد. ننه با مشت به سینه خودش می‌کوبید. با دیدن این صحنه بین دو لنگه‌ی در ماندم. امیر هیکل درشت بابا را که به پهلو پهن زمین بود؛ برگرداند. فریاد زد: _زنگ بزن ۱۱۵ اما خودش مثل یک امدادگر نبض بابا را گرفت. بلند شد و به آشپزخانه رفت. فرانک از پشت به من تنه زد و کنار بابا نشست. پاهایم قفل شده بود و توان جلو رفتن نداشت. دلم می‌خواست به قلبم بگویم ساکت باش و پریز مغزم را از برق بکشم تا چیزهایی که از سرم می‌گذشت را نبینم. امیر با چاقوی آشپزخانه آمد. دوباره با فریاد تماس با اورژانس را تذکر داد. با چاقوی دستش، روی انگشت دست و پای بابا خراش انداخت. دلیل کارش را نفهمیدم اما هیچ کس هم اعتراض نکرد. تا اورژانس بیاید، بابا چشم باز کرد اما نای حرف زدن نداشت. به من و امیر نگاه کرد و چشمش را بست. صدای جیغ و گریه‌ی همه بلند شد. من همان‌جا نشستم. نخواستم باور کنم. اشکی هم نریختم. مأمور اورژانس سر همه فریاد کشید و ساکت‌شان کرد. بعد از معاینه اولیه گفت: _باید انتقال‌شون بدیم تنکابن نگاهی به قیافه‌های وهم زده‌ی ما کرد و با آرامش گفت: _ان شاءالله خوب میشن! دکتر اجازه‌ی انتقال او را به تهران و حتی ساری نداد. دو، سه روز بستری در تنکابن، امیر تمام وقت پیش او بود و مامان و من و خواهرها در رفت و آمد. بابا با رگ‌های گرفته‌ی قلب، اصرار به برگزاری شیرینی خوران و نامزدی من و امیر داشت. اما همه فکر و ذکر من و امیر رسیدگی به حال او بود. _عمو ما جایی فرار نمی‌کنیم. _ولی من ممکنه فرار کنم. بابا این را در جواب امیر گفت. و به محض اینکه مرخص شد خاله و مامان را برای خرید و تدارک یک نامزدی خودمانی مأمور کرد. امیر بیشتر ترجیح می‌داد کنار بابا بماند و زیاد رغبتی به همراهی ما نداشت. هیچ وقت متوجه شدت علاقه‌اش به بابا نبودم. پنجشنبه، عمو جمال و زنعمو هم آمدند. بعد از شام مفصلی که خانم‌ها تدارک دیدند؛ فهیمه به اتاقم آمد. چادر سفید و زیبایی را که با امیر و خاله خریدم؛ روی سرم انداخت. با لبخند شیرینی صورتم را بوسید. توی چشم‌هایم نگاه کرد: _تو و امیر خیلی بهم میاین ایشاالله خوشبخت بشی آجی. چشمانش حرفش را تأیید کرد. خودم را در بغلش انداختم. بغض این چند روزم را خالی کردم. فرانک آرام وارد شد. _نیگا اینا... من که از خوشحالی دارم می‌میرم... دستانش را به آسمان برد: _خدایا خودت میدونی نفر بعدی کی باشه یه کاریش کن لطفاً! چاکریم با صدای خنده‌ی ما، زنعمو شهلا داخل شد. _ سه تا خواهر خوب جلسه گرفتین پاشین بیان دیگه. دم در چشمکی زد و آرام گفت: _نه خوشم اومد خوب گربه رو کُشتی. برا ما هم کلاس بذار ناقلا. من و امیر دو طرف رختخواب بابا نشستیم. امیر پیراهنی لیمویی هماهنگ با شال من پوشیده بود. صحبت مهریه که شد، بابا و خاله سودابه ساکت ماندند. عمو جمال و زنعمو پشت سر هم نظر می‌دادند و شوخی می‌کردند. با اشاره بابا، خاله سودابه شروع کرد: _با اجازه جمع راجع به مهریه من و آقا کمال یه حرف‌های اولیه‌ای زدیم که امیر در جریانه. به من نگاه کرد: _اگه فیروزه جون هم راضی باشه ایشاالله این مسئله‌ی شالیزار هم از بین من و آقا کمال حل میشه. تا حدودی حدس زدم اما منتظر باقی حرف خاله ماندم: _همه می‌دونن سر این زمین من و آقاکمال به خاطر حرمت فامیلی اختلافا رو کنار گذاشتیم اما... تا عمو جلال زنده بود بابا و او با هم شریک بودند. بعد از مرگ او، بابا گفت که عمو سهم خودش را به او فروخته و برای خرید ماشین سنگین برداشته. خاله سودابه سند می‌خواست و بابا چیزی برای ارائه نداشت. بعد از چند سال قهر و کدورت، بابا به خاطر علاقه‌اش به امیر کوتاه آمد. _من اگه حرص میزدم چون برا آینده پسر یتیمم نگران بودم. الان فکر می‌کنم بهترین کار اینه که این زمین، مِهر عروسم باشه. @delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا‌خدا‌هست‌به‌مخلوق‌دمی‌تکیه‌مکن که‌خدا‌کوه‌ثبات‌هست‌و‌بشرعین‌نیاز!🫀 @delbarkade